پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | در آرزوی تولدی دیگر

در آرزوی تولدی دیگر





۲۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱:۳۴

در آرزوی تولدی دیگر

انسان، یک بار به دنیا می آید و در یک دوره زمانی نامعین زندگی می کند و در واقعه ای محتوم چشم از جهان فرو می بندد. این سرنوشت قطعی ابنای بشر است. این جمله هم دیگر کلیشه شده است که«ای کاش هر انسان دو بار به دنیا می آمد.» چرا که از محالات است.
اما… اما ای کاش هر انسان می فهمید همین یک باری را که پا به دنیا می گذارد چگونه زندگی کند که لحظاتش را به باد فنا نداده باشد. اشتباه… اشتباه… اشتباه پشت اشتباه… و در آخر هم انگ تجربه را بر همه این اشتباهات می بندیم. اما در دل می گوییم کاش این راه را نرفته بودیم و آن یکی راه را رفته بودیم… اگر کسی بود که راهنمایی ام می کرد!… و دوباره…
من در کشوری زندگی می کنم که همه از روزگار خود ناراضی اند. سیب زمینی فروش می گوید:«اگر درس خوانده بودم و معلم شده بودم الآن چه احترامی داشتم. حیف که…» معلم می گوید:«چهل سال است در کار تدریس هستم. اگر سیب زمینی فروخته بودم الآن چه پولی داشتم. حیف که…» کاسب می گوید:«اگر انرژی ام را در کار سیاسی گذاشته بودم الآن وکیل مجلس بودم. مگر من چی ام از فلانی کمتر است؟» و بازنشسته سیاسی وقتی همگنان فرهنگی خود را می بیند افسوس می خورد که:«ای کاش من هم راه تو را رفته بودم تا حداقل آخر عمری شاگردانم دورم را بگیرند و از تنهایی رها شوم.» روزگار غریبی است برادر!
دو روز پیش یکی از هم قبیله ای هایم نامه ای کوتاه در گروه های اجتماعی به اشتراک گذاشته بود. «محسن برازوان» از رد صلاحیتش برای نامزدی مجلس شورای اسلامی نوشته بود. از این که به این نتیجه رسیده که باید نسلی آگاه را برای آینده تربیت کند و…
اگر نام برازوان را بر پیشانی مطلب ندیده بودم باور نمی کردم نوشته از آن اوست. قلم و ادبیات، بیش تر به پیرمردی می ماند که چند دهه کار سیاسی کرده و اکنون مورد بی مهری جمع کثیری قرار گرفته و تصمیمش بر این شده که با نوه هایش همبازی شود.
برازوان در این نامه سه نکته اساسی را عنوان کرده و گفته است که در مسیر پرواز تهران- کرمان( این مسیر، یک ساعته است) به این نتایج رسیده است. نکات؛ جالب بودند و رسیدم به این نتایج آن هم در عرض یک ساعت حکایت از باهوشی فرد دارد لابد!
اما پاسخی که یکی دیگر از دوستان- که برداشت کرده بود برازوان قصد جدایی از کار سیاسی را دارد- جالب تر بود که:«خوشحالم که تو هم به همان نتیجه ای رسیدی که من هفت سال پیش رسیدم…»
حال آن که چرا جوانان در سنین جوانی- چه در عالم سیاست و چه در عوالم دیگر- احساس پیری و خستگی کنند را می توان در علل زیر خلاصه کرد؛
1- عدم آمادگی برای هر کار و شکست های احتمالی آن: کدام یک از جوانانی که کار سیاسی می کنند و یا قلم سیاسی می زنند از قبل توجیه شده اند که دنیای سیاست دنیایی حرفه ای است. یا کدام یک آموخته اند که سیاست یک تکنیک است. اصلاً چه کسی به آن ها یاد داده است که سیاست نیازمند تمرین و ممارست در تشکیلاتی به نام «حزب» است. انصافاً کدام یک از رؤسای دولت از ابتدای انقلاب تاکنون در کنار همه فضائلی که دارند، دانش آموخته علوم سیاسی بوده اند؟ یا اصلاً چرا همه اش سیاست؟ چند درصد معلم ها از سر عشق و علاقه به این شغل روی می آورند؟ چند درصد معلم ها پذیرفته اند که برای به روز نگه داشتن اطلاعات خود مطالعه را به عنوان یک کار ثابت در ساعات شبانه روز خود منظور کنند؟ سیب زمینی فروش چه طور؟ یک کاسب بازار چه طور؟ کدام یک فلسفه حضور خود در کاری را که وارد شده اند می‌دانند؟
2- به قاعده نبودن کارها: وقتی کاری به قاعده نباشد یک عمر در پی آب می دوی و در پایان متوجه سرابی دروغین می شوی. نگاه که به پشت سرت می اندازی می بینی که راه بازگشتی نیست. می بینی موهایت رو به سپیدی می رود و در حوزه ای که زحمت کشیده ای و تلاش کرده ای هم به جایی نرسیده ای. آن وقت می شوی یک معلم سرخورده، یک سیب زمینی فروش افسرده، یک سیاستمدار نادم، یک… نمی دانم چه!
آن وقت با کوچک ترین حادثه ای همه کاسه کوزه هایت به هم می ریزد. درست مثل خانه ای که به قاعده ساخته نشده و با یک لرزش فرو می ریزد. و همه این ها به خاطر این است که کارها به قاعده نیست. به خاطر این که نمی دانیم وظیفه مان چیست؟ نمی دانیم که عاقبت کارمان به کجا خواهد انجامید؟ اصلاً نمی دانیم اگر چه جوری باشیم «موفق» خطاب مان می کنند و اگر چه کار نکنیم ناموفق هستیم.
وقتی همه چیز مبهم باشد، توقع مان از خودمان نامشخص و در صورت نرسیدن به مقصدی که در ذهن مان ترسیم کرده ایم اعتماد به نفس مان را از دست می دهیم. انتظارمان از دیگران ناواضح می شود و در صورت برآوردن نشدن انتظارمان، فاصله ها به وجود می آید. آن وقت است که احساس می کنیم همه راه را اشتباه آمده ایم. اما افسوس که دوباره به دنیا نمی آییم و تازه اگر دوباره هم به دنیا بیاییم باز هم دوران جدیدی است و حتماً اشتباه های جدیدی خواهیم کرد و دوباره و سه باره و چند باره آرزوی «تولدی دیگر» خواهیم کرد. اما…

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *