صحبت از سفر که میشود، چه روایتها و داستانها که از فکر آدم گذر نمیکند
به خاطر همه رنجهایی که کشیدی برو
گاه نویسنده میخواهد به درون سفرکند، سفری در ذهن
۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ۹:۲۶
صحبت از سفر که میشود، چه روایتها و داستانها که از فکر آدم گذر نمیکند. تجربه سفرهایی واقعی از دنیای حقیقی، امیال و رویاها و یا لذتِ خوانش سفرنامهها و داستانها. از سفر دورِ دنیا در هشتاد روز گرفته تا سفری که سلوچ به آن رفته بود، همهشان از «سفر» گفتهاند.
اما گاه نویسنده میخواهد به درون سفرکند، سفری در ذهن؛ و آن را در دنیای واقعی برای مخاطبش عینیت ببخشد. این سفر، برای ملموس شدن، باید به جهانی حقیقی وارد شود، مانند باغی که «پونه»، شخصیت نوجوانِ داستان به آن وارد شد. باغ و پیرمرد، در دنیای واقعی این باور را به پونه القا میکنند که انسان برای شناخت جهانِ پیرامونش، همیشه نیازمندِ گذر از تمام دنیا نیست. انسان برای جهانشناسی باید زمان را صرفِ گذشت از خود کند، تا از خودشناسی و ورود به مرزهای معرفت، تجربههایی از شناخت جهان به دست بیاورد. تجربههای نابی از دیدن، شنیدن و لمس کردن که گاه میتواند از تجربه حضور در یک باغ ِکوچک به دست بیاید.
«و باز هم سفر» ِناصر یوسفی، داستان سه نوجوان چهارده ساله با نامهای سام ، شوکا و پونه است که همزمان با ورود به دوره نوجوانی، بنابر آیین و رسم محل زندگیشان، مجاب به سفر و ترک خانه شدهاند و هرکدام در این داستان، سفری متفاوت را تجربه میکنند.
داستان، ورود به دوره نوجوانی را بهانه سفر کرده است. مرحلهای از زندگی که نیاز به آمادگی و آگاهی دارد، اما این شرایط برای بسیاری از نوجوانان مهیا نشده و این ورود، نوجوان را در کشمکشی پایاپای قرار میدهد و حس طردشدگی و ناتوانی از پذیرش این مرحله را به نوجوان القا میکند. سام نوجوانی که در این کشمکش قرار گرفته، نیازمند زمان است تا خود را با شرایط جدید وفق دهد.
داستان از جایی شروع میشود که سه نوجوان باید از هم جدا شوند و هر کدام مسیری را انتخاب کنند. داستانها به طور موازی روایت میشود و هربخش از چالشهای هر فرد سخن میگوید.
شوکا نوجوان دیگر که از دوستانش، مشتاقتر است وارد شهری عجیب بهنام مانا میشود که همه چیز در آن یکسان است. آدمها، خانهها، رفتارها و مردمی که از تغییر میترسند و در برابر آن مقاومت میکنند. مردم شهر در یک ساعت بهخصوص از خواب بیدار میشوند، در ساعتی تعیین شده غذا میخورند و تمام وظایفشان تا انتهای روز، مشخص و تعیین شده است. البته که نه فقط تا انتهای روز که حتی تا سالیان سال.
«وقتی فکر میکرد باید تا آخر عمرش در این شهر بماند، حالش بد میشد. شهری که همه چیزش را میدانست. همه اتفاقهای تکراری آن را از قبل میدانست. میدانست فردا، ماههای بعد و حتی سالهای بعد ساعت ۳ بعدازظهر یا ۸ شب یا ۸ صبح چه اتفاقی قرار است رخ بدهد. همه چیز از قبل نوشته شده بود. همه چیز از قبل مشخص بود.»
شهر مانا میتواند طعنه و کنایه نویسنده به یک سیستم و یا نظام آموزشی باشد، سیستمی که هیچ تغییری را پذیرا نیست و در قبال کوچکترین اعتراض، مخالفت میکند. ساختار خشک و غیرقابل تغییری که هیچگونه تاملی من باب نظرات غیر ندارد، مانند صندوق انتقاداتی که صرفا جنبه تزیینی دارد. «خیلی وقتها هوس میکرد وقتی همه بچهها به یک طرف میروند، خلاف آنها حرکت کند. دلش میخواست وقتی همه سر کلاس ساکت نشسته بودند و تکلیفهایشان را انجام میدادند، بلند شود، جیغ بکشد و کیفش را به طرف معلم پرت کند. خیلی وقتها دلش میخواست در صف اتوبوس روی زمین بنشیند، برقصد یا فریاد بزند اما همیشه خودش را کنترل میکرد. میدانست که هر کدام از این کارها توبیخ بزرگی به همراه خواهد داشت. میدانست که مجازاتهای تند و سختی در انتظارش خواهد بود. گاهی از شدت هیجان و ترس از انجام یک کار غیرمنتظره از درد به خود میپیچید.»
سام نوجوان بعدی از خانوادهای غیرصمیمی راهی میشود که نسبت به آمادگی او از سفر، بیتفاوتند. سام در طول مسیر، با کولیها آشنا میشود اما از ابراز هویت ِخود و این اجبار ِتن به سفر دادن، خجالتزده است و آن را پنهان میکند. اما زندگی با کولیها، اتفاقات مسیر و حمایت و صداقتی که در ارتباطش با کولیها دریافت کرد، کمک میکند تا سام بتواند خود را از بند نقابهایش رها سازد.
«سام فکر کرد که چه بگوید؟ بگوید خانوادهاش به جاده اعتماد داشتند و او را تنهایی راهی سفر کردهاند؟ نمیخواست بگوید خانوادهاش کیست. درد سفر دوباره برایش زنده شد. تازه میفهمید که آنها به بهانه تجربه کردن بچههایشان را از خانه بیرون میکنند. تازه یادش آمد که حتی از فرزندانشان سراغی هم نمیگیرند. اگر مریض شود، اگر بمیرد!! هیچ!»
یوسفی در داستانهایش معمولا از شخصیتهایی میگوید که متفاوتتر از دیگر اعضای جامعه، رفتار میکنند، اما کمکم خود را با اتفاقات، تطبیق میدهند. داستان سه نوجوان به هم پیوند میخورد و راهها به هم میرسند. البته تصویر جاده و تیرکها و رنگهای روی جلدِ کتاب هم حکایت از همین راه و حضور ماجراها و رویدادهای متفاوت دارد.
این داستان برگزیده انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نامزد نهاییِ جایزه هدهد سفید است. ناصر یوسفی نویسنده رمان «و بازهم سفر»، که کار نویسندگی برای کودکان را از اواسط دهه۱۳۶۰ آغاز کرده، مشاور چند نهاد بینالمللی از جمله: یونیسف، کمیسارای عالی سازمان ملل درامور پناهندگان یونسکو و شورای جهانی جمعیت است. همچنین مدیریت موسسه پژوهشی کودکان دنیا را برعهده دارد و در داستانهایش بر صلح، عشق، همدلی، و انساندوستی تأکید دارد.
او در صفحهاش به مناسبت چاپ هشتم کتاب نوشته است: «شوکا به خاطر رویای آزادی که در سر دارد، در سلول انفرادی، زندانی میشود. شوکا با خودش فکر میکرد کسی نمیتواند رویاها و آرزوهای او را اسیر کند، اما رویاها، آخر کار خودش را میکند.»
«و بازهم سفر»، میتواند صدای نوجوانان در این روزها باشد. نوجوانانی که برای رسیدن به رویاهایشان، نیاز به حمایت و جسارت دارند، در این سفر و این مسیر بحرانی کنارشان باشیم.
برچسب ها:
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- تعمیر رطوبت گیر پمپ باد
- دکوراسیون سبک مدرن: توصیه و ایده ها برای خانه شما
- بررسی سه محصول سرمایشی محبوب در فصل گرما
- بهترین تریدهای فارکس: 6 خفنترین تریدر تاریخ فارکس جهان!
- بازی ماکان آریا پارسا در قطب شمال در شعبه زعفرانیه پارس پندار نهاد + ویدیو
- چطور خودمان را برای پروازهای لحظه آخری آماده کنیم؟
- طریقه نصب دستگیره مخفی کابینت هوایی
- چالشهای رزرو هتل در جزایر جنوب کشور
- بهترین برند چرم ایران کدام برند است؟
- روغن صنعتی مایعی جادویی برای افزایش عمر مفید ماشین آلات بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید