پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | تنوع زیستگاه؛ کلید بقای یوز

گفت‌وگوی «پیام ما» با لیلی خلعتبری، پژوهشگر حیات وحش

تنوع زیستگاه؛ کلید بقای یوز

تاکید به افزایش آهو و جبیر عنوان طعمه یوز به این معنی نیست که یوز چیز دیگری نمی‌خورد و یا فقط در زیستگاه دشتی زندگی می‌کند، اما زیستگاه دشتی هم برای یوز بسیار مهم است





تنوع زیستگاه؛ کلید بقای یوز

۹ شهریور ۱۴۰۱، ۰:۰۰

یوزپلنگ حیوان دشواری برای حفاظت کردن است، مخصوصا در ایران چون سوالات بی‌پاسخ بسیاری در مورد این حیوان، عادات و الگوهای رفتاری زیرگونه آسیایی آن وجود دارد. از جمله این سوالات بدون پاسخ قطعی، علاقه‌مندی غذایی حیوان و تعداد و نحوه حضور حیوان در زیستگاه‌های شناخته شده است. اخیرا نتایج یک مطالعه در Scientific Reports از مجموعه انتشارات Nature این مورد منتشر شده است. در این مطالعه محققان به سرپرستی لیلی خلعتبری از مرکز تحقیقات در تنوع زیستی و منابع ژنتیکی دانشگاه پورتو در پرتغال با استفاده از روش غیر تهاجمی (None invasive) جمع‌آوری سرگین و یافتن قطعاتی از ژنوم موجود زنده و طعمه‌ای که از آن تغذیه کرده، در پی پاسخ دادن به برخی از این سوالات برآمدند. نتایج آن‌ها نشان داد، یوزپلنگ‌ها در ایران به ترتیب قوچ و میش، کل و بز، خرگوش و در آخر آهو شکار کرده‌اند. آهو تنها در میاندشت که طعمه دیگری در دسترس نبوده شکار شده و در هیچ منطقه‌ای شکار جبیر ثبت نشده است. خلعت بری می‌گوید: «مشاهده ما نشان داد که تنوع ژنتیکی در ایران خیلی زیاد نیست و بعضی از «الل‌هایی» که در زیرگونه‌های دیگر ، چند ریختی (Polymorphic) هستند، در یوزهای ایرانی تک ریختی یا (Monomorphic) بودند. ما با او درباره نتایج و تاثیرات این مطالعه در اقدامات حفاظتی یوزپلنگ آسیایی در ایران گفت‌و‌گو کردیم.

 

هرچند مطالعه شما در محیط خشک و کویری بوده، اما یک مطالعه در 2018 نشان می‌دهد، تکنیک متابارکدینگ در محیط‌های آبی دقت مناسبی برای یافتن گونه‌ها ندارد. آیا دقت این روش برای محیط شبیه مطالعه شما بررسی شده است؟
این را در نظر بگیرید که نحوه جمع‌آوری نمونه در محیط آبی و خشکی بسیار متفاوت است. نکته مهم دیگر این است که شما از چه مارکری برای شناسایی استفاده کرده باشید و مطالعه چه هدفی دارد؟ مثلا شناسایی گوشتخوار و طعمه است و یا تعیین جامعه آبزیانی که در یک محیط ‌آبی زندگی می‌کنند؟
یعنی مطالعه‌ای وجود دارد که نشان بدهد دقت این روش در چه بازه‌ای است؟
این‌که بازه درصدی ارائه کند را خاطرم نیست، اما اگر چیزی یافتم برایتان می‌فرستم.
در این مطالعه برای تشخیص گونه شما از چند بارکد مارکر و چند پرایمر استفاده کردید؟
از مارکر S16 برای تشخیص گوشتخوار، از S12 برای طعمه و از یک مارکر که در همین مطالعه طراحی شد برای تشخیص قوچ و میش و کل و بز از گوسفند و بز اهلی استفاده کردیم.

بله این مسئله قلاده را حدود 4 سال پیش هم صحبت کردیم، اما پروژه یوز کنسل شد و ترجیح‌ها رفت به سمت دیگری. اما این مشکل فقط مختص ایران نیست و در آفریقا هم نمی‌توان به سادگی از تلفات یوزها خارج از مناطق جلوگیری کرد

مطالعات نشان می‌دهد که یک مارکر و یک پرایمر در مقایسه با 4 مارکر و 4 پرایمر به طرز قابل توجهی دقت تشخیص گونه را پایین می‌آورد. دلیل خاصی داشت که شما از مارکر و پرایمرهای بیشتری استفاده نکردید؟
بله هرچه تعداد بیشتر باشد، نتایج دقیق‌تر است، اما این مطالعه که شما اشاره کردید مربوط به زئوپلانکتون‌ها است که با تشخیص گوشتخوار از روی سرگین بسیار متفاوت است. ما در مطالعه از مارکرهای بیشتر استفاده نکردیم چون آزمایش‌های ما نشان داد تعداد مارکر‌های انتخابی ما برای تشخیص گوشت‌خواران و طعمه کافی است.
با وجود این‌که در بخش مهمی از مناطق نمونه‌برداری شما دام اهلی وجود دارد، هیچ دام اهلی بین طعمه‌ها نبوده است. این غیبت دام اهلی در میان طعمه‌ها را چطور تفسیر می‌کنید؟
در آفریقا یوز از دام تغذیه می‌کند، اما در ایران احتمالا دو دلیل عمده مانع تغذیه یوز از دام است. یکی این‌که یوز ما نسبت به یوزهای جنوب آفریقا حداقل 30 درصد کوچکتر است و احتمال این‌که بتواند در حضور سگ گله دام را شکار کند کمتر می‌کند. دیگر این که در ایران اکثر گله‌های دام با سگ محافظت می‌شوند که یوز را از گله دور می‌کند. در آفریقا معمولا اما سگ گله با مشخصاتی که ما در خاورمیانه می‌شناسیم وجود ندارد. اخیرا CCF (بنیاد حفاظت از یوزپلنگ) سگ گله آناتولی آموزش داده را برای کاهش تعارض یوزپلنگ و دام اهلی به منطقه معرفی کرده است.
اما قبلا مشاهده یوز در حال تغذیه از بز در ایران وجود دارد. یک مطالعه در میاندشت و یک مطالعه در دره انجیر که روی رژیم غذایی یوز انجام شده هم دام را جزء رژیم غذایی یوز نشان داده است.
من هم این دو مطالعه را دیده‌ام. در مقاله‌ هم نوشته‌ایم که یکی از همکاران ما، آقای ابولقاسمی، تغدیه یوز از دام در چاه شیرین را گزارش کرده و ما چنین احتمالی را رد نکرده‌ایم اما در نمونه‌هایی که ما بررسی کردیم، در داخل مناطق حفاظت شده این طعمه مشاهده نشد. دلایل دیگری هم ممکن است داشته باشد مثلا این‌که نمونه‌های ما کم بوده، یا اینکه مطالعات قبلی گوشتخوار را اشتباه تشیخص داده باشند.
شما در بخش نتیجه‌گیری گفته‌اید که یوز به طور طبیعی باید آهو بخورد و مجبور به تغدیه از قوچ و میش شده، اما این بیان که یوز باید آهو بخورد با نتایج خودتان و برخی مطالعات قبلی سازگار نیست.
این به استناد 3 مطالعه است که ما به آ‌نها ارجاع داده‌ایم که آهو و به طور کلی طعمه‌های دشت‌زی را به عنوان طعمه اصلی یوز معرفی می‌کنند.
در بخش مطالعات تاریخی از سال 1970 تا 2000 شما 3 رفرنس معرفی کرده‌اید که دوتای آن‌ها کتاب و یکی مطالعه در اسارت است. نخست «پستانداران اتحاد جماهیر شوروی» است که در ترکمنستان بررسی کرده، بعد کتاب «راهنمای میدانی پستانداران ایران» نوشته آقای هوشنگ ضیایی که در آن هم رفرنسی برای طعمه اصلی بودن آهو معرفی نشده. سومی هم مطالعه آقای هرمز اسدی است که در شرایط طبیعی بررسی نکرده است.
این‌ها البته بخشی از مرور مطالعات گذشته است و منابع دیگری هم از پاکستان، آسیای میانه، عراق و… غزال‌های دشتی رو به عنوان طعمه اصلی یوز معرفی کردند. ولی سه مطالعه جدیدتر هم وجود دارد که به آن‌ها ارجاع داده‌ شده و این مطالعات هم جبیر را به عنوان طعمه مطلوب یوز شناسایی کرده‌اند: مطالعه آقای نظامی و خانم زاهدیان، مطالعه آقای زمانی و همکاران و مطالعه آقای فرهادی‌نیا و همامی. هر سه تای این مطالعات جبیر را طعمه مطلوب شناسایی کرده‌اند، حتی با این‌که طعمه دیگر در زیستگاه موجود بوده است. یک دلیل مهم دیگر تکامل این گونه است. تمام مشخصات ظاهری و ریخت‌شناسی حیوان نظیر توانایی دویدن و شکار در سرعت بالا برای زندگی در دشت تکامل یافته و مشخصا کوه‌زی نیست.
البته مطالعه آقای زمانی تنها در یکی از دو منطقه جبیر را به عنوان طعمه مطلوب شناسایی کرده و در منطقه دیگر قوچ و میش را. یک مطالعه دیگر از آقای نظامی و جوکار وجود دارد که در فاصله سال‌های 1380 تا 1395 با جمع‌آوری مشاهدات مستقیم و گزارش‌های شکار در نایبندان باز هم قوچ و میش را طعمه مطلوب شناسایی کرده. در مطالعه آقای فرهادی‌نیا در سال 2012 هم آهو طعمه مطلوب نیست. اما مسئله این‌جا است که تفسیر شما با نتایجتان سازگار نیست، یعنی اگر نتیجه شما نشان می‌داد که یوز بیشتر آهو و جبیر خورده، آیا تفسیرتان تفاوتی می‌کرد؟
ما ارجحیت غذایی یوز را در این مطالعه بررسی نکردیم، چون ما تنها در حالتی می‌توانیم چنین مطالعه‌ای کنیم که نمونه برداری از جمعیت طعمه‌ها با روش سیستماتیک انجام شده باشد و این اطلاعات در این مطالعه وجود نداشت. اما این‌که به مطالعات جدید ارجاع دهید برای اینکه بفهمیم یوز در حالت طبیعی چه طعمه‌ای را ترجیح می‌دهد کافی نیست. یعنی این‌که یوز در زمانی که در حالت طبیعی زندگی می‌کرده چه می‌خورده و این‌که الان (با همه تغییراتی که در زیستگاه‌ و فراوانی و پراکنش طعمه اتفاق افتاده) چه می‌خورد متفاوت است. یوز در حال حاضر در بدترین شرایطش قرار دارد، چه از نظر زیستگاه و چه طعمه. ما باید ببینیم زمانی که یوز وضعیت خوبی داشته است، چه می‌خورده. اما مطالعات جدید موقعی انجام شده که وضعیت یوز خراب شده است. ولی طبق گزارش‌های قدیمی، یعنی زمانی که اوضاع خوب بوده، از طعمه‌های دشت‌زی تغذیه می‌کرده و تکاملش هم همین ‌را نشان می‌دهد. پس اگر نتایج نشان می‌داد که یوز بیشتر آهو و جبیر خورده، می‌شد نتیجه گرفت که یوز در زیستگاه‌ طبیعی و مناسب خودش زندگی می‌کنه.
خب البته عنوان مطالعه شما بررسی رژیم غذایی یوزپلنگ آسیایی است. تفسیر نتایج‌تان بر حفاظت هم در راستای حفاظت از طعمه دشت‌زی نوشته شده است. شما از طرفی به همین مطالعات فعلی که نتیجه گرفته‌اند یوز طعمه دشت‌زی می‌خورد ارجاع داده‌اید، اما مطالعاتی که خلاف فرض شما نتیجه گرفته‌اند را به دلیل وضعیت فعلی غیر قابل استناد می‌دانید. پس چطور نتیجه می‌گیرید یوز طعمه دشت‌زی را می‌پسندد؟
بالاخره یک سری شواهد هست، ما نتیجه نگرفته‌ایم یوز طعمه دشت‌زی را می‌پسندد، آنچه را که قبلا گفته شده نقل کرده‌ایم و با نتایج بدست ‌آمده مقایسه کرده‌ایم، شما شواهدی دارید که نشان بدهد یوز قدیم‌تر قوچ و میش را می‌پسندیده؟
من دنبال اثبات نیستم، بلکه فقط سعی کردم نشان بدهم مطالعات فعلی شواهد قطعی به نفع این‌که آهو مطلوب‌ترین طعمه یوز است ارائه نمی‌کند و این فرض مشاهدات قدیمی را هم توضیح نمی‌دهد. مثلا بیشترعکس‌های قدیمی از یوز سر لاشه شکار نشان می‌دهد طعمه شکار شده قوچ و میش است. یا خوش ییلاق که زمانی که در دهه 40 شمسی دسته‌های 9 و 5 تایی یوز در آن عکاسی شده، هیچ وقت جمعیت آهوی بالاتر 100 تا نداشته، اما قوچ و میش خوبی داشته است. آقای منوچهر ریاحی (از بنیان‌گذاران کانون شکار که بعدتر به سازمان نظارت بر صید و شکار و در نهایت سازمان حفاظت محیط ‌زیست تبدیل شد) در کتاب خاطراتش حضور یوز در منطقه بیستون را گزارش کرده که کاملا کوهستانی و فاقد آهو است. از دوره قاجار عکس یوز در جاجرود وجود دارد که زیستگاه آهو نیست.
ارجاع به آهو و جبیر به عنوان طعمه اصلی یوز در متون قدیمی خیلی واضح است، شما فقط دارید چند مثال نقض می‌زنید. در مواردی که مثال زدید، حتی با وسیله‌های امروزی مثل موتور هم مشاهده و یا شکار یوز در دشت کار دشواری است، شاید به همین دلیل در آن زمان در مناطق تپه ماهوری تعداد مشاهده یوز و امکان شکار کردنش بیشتر بوده. از طرف دیگر تعداد شکارگاه‌های قدیمی که در زیستگاه‌های تپه‌ماهوری و کوهپایه‌ای بوده از شکارگاه‌هایی که در دشت بوده خیلی بیشتر بوده و اینها می‌تواند دلایلی برای بیشتر بودن عکس‌های قدیمی یوز شکار شده در کنار لاشه قوچ و میش باشد.
اما مورد خوش ییلاق و بیستون چطور؟ یا مثلا منطقه کویر که جمعیت خوبی از جبیر دارد، اما یوز خیلی وقت است که از آن ناپدید شده است.
من که مدعی نشدم هرجایی آهو و جبیر داشته حتما یوز داشته است و یا یوز در گذشته هیچ‌وقت در زیستگاه کوهستانی نبوده و قوچ ‌و میش نمی‌خورده. مثلا در همان زمان رونق خوش‌ییلاق مناطقی بوده‌اند که آهو و یوز هم‌زمان داشته‌اند ولی شاید کسی در خاطراتش ننوشته چون کمتر به آنجا می‌رفتند، چون شکارگاه‌ها بیشتر در کوهپایه‌ها بوده. منطقه خوش ییلاق شکارگاه بوده، حفاظت بیشتر داشته پس احتمالا برای یوز امن‌تر بوده و از طرف دیگه هم احتمالا توپوگرافی منطقه مشاهده یوز را نسبتا راحت‌تر می‌کرده. ناپدید شدن یوز از کویر دلایل مختلفی دارد، مثلا یک موردش می‌تواند ناامنی منطقه باشد.
اما گزارش یوز آقای ریاحی از بیستون مربوط به قبل از حفاظت شدن منطقه است. بر این اساس این‌که بگوییم جمعیت یوز کم شده، چون طعمه‌اش که فقط یک حیوان خاص است کم شده، آیا ساده‌سازی یک مسئله پیچیده نیست؟
ما البته ساده نکرده‌ایم و نگفته‌ایم فقط مربوط به یک حیوان خاص است. در مطالعات دیگری ما به امنیت، خشکسالی و موضوعات دیگر هم اشاره کرده‌ایم. اما این مطالعه در مورد رژیم غذایی بوده است و جایی برای اشاره به همه مشکلات یوز ندارد.
خب اگر شما به عنوان کارشناس بخواهید به عوامل تهدید یوز وزن بدهید به عنوان یک نظر کارشناسی، چه وزنی به کاهش جمعیت آهو می‌دهید؟
ببینید، مسئله فقط بودن آهو نیست. بودن طعمه دشت‌زی و خورده شدنش نشان دهنده امنیت زیستگاه دشتی است که برای یوز بسیار مهم است. بیشتر زیستگاه دشتی ما الان چراگاه و زمین‌کشاورزی شده، موتور به آن دسترسی دارد، جاده از آن رد می‌شود و آبش برای کشاورزی یا دام مصرف می‌شود. در واقع در یک بیان غیرعلمی زیستگاه دشتی ما تخریب‌شده ترین است. جای باقی مانده کجا است؟ مناطق تپه‌ماهوری و کوهپایه‌ای که دسترسی انسان به آن مشکل‌تر است. الان مثلا در توران آهو هست، اما کجا است؟ نزدیک زمین کشاورزی مردم که برای یوز مناسب نیست.
در نزدیک پاسگاه عباس آباد جمعیت آهوی نسبتا خوبی وجود دارد.
یک مطالعه هست که نشان می‌دهد حضور علف‌خواران در نزدیکی پاسگاه‌های محیط‌بانی بیشتر است، اما آیا به درد یوز می‌خورد؟
البته دور از پاسگاه هم آهو هست، ولی مثلا در کالمند یزد آهو و در نایبندان جمعیت جبیر خوبی وجود دارد، اما جمعیت یوز از آن‌جا ناپدید شده است.
خب در کالمند یوزها رفتند زیر ماشین! شما حالا هر اندازه طعمه داشته باشید چه فایده‌ای دارد؟ یا در میاندشت یوز زنده‌گیری شده و امنیت منطقه از بین رفته است. یا مثلا در نایبندان عددی که آقای نجفی برای جمعیت جبیر ارائه می‌کند خیلی پایین‌تر از آمار 500 تایی سازمان حفاظت محیط‌زیست است.
من نمی‌دانم که نظر آقای نجفی به تنهایی چقدر قابل اتکا است و خب در بقیه موارد شما به آمارهای رسمی سازمان ارجاع داده‌اید، نه نظرات شخصی آدم‌ها. اما همان آمار 200 جبیر نایبندان که شما در مطالعه خودتان نوشته‌اید را مبنا بگذاریم. در همان مطالعه آقای نظامی-جوکار می‌بینیم که در نایبندان جبیر در انتهای فهرست علاقه‌مندی یوز قرار دارد، حتی کمتر از کل و بز. در مطالعه خود شما هم هیچ شکار جبیری ثبت نشده است. آیا این‌ها سوال برانگیز نیست؟
این‌که جبیر فقط وجود داشته باشد، نباید به عنوان فاکتور تنها وارد مطالعات رژیم و ترجیح غذایی شود، مسئله در دسترس بودن هم مهم است که بررسی این موضوع خودش یک مطالعه دیگر می‌طلبد. شاید هم ما نمونه‌ها را در فصلی جمع کرده‌ایم که جبیر کمتر در دسترس یوز بوده است. من آن مطالعه آقای نظامی در نایبندان را ندیده‌ام که اطلاعات طعمه به صورت سیستماتیک جمع‌آوری شده یا نه که حالا بخواهم در مورد ترجیح غذایی صحبت کنم. مسئله این است که فقط وجود و عدم وجود طعمه به تنهایی مهم نیست، مسئله امنیت، دام، شتر، جاده و … غیر مطرح است. بنابراین تعداد زیادی فاکتور در انتخاب یک زیستگاه و توانایی شکار یک طعمه توسط یوز دخیل است و یکی از آن‌ها صرف وجود طعمه است.
آیا به عنوان یک توضیح برای مشاهدات‌تان، این فرض را قایل هستید که ممکن است طعمه‌های دشت‌زی برای یوز در ایران آنقدرها هم مطلوب نباشند؟
بله ممکن است، هر چیزی ممکن است. ولی برای اینکه فرضی را بررسی کنیم باید دلایل خوبی برای معتبر دانستن آن بیاریم.
یک مطالعه‌ای بر اساس آنالیز دی‌ان‌ای میتوکندری نشان می‌دهد که یوزپلنگ آسیایی از همتای آفریقایی‌اش (جنوب شرق آفریقا) حدود 72 هزار سال قبل جدا شده است. آیا این زمان برای تطبیق‌پذیری این زیرگونه با زیستگاه‌های ترکیبی ایران (دشت، تپه ماهور و کوه) به جای زیستگاه‌های سراسر دشتی آفریقا کافی نیست؟
برای معتبر دانستن این فرض ابتدا باید یک مثال بیاورید که نشان دهد که ۷۲ هزار سال برای این‌که یک سازگاری جدید در یک گربه‌سان بزرگ شکل بگیرد کافی است. ولی حداقل از لحاظ مورفولوژی می‌توانیم بگوییم که مورفولوژی حیوان تغییری نکرده است. این‌که رفتارش بخواهد تغییر کند، بله رفتار در طی دو نسل هم می‌تواند تغییر کند اما اگر با تغییر مورفولوژی همراه نباشد، باعث می‌شود که حیوان در حالت بهینه خودش فعالیت نکند. در نتیجه برای حیوان هزینه منفی دارد. اما این‌ فرض‌ها که شما مطرح می‌کنید قابل اثبات نیستند، هم این فرض و هم این‌که در گذشته ‌هم طعمه اصلی یوز قوچ و میش بوده است.
من چنین ادعایی نکردم، فقط مثال‌هایی زدم که با فرض شما ناسازگار بود. مثلا مشاهده نشدن زادآوری یوز از میاندشت با وجود جمعیت خوب آهو و امنیت کافی ( فاصله فرار کم آهو در میاندشت)
خب در میاندشت یک توله یوز از طبیعت گرفته شده است و ممکن است مسائل دیگری وجود داشته باشد، یعنی فقط مسئله بود و نبود طعمه مطرح نیست.
بله، اما گرفتن یک توله توضیح می‌دهد که چرا ناگهان یوز از میاندشت ناپدید شده؟
خب پس باید دلایلش را پیدا کرد، ما نگفتیم فقط آهو مهم است. ما گفتیم دشت‌ها باید بهتر حفاظت شود چون یوز مرز مناطق حفاظت شده ما را نمی‌فهمد. مثلا این‌که داخل میاندشت امن شده و آهو دارد لزوما حضور یوز را قطعی نمی‌کند. برخلاف سایر گربه‌های بزرگ حفاظت از یوز تنها با حفاظت در داخل مناطق حفاظت شده ممکن نیست.
خب تا یوزی در جاده نرود، ما نمی‌دانیم آن‌ها از کجا رد می‌شوند. نمی‌دانیم کجا زایمان می‌کنند و… آیا قلاده‌گذاری می‌تواند به شناخت و در نتیجه حفاظت بهتر یوز بیانجامد؟
بله این مسئله قلاده را حدود 4 سال پیش هم صحبت کردیم، اما پروژه یوز کنسل شد و ترجیح‌ها رفت به سمت دیگری. اما این مشکل فقط مختص ایران نیست و در آفریقا هم نمی‌توان به سادگی از تلفات یوزها خارج از مناطق جلوگیری کرد. مطالعه خانم دورانت و همکاران در آفریقا نشان می‌دهد که یوزها بیشتر 70 درصد زمانشان را خارج از مناطق حفاظت شده می‌گذرانند. در نتیجه حفاظت از یوز اصلا کار آسانی نیست که بگوییم داخل میاندشت 1000 تا آهو وجود دارد، چرا یوزها زیاد نمی‌شوند. بنابراین برای جلوگیری از این اتفاق باید راهروهای عبوری و زیستگاه‌های بینابینی برای یوز مناسب شوند و همه این‌ها از طریق یک برنامه جامع امکان‌پذیر است تا یک پهنه وسیع بهینه ایجاد شود. اگر الان قوچ و میش هم می‌خورد، پس در این مناطق هر دو باید باشد. اما اکثر مناطق حفاظت شده ما تپه ماهوری است، چون حفاظت از زیستگاه دشتی کار دشواری است. بنابراین بهتر است ترکیبی از هر دو شکل را داشته باشد. یک نکته هم امنیت خود زیستگاه‌ها است، کسانی که زیستگاه‌های مشابه در کشورهای دیگر را دیده‌اند می‌گویند که فاصله فرار گونه‌های طعمه در ایران از جاهای مشابه دیگر در دنیا بیشتر است که نشان‌دهنده احساس امنیت کمتر این گونه‌ها در کنار انسان و احتمالا شکار بالا است.

ما نگفتیم فقط آهو مهم است. ما گفتیم دشت‌ها باید بهتر حفاظت شود چون یوز مرز مناطق حفاظت شده ما را نمی‌فهمد. مثلا این‌که داخل میاندشت امن شده و آهو دارد لزوما حضور یوز را قطعی نمی‌کند. برخلاف سایر گربه‌های بزرگ حفاظت از یوز تنها با حفاظت در داخل مناطق حفاظت شده ممکن نیست

آیا مطالعه‌ای چنین چیزی را نشان داده است؟
نه متاسفانه فکر می‌کنم چنین چیزی مطالعه نشده است و بیشتر شواهد فردی است.
شما در مطالعه‌تان هیچ پلنگی را پیدا نکرده‌اید، در حالی که مثلا بافق در یزد پلنگ زیادی دارد، توران هم پلنگ دارد.
ما سعی کردیم که نمونه‌برداری از زیستگاه‌ پلنگ انجام ندهیم، به همین دلیل تعداد پلنگ خیلی کم بود. همین تعداد کم را در دیگر گربه‌سانان آورده‌ایم، چون هدف مطالعه جدا کردن گونه‌های گربه‌‌سانان نبود و فقط می‌خواستیم ببینم سرگین متعلق به یوز است یا نه.
یک نکته جالب دیگر این است که در مطالعه شما یوزها آهو و جبیر (جز میاندشت) نخورده‌اند، اما طعمه سخت‌تری که گراز است را شکار کرده‌اند. در حالی که احتمالا طعمه غیر محتمل‌تری است، نه؟
این بر می‌گردد به در دسترس بودن طعمه‌ها.
یعنی گراز طعمه در دسترس‌تری است؟ در حالی که گمان کنم تا پیش از این در توران و یا بخش‌هایی از یزد گزارش هم نشده تا جایی که می‌دانم و عکسی هم از حیوان در این مناطق نیست.
اطراف میاندشت فکر کنم بوده و همین‌طور توران، ممکن است گراز را خارج از منطقه خورده و سرگین را در داخل منطقه گذاشته باشد. در مورد در دسترس بودن قبلا توضیح دادم.
و نکته آخر؛ در جدول شماره 3 مطالعه شما تعداد کل آهو و جبیر نوشته شده بیشتر از جمع تعداد نوشته شده در تک تک مناطق مطالعه است. حالا جمعیت واقعی کدام است؟
الان دیدم، بله درست است و احتمالا اشتباه شده و جالب است که کسی ندیده است، چون چندین بار توسط افراد مختلف خوانده شده است. ولی گمان کنم که داخل مناطق دقیق‌تر باشد. باید اعداد اصلی را بعدا بررسی کنم.
در مطالعه شما جمعیت یوزپلنگ را حدود 50 عدد ذکر کرده اید. منبع این عدد مطالعه قبلی خودتان در سال 2017 است. در آن مطالعه هم به یک مطالعه از آقای فرهادی‌نیا و اکبری ارجاع داده اید مربوط به 2016 که در آن برآورد تعداد کمتر از 40 نوشته شده است. چرا در مقاله به منبع اصلی ارجاع نداده و عدد حدود 50 از کجا آمده است؟
بعد از مقاله ۲۰۱۶ یک مقاله دیگر چاپ شده که یکی از نویسندگان همان مقاله قبلی (که تنها نویسنده از ایران بوده)، اعداد بیشتر از ۴۰ را آورده. در نتیجه در جلسه کارشناسی سال ۲۰۱۷ به تعداد کمتر از ۵۰ رسیدیم.

چطور از سرگین بفهمیم چه حیوانی چه خورده؟

روش مورد استفاده در این مطالعه، متابارکدینگ و ریزماهواره بوده است. «قدم اول در کار ما این بود که ببینیم اصلا سرگین متعلق به یوز است یا خیر.» خلعتبری این را می‌گوید و اضافه می‌کند: «اخیرا برای مطالعه‌های مشابه از روش متابارکدینگ استفاده می‌شود، چون ژنوم قطعه قطعه شده و در این روش نمونه بارها و بارها خوانده می‌شود، این روش کمک می‌کند که ژنوم بهتر خوانده شود. سپس این‌ خوانش‌ها با بانک ژنوم مطابقت داده می‌شود تا گونه مشخص شود. سپس همین کار را برای شناسایی گونه‌های طعمه استفاده کردیم.» او می‌گوید در فرآیند کار متوجه شده‌اند که مارکر مورد استفاده آن‌ها برای بقیه طعمه‌ها، قوچ و میش و کل و بز را از گوسفند و بز اهلی تفکیک نمی‌کند و اینطور توضیح می‌دهد: «بنابراین ما مارکر اختصاصی خودمان را تولید کردیم. برای این کار مجموعه‌ زیادی از توالی‌های ژنومی مربوط به قوچ و میش، کل و بز و گوسفند و بز در ایران را جمع‌آوری کردیم». آن‌ها سپس برای شناسایی افراد گونه از تکنیک ریزماهواره استفاده کردند که در واقع یک سری از توالی‌های تکرار شونده نوکلئوتیدی هستند که برای هر فرد به صورت اختصاصی وجود دارد و به کمک آنها می‌توان افراد مختلف را از هم تفکیک کرد. این روش نخستین بار است که در ایران برای ارزیابی عادت غذایی افراد یوزپلنگ آسیایی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *