یادبود
۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۲۲:۴۱
شهید عبد المهدی مغفوری
عبد المهدی مغفوری در سال 1335 در کرمان در خانواده ای تنگدست به دنیا آمد. پدرش قالی باف بود. عبد المهدی تحصیلات ابتدائی و متوسطه را به پایان برد. پس از پایان دبیرستان در دانشسرا پذیرفته شد و در رشته برق فوق دیپلم گرفت. در اوج انقلاب به خدمت سربازی فرا خوانده شد. عبد المهدی در این دوران سخت به مبارزات خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب به کرمان باز گشت. با اینکه در دانشگاه پذیرفته شده بود، پوشیدن لباس سپاه را ترجیح داد. عبدالمهدی در موقعیت های مختلف فرماندهی در سطح لشکر 41 ثارالله و بسیج قرار گرفت و بیش از بیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد.
عبد المهدی مغفوری در جزیره ام الرصاص به شهادت رسید.
خاطراتی از شهید؛
می گفت برادران شما پاسدارید و آیه ای از قرآن روی سینه دارید . اسراف از شما بعید است. چه بسا فقیری در همین کرمان یا در هر جای دیگر این جهان محتاج یک بشقاب برنج باشد.
***
برای هر کاری هر چند کوچک و حتی یک یک امضاء ها می گفت بسم الله الرحمن الرحیم و چون کا را انجام می داد می گفت الحمدالله.
***
پرسیدم آقا مهدی چه آرزویی داری؟
گفت:ظهور آقا امام زمان (عج) و خدمت در رکابش!
بعد هم با تبسمی زیبا گفت:اگر من نبودم و آقا ظهور کرد سلام من را به او برسانید و بگویید مهدی عاشقت بود.
***
توی صف ایستاده بود. وقتی نوبتش شد، فروشنده فروشگاه سپاه گفت حاج آقا ظرف شما خاک گرفته اجازه دهید بروم بشویمش. اجازه نداد ظرف را گرفت و رفت بعد از دقایقی با ظرف شسته برگشت.
***
آقا سید کمال موسوی که استاد اخلاق و عارف به تمام معنی بود می گفت شهید مغفوری مجسمه تقوی و استاد من بود.
***
یک زمین خالی بدون دیوار کنار منزلمان بود مردم و ما از وسط آن زمین می گذشتیم تا راه کوتاهتر شود. ولی حاج مهدی هرگز از داخل آن زمین رد نمی شد. می گفت شاید صاحب این زمین راضی نباشد.
***
توی اتاق نشسته بودیم. داشت حساب و کتاب امور سپاه را می کرد.
گفتم:حاجی خودکارت را بده چیزی بنویسم. گفت چند لحظه صبر کن و از خانه خارج شد. بعد از چند لحظه با خودکار نو وارد شد.
وقتی تعجب من را دید داستان شمع و علی (ع) را برایم گفت.
***
با تاکسی به خانه یکی از اقوام می رفتیم.
نیمه راه حاج مهدی به راننده گفت ترمز کنید پیاده می شویم .
راننده گفت:هنوز که به مقصد نرسیده اید . حاجی گفت شما این راهی که می روید
یک طرفه است و خلاف قانون و شرع.
راننده اصرار داشت که این راه کوتاه تر است و زودتر به مقصد می رسید.
ولی حاجی راننده را مجاب کرد که مسیر را برگردد و از مسیر درست به مقصد برسیم.
***
سال 57 در سلف سرویس دانشگاه تهران می خواستم با فیش غذای خودم برایش افطاری بگیرم . گفت من نمی خورم پرسیدم چرا ؟ پولش را می دهم . گفت نه این حق دانشجویان است . آمدیم بیرون نان و ماست خرید و افطار کرد.
برچسب ها:
مطالب مرتبط
از در و پنجرههای چشمنواز در معماری ایرانی خبری نیست
جای خالی «گرهچینی» چوب
پنج کشته در تخریب یک قلعه تاریخی در اوکراین
آثار عیلامی در خطر تعرض است؟
تغییر کاربری زمینهای اطراف آببندانها جامعۀ محلی را نگران کرده است
شالیزارهای ویران «بابل»
سخنگوی کمیته تسهیل تردد زمینی ایران با کشورهای همسایه:
ورود وسایل نقلیه گردشگران خارحی بلامانع است
مدیرعامل صندوق توسعه صنایع دستی:
شهرداریها، مانع مشارکت مردمی در احیای بناهای تاریخی
بازنشر خبر قدیمی درباره تابوتهای جوبجی
کشف بقایای معماری ۴۵۰۰ساله در سیستان
رئیس بخش زلزلهشناسی مرکز تحقیقات مسکن و شهرسازی خبر داد:
آغاز نجات بناهای تاریخی از فرونشست
معاون میراثفرهنگی بوشهر در گفتوگو با «پیام ما» تشریح کرد:
سه کاوش جدید در پسکرانهٔ خلیجفارس
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- روغن صنعتی مایعی جادویی برای افزایش عمر مفید ماشین آلات
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید