گویی مرا برای وداع آفریده اند
۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۰:۵۵
گویی مرا برای وداع آفریده اند
مهدی وزیربانی
پرنده بودن خوب است! آن هم وقتی می آیی توی این شهر شلوغ که همیشه یک جای غصه و قصه های زندگی ما را کنار می زند. انگار همه می افتیم توی همان تنهایی که توی قصه های کودکی های ما، موهای هیجان زندگیمان را با باد شانه می زد. وقتی سکانس به سکانس نفس را خلاصه می کنم لای تمام تنهایی که خلوت را دور خودش به قصه ی برج و کبوتر می بخشد و ما درون صدای ترانه اش گم می شویم و می رسیم به ابتدای همان لی لی که خاطرات و بودن و نبودن را می کند یک شعر سپید از لبهای شاعری با تمام هویت روشنفکری این روزهایی که برای ما باقی گذاشته اند!
روزی که در تحریریهی روزنامهی روزگار دیدمش هرگز فکر نمی کردم کنار کسی کار می کنم که تمام مدت کنار افکار عباس کیارستمی قدم می زند و او را پلان به پلان دنبال می کند، خبرنگار کوچکی بودم که او بزرگم کرد درست مثل عباس کیارستمی که سینمای ما را از کودکی و خردسالی به روایتی بی بدیل تبدیل کرد؛ مینا اکبری را می گویم که برای تمام بزرگان سینمای ایران هویت روزنامه نگاری مدرن است.
لای تمام چهره هایی که آمده بودند برای عباس کیارستمی اشک بریزند و بدرقه اش کنند جای او خالی بود وجب به وجب که راه می رفتم و صداها را که می شنیدم، می دانستم او حداقل حرفهای بزرگتری از عباس کیارستمی دارد که مثل زندگی و مرگ کیارستمی انگار باید باز ناگفته بماند. یادم هست همان روزها که خبر اولیه ی بیماری عباس کیارستمی به مینا اکبری رسیده بود وسط تحریریه ی روزنامه سینما هق هق را به پای دقایقش کشاند، راستی چه کسی می دانست عباس کیارستمی چقدر تنها بود؟ چه کسی جرات داشت پشت تریبون حرفهایی را بزند که در گلوی او جا مانده بود؟
حالا که خانم ژورنالیست متنش را منتشر کرد روی صفحه ی فیس بوکش، یادم بود که او سینمای کیارستمی را برای ما ترجمه کرد مثل روایتی که لای همان کوچه های خیابان حجاب گم شد و شاید یکسال بعد حتا کانون پرورش فکری کودکان هم نداند که عباس کیارستمی کجاست. این هیاهو عاقبت آرام گرفت اما من می دانم مینا اکبری است که حالا میان تهران و لواسان بدنبال سینمای غریب شاعرانه ی جهان می رود. شاید هرگز نتوانستیم ادای احترامی باشیم برای فیلمساز بزرگ سینمای ایران اما به احترام گلوی بغض کرده مینا اکبری که روی خط خبری هیچ خبرگزاری نرفت این یادداشت را پیشکش می کنم به تمام روزها و شبها و سالیانی که زودتر از ما فهمیدی کیارستمی که بود؟ چه کرد؟ و با او چه کردند…حالا که دارم این یادداشت را می نویسم شعر نصرت رحمانی توی حلق کلماتم بغض کرده که شبیه این روزهای کیارستمی است:
آنک منم
بنگر چگونه دست تکان می دهم
گویی مرا برای وداع آفریده اند…
مطالب مرتبط
مرمت و بازسازی «خانه شهر» کرمان به کجا میرسد؟
مجرمان در کرمان به جای زندان، درخت میکارند
محیط زیست کرمان: غازهای وحشی تلف شده در رفسنجان نمونهگیری میشود
آخرین وضعیت سفر در تعطیلات ۲۲ بهمن
ترافیک سنگین در قشم و گیلان و کمبود جا در بوشهر
۲۷ روز پس از حمله تروریستی کرمان
تعداد مجروحان بستری در بیمارستان به ۷ نفر رسید
شهادت نازنین آچکزهی یکی دیگر از مجروحان حادثه کرمان
۱۷ روز بعد از حادثه تروریستی کرمان
ترکشهایی که امکان خارج کردن آنها نیست
افزایش ۲۶ درصدی مرگهای منتسب به آلودگی هوا در ۱۴۰۱
۲۵ مجروح حادثه تروریستی کرمان همچنان بستریاند
وزیران گردشگری ۳۵ کشور آسیایی در راه یزد
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- روغن صنعتی مایعی جادویی برای افزایش عمر مفید ماشین آلات
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید