پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | سرانجام، آزادی

سرانجام، آزادی





سرانجام، آزادی

۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳

شب است و هوا تاریک، چشم فعالان محیط زیست اما روشن است به آزادی محیط‌زیستی‌ها! هومن جوکار زودتر بیرون آمده و در جمع تعداد محدودی که باخبر شده و خودشان را به پشت دیوارهای اوین رسانده‌اند ایستاده، به گفته خودش در این سال‌ها پیر شده اما نشکسته! برای جمع دوستانش اما هومن جوکار همان است که بود، صبور و شریف و امیدوار، با چشم‌هایی که مراقب است کسی را از احوالپرسی جا نیندازد.

 

پشت در اوین در آن تاریکی، دوربین‌ها نظاره‌گر جمعی هستند که شش سال در انتظار لحظه آزادی محیط زیستی‌ها بودند و حالا ناباورانه به دوست خود نگاه می‌کنند، کمی آن سوتر فعالان کارگری منتظر آزادی «آرش جوهری» هستند، گاهی میان دو گروه گفت‌و‌گوی محدودی درمی‌گیرد، با این حال هر کدام منتظر آزادی زندانی خود هستند، محیط زیستی‌ها مثل همیشه محتاط‌ترند، هیچکدام گوشی موبایل‌شان را بالا نمی‌آورند تا این لحظه را ثبت کنند. هنوز خبری از آزادی نیلوفر بیانی نیست. هر از گاهی یکی می‌گوید بروید و داخل ماشین‌ها بنشینید، حساس نشوند. در این شش سال آنها هر کاری کرده‌اند که کسی حساس نشود، بهانه نیاورد، چیزی نگویند که توجیهی برای ادامه زندانی شدن محیط زیستی‌ها باشد. حالا هم آنها به سمت ماشین‌ها می‌روند، روی صندلی اما بند نمی‌شوند، نگاه‌شان در تاریکی و این فضای کم‌نور به آن بالاست که در باز شود، نیلوفر پله به پله پایین بیاید؛ هر پله ای که سالی و قرنی بر او و دیگران گذشته و به جمع کوچک آنها ملحق شود. آنها پا را تکان می‌دهند، یکی که بیرون می‌آید، از ماشین بیرون می‌زنند، باز وارد ماشین می‌شوند، دوباره بیرون می‌آیند و آنقدر این را تکرار می‌کنند تا اینکه صدای جیغ شادی نیلوفر می‌آید.

 

این لحظه است که دوستانش از ماشین بیرون می‌زنند، از دور نگاه می‌کنند، باز از ترس اینکه که مبادا دردسر شود قدم جلو نمی‌گذارند، نیلوفر اما هنوز نرسیده است، قدمی جلو می‌گذارند، گامی پیشتر و نیلوفر در آغوش خانواده‌اش گم می‌شود. چند نفر از دوستان نیز آغوش به روی او می گشایند. وکیل محیط‌زیستی‌ها، حجت کرمانی که درا ین سال‌ها وکالت این پرونده را داوطلبانه به عهده داشته مراقب است که مشکلی برای موکلان پیش نیاید، نیلوفر از آن محدوده وارد ماشین شده و به سمت خانه راه می‌افتد.

 

جمع محیط زیستی‌ها اما همچنان هومن جوکار را در کنار خود دارد، بحثی هست که آیا طاهر قدیریان و سپیده کاشانی هم بیرون خواهند آمد یا نه! با آنکه جمع به این نتیجه می‌رسد که خبری از آزادی دیگری نیست اما فکر بازگشت به خانه و ترک این شادی جمعی همه را برای خداحافظی سست کرده است. شهلا اقتصادی‌نیا و فضه اناری مادران هومن جوکار و طاهر قدیریان هم یکدیگر را یافته اند و در چشم‌هایشان برق شادی دیده می‌شود. هر دو زن دو هزار 266 روز لحظه به لحظه آزادی را انتظار می‌کشیدند و حالا مادر طاهر قرار است که یک روز دیگر منتظر بماند تا به عدد دو هزار 267 روز برای آزادی پسرش برسد. دو مادر اما در این شب عکس یادگاری می‌گیرند. شهلا خانوم بادکنکی که این شش سال برای آزادی پسرش نگه داشته بود را با خود آورده تا شب آزادی سپیده آن را بترکاند. او که در این سال‌ها یک لحظه از گفتن این جمله که «روزی همه با هم آزاد خواهند شد» دست نگه نداشت. هر بار که دیگران با ناامیدی و کم‌حوصلگی با او تماس می گرفتند از امید می‌گفت، از آزادی و روزهایی که خواهد رسید. هر بهار، هر مناسبت مذهبی او می‌گفت در این عید نوروز در این مناسبت مذهبی و… آنها خواهند آمد و بالاخره محیط زیستی‌ها آمدند. آنها قدم از پله‌های اوین پایین گذاشتند با چشم‌هایی که با شوق به آنها می‌نگریستند و اشک در آنها حلقه زده بود.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *