پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ رهگذار عمر

خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ رهگذار عمر





۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۵:۳۶

خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر
رهگذار عمر

فصل دوم/قسمت اول
در شماره قبل، قسمت‌هایی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کرمان در دوران کودکی آقای محمد صنعتی که مقارن با سال‌های جنگ جهانی دوم بود پرداختیم. در این شماره، نظر خوانندگان محترم را به دوران جوانی و همچنین آغاز فعالیت‌های اقتصادی ایشان جلب می‌نمایم. و از این گذر نظری بر اوضاع اقتصادی کرمان، به ویژه به اوج فعالیت کارخانه خورشید، به عنوان تنها کارخانه تولیدی کرمان در آن دوران خواهیم داشت:
فعالیت‌های اقتصادی
همان گونه که در شماره قبل متذکر شدیم و آقای صنعتی نیز در بیان خاطرات دوران کودکی خویش ذکر نمود. وی پس از پایان اتمام تحصیلات دوره ابتدایی به دلیل عدم توان مالی خانواده‌ و مشکلات معیشتی که آن زمان گریبان‌گیر اکثر خانواده‌های کرمانی بود، جهت کمک به معیشت خانواده، در حدود سن 14 ـ 15 سالگی مجبور به ترک تحصیل از مدارس روزانه و روی آوردن به فعالیت‌های اقتصادی گردید (1).
از آنجایی که در آن مقطع زمانی در شهر کرمان، به غیر از فعالیت‌های کشاورزی، کارگری ساختمان و یا فعالیت‌های کسبه، تنها مرکزی که نوجوانان و جوانان می‌توانستند در آن مشغول به فعالیت شوند، «کارخانه خورشید» بود و از طرفی تعلق خاصی که محمد صنعتی به امور فنی داشت، لذا گرایش و تمایل به فعالیت در این کارخانه، او را بدین سمت سوق داد.
با توجه به نقش مهم این کارخانه در تحولات سیاسی و اجتماعی شهر کرمان در آن دوران، لازم است در ابتدا اشاره‌ای اجمالی به پیشینه کارخانه خورشید گردد، تا از این گذر خوانندگان محترم، اشراف بیشتری به وضعیت اجتماعی و سیاسی کرمان در آن دوران حاصل نمایند.
کارخانه خورشید
با نظری گذرا به فعالیت‌های ریسندگی، بافندگی و مشاغل مرتبط با آن در کرمان، می‌توان پیشینه‌ی آن را هم سنگ با تاریخ کهن این دیار برشمرد. بر این مدعا حتی برخی معتقدند که وجه تسمیه‌ی «کرمان» نیز برگرفته از رواج هنر و صنعت بافندگی در بین مردمان آن بوده است.
پیشینه بافندگی در کرمان
با تورّقی در منابع و مأخذ می‌توان اشاراتی دال بر رواج این فنون در بین اهالی، به ویژه دختران و زنان کرمانی یافت. به عنوان مثال به گذشته‌ای یک هزار ساله اشاره نمود؛ آنجا که در جزء اموالی که از خلیفه عباسی باقی مانده بود، یک رقم هیجده هزار طاقه شال کرمانی بود. با توجه به این روایت، سابقه‌ی شال کرمان اقلاً به هزار سال پیش می‌رسد (333 ق / 944 م. یعنی زمان آل‌بویه).
یا در گذر «مارکوپولو» جهانگرد مشهور ونیزی از این ناحیه، وی آورده:
«… دختران و زنان کرمانی، پارچه‌های ابریشمی را به ظرافت بسیار در هر رنگ به اشکال مختلف حیوانات و پرندگان و سایر نقوش می‌بافند و نیز پرده‌های بسیار زیبا برای خانان و سرداران تهیه می‌کنند. این پرده‌ها آن قدر زیبا است که دیدنشان آدم را جادو می‌کند. رو متکایی، ملافه و نازبالش‌هایی از حریر به زیبایی و ظرافت تمام درست می‌کنند» (2).
اگر تنها به تاریخ چند قرن اخیر کرمان نیز استناد نماییم، در بین متون سفرنامه‌های متعدد می‌توان اشارات زیادی در خصوص اشتغال و مهارت اهالی این دیار به فعالیت‌های ریسندگی و بافندگی مشاهده نمود.
«تاورینه» سیاح و تاجر معروف فرانسوی که برای تجارت در عصر صفویه به کرمان آمده، آورده: … «در اواخر سنه 1647م (1058 ق) در سفر سیم به ایران، یکی از پارسیان را ملاقات کردم . از حال پشم‌های اختصاصی جویا شدم. معلوم شد که منبع اصلی این پشم ایالت کرمان است ـ که همان کارامانی قدیم باشد ـ در کوه‌های مجاور شهر علف‌هایی می‌روید که این خاصیت به آن‌ها اختصاص دارد. تمام گبرها در ایالت کرمان متوطن شده و تجارت ابریشم متعلق به آن‌هاست. ازین پشم، شال می‌بافند که در ایران به کمر می‌بندند، و پارچه‌ی لطیف نازکی هم از آن ترتیب می‌دهند که من دو طاقه از آن‌ها را به فرانسه آورده» (3).
و یا در دوره قاجاریه در سفرنامه تلگرافچی فرنگی ـ وی مأمور کشیدن سیم تلگراف به کرمان بود ـ آمده: … شهر کرمان ، خیلی تفصیل دارد. اولاً شال‌باف‌خانه زیاد و پانزده هزار نفر شال‌باف دارد. چند جا رفتیم تماشا کردیم. مرد و بچه‌های کوچک چند نفر به سن هفت نرسیده در توی زیر زمین، در اتاق تاریک متعفن نشسته، مشغول شال بافتن بودند. دو ساعت پیش از طلوع آفتاب شروع، و شب تا یک ساعت بعد از مغرب کار می‌کردند. مواجب بچه از سالی سه تومان ، الی ده تومان است. مرد، سالی ده تومان الی بیست و پنج تومان دارد. معلوم است کسی که بیست و پنج تومان مواجب اوست خیلی کامل است … شال‌باف‌ها اکثر جوان می‌میرند و سببش کار سخت و عفونت اطاق و هوای بد آنجا است، و جمیع شال‌باف‌ها ناخوش و بدحال‌اند» (4).
از ذکر روایات افراد دیگری چون: «ادوارد براون» (5)، سر پرسی سایکس (6) و … به دلیل اطناب خودداری نموده و در ادامه به آثار «میرزا قاسم ادیب کرمانی» (7) اشاره می‌کنیم که از آن هم می‌توان به اشتغال اکثریت اهالی کرمان به این صنعت پی برد.
با ذکر این مقدمه، که هدف بیان پیشینه و مهارت اهالی این دیار در صنعت و هنر ریسندگی و بافندگی بود، باید گفت، تأسیس کارخانه خورشید در شهر کرمان با چنین پشتوانه‌ای صورت گرفت.
مؤسسین این کارخانه، که همگی از رجال متنفذ و متمول کرمان محسوب می‌گردیدند، درصدد بودند تا ضمن دایر نمودن کارخانه‌ای که نوع فعالیت آن ریشه در تاریخ و فرهنگ این ناحیه داشت، با ایجاد بزرگ‌ترین مرکز اقتصادی در شهر، به بهترین شکل ممکن از مهارت و استعداد اهالی در این زمینه استفاده نمایند.
محمد صنعتی در خصوص ویژگی‌ها، نوع فعالیت، نحوه کار کارگران و محیط کارخانه خورشید می‌گوید:
«پس از طی شش کلاس ابتدایی، چون متوجه شدم پدرم به رغم تلاش و کوشش بسیار در امر کشاورزی، توان مالی مناسبی جهت ادامه‌ی تحصیل بنده ندارد، به مانند اکثر نوجوانان هم سن و سال خودم، تصمیم گرفتم تا به صورت شبانه تحصیلم را ادامه دهم و روزها به حرفه‌ای رو آورم تا ضمن کسب مهارت، کمک خرج خانواده نیز باشم.
لذا با توجه به این که از کودکی تعلق خاصی به انجام امور فنی داشتم، و از طرفی شنیده بودم کارخانه خورشید، تنها مجموعه‌ای است که در شهر کرمان، در جوار فعالیت رایج آن، دارای قسمت‌های فنی نیز می‌باشد، پدرم را متقاعد نمودم تا با اشتغال من در کارخانه خورشید موافقت نماید، و از آنجایی که در آن زمان شهر کرمان جمعیتی حدود 10 تا 15 هزار نفر داشت و کارخانه به کارگر احتیاج داشت، توانستم در اولین حضور در کارخانه و تقاضای کار، در آنجا مشغول کار شوم.
پیشینه و فعالیت کارخانه خورشید
شروع به کار بنده در کارخانه خورشید در سال 1327ش. بود. اما لازم است در ابتدا جهت اطلاع خوانندگان محترم از تنها مجموعه‌ی بزرگ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در آن دوران، اطلاعات بیشتری از کارخانه خورشید ارایه نمایم.
کارخانه خورشید در سال 1314 ش. (8) توسط چند نفر از متمولین کرمانی که اکثراً صاحبان کارخانه‌های قالی‌بافی نیز بودند، چون: محمد ارجمند، غلامرضا آگاه، ابوالقاسم هرندی، علی هنری، دکتر علی ایرانی، عزت‌الله سالار کلانتری، امان‌الله عامری، کیانیان، سروشیان و … احداث گردید. بی‌تردید نیاز کارگاه‌های قالی‌بافی این افراد به پشم و نخ‌ و همچنین تقاضای بسیاری از زنان کرمانی که به پته‌دوزی اشتغال داشتند، به این ماده اولیه، در انگیزه و تمایل آنان جهت احداث این کارخانه نقشی اساسی داشت.
از آنجایی که بیشتر مؤسسین و سهام‌داران این کارخانه از یزدی‌های مقیم کرمان بودند، لذا در سیاست‌گذاری‌های کلان کارخانه، آنان نقشی پر رنگ‌تر ایفا می‌نمودند، حتی اکثر روسای کارخانه نیز با سفارش و درخواست آنان انتخاب می‌شدند، افرادی چون: معین‌زاده رفسنجانی، طاهری یزدی، حائری‌زاده یزدی.
کارخانه به طور شبانه‌روزی در سه شیفت مشغول فعالیت بود و کارگران کارخانه هر کدام در یکی از سه شیفت؛ از ساعت 6 صبح تا 2 بعد از ظهر، از 2 تا 10 شب و از 10 شب تا 6 صبح به کار می‌پرداختند. چون در آن زمان داشتن و استفاده از ساعت به مانند اکنون رایج نبود، جهت اطلاع کارگران از زمان حضور و شروع به کار در کارخانه و همچنین اعلام پایان کار هر شیفت، از بوق بزرگی که در کارخانه وجود داشت استفاده می‌کردند. بدین گونه که نیم ساعت قبل از شروع هر شیفت کاری، بوق کارخانه به صدا درمی‌آمد و کارگران در منازل خویش با شنیدن صدای بوق متوجه می‌شدند که تا زمان حضور در کارخانه و شروع به کار، نیم ساعت وقت دارند. زمانی که شروع به کار شیفت جدید می‌رسید، دوباره بوق به صدا درمی‌آمد و کارگرانی که مشغول به کار بودند متوجه می‌شدند زمان کاری آنان پایان یافته و باید به منازل خود مراجعه نمایند و کارگران شیفت جدید نیز به سالن کارخانه وارد می‌شدند.
ادامه دارد …

پی نوشت:
(1) ـ لازم به ذکر است در آن زمان تعدادی از افراد در منزل خویش اقدام به دایر نمودن کلاس‌های شبانه نموده بودند، از جمله شخصی به نام آقای طاهری (واقع در خیابان شریعتی، کوچه‌ی روبروی بانک سپه)، که بنده جهت ادامه تحصیل به منزل وی می‌رفتم (محمد صنعتی).
(2) ـ سفرنامه‌ی مارکوپولو، با مقدمه جان ماسفیلد، ص 174.
(3) ـ تاورنیه، بارون: سفرنامه‌ی تاورنیه، ص 189.
(4) ـ جهت اطلاع بیشتر، نک: تلگرافچی فرنگی، تصحیح: ایرج افشار، ص 205.
(5) ـ جهت اطلاع بیشتر، نک: براون، ادوارد: یک سال در میان ایرانیان رجوع شود.
(6) ـ ژنرال سر پرسی سایکس مأمور دولت انگلیس که کنسولگری انگلیس در کرمان را نیز افتتاح نمود، وی در کتاب خاطرات خود (ده هزار مایل در ایران) مطالبی در این خصوص آورده است.
(7) ـ نک: ادیب، قاسمی کرمانی: کلیات آثار ادیب قاسمی کرمانی، به کوشش، ایرج افشار.
(8) ـ برابر با 1935 میلادی.
(9) ـ ضمن تجلیل از بانیان تأسیس کتابخانه، تنها نکته‌ای که همواره ذهنم را به خود مشغول داشته، اطلاق نام «کتابخانه ملی کرمان» بر سر درِ این مکان است! آیا بهتر و مناسب‌تر نبود از عنوان «کتابخانه مرکزی» استفاده ‌شود؟!! چرا که کرمان کشوری جداگانه نیست که از این عبارت استفاده شود و آن گونه که بنده اطلاع دارم، در هر کشور تنها یک کتابخانه (معمولاً در پایتخت) به عنوان «ملی» وجود دارد. در اینجا و به همین بهانه باز از مسئولین امر می‌خواهم در خصوص تغییر نام و اصلاح نام سر درِ کتابخانه اقدام نمایند (محمد صنعتی).

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *