سایت خبری پیام ما آنلاین | تهران و چالش انسان‌های لبه شهری

تهران و چالش انسان‌های لبه شهری

شهر، تنها موضوع تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران و مدیران نیست شهر متعلق به همه است و به این دلیل، شناخت آن باید از تجربه زیسته خود ساکنان آکنده شود





تهران و چالش انسان‌های لبه شهری

۱۶ آبان ۱۴۰۰، ۰:۰۰

تصور بر آن است که شهرها در مرزهای پایانی خود، آرام آرام رنگ می‌بازند، کم تراکم‌تر می‌شوند، تا به‌طور نامحسوسی تمام شوند. اما این تصور درباره تهران چنین نیست. تهران در مرزهای قانونی خود یکباره تمام می‌شود، گویی که به پایان جهان رسیده‌ایم. سپس در فاصله‌ای با او، با نامی دیگر اما با محتوای تهران، دوباره آغاز می‌شود و باز هم در مرز قانونی‌اش، تمام می‌شود و سپس موج بعدی و موج بعدی. به ازای هر تمام شدنی، لبه‌ای شکل می‌گیرد و بر هر لبه‌ای، انسان‌هایی می‌زیند که یا هستندگانی‌اند که از دیرباز مهارت بر لبه‌ماندگی را آموخته‌اند، یا باشندگانی‌اند که امواج رانش کلان‌شهر آن‌ها را به لبه هُل داده‌است.

لبه، یعنی پایان، یعنی جایی که پس از آن چیزی نیست. پرتگاهی به فضایی تهی، بدون جاذبه و بدون وزن، بدون جان‌پناه، بدون دستگیره، بدون نشانه‌ای از جای پا، تهی از هوا که حتی فریادت از تو کَنده نمی‌شود که به گوش کسی برسد. و چاره‌ای نیست به‌جز آن که با چنگ و دندان، خود را بر لبه نگه‌داری. که اگر از این لبه به بیرون پرتاب شوی، معلوم نیست به کجا سقوط کنی، شاید در موج بعدیِ تهران دستت به جایی بند شود و یا به سقوط آزادت ادامه بدهی.
انسان لبه شهری، آن نجار یزدی در محله کن است که هفتاد سال پیش با خانواده‌اش به تهران آمد، یکی یکی آجر به دست اوستاهایش داد تا محله‌های یزدی‌ساز پا بگیرند، او با این‌که آن همه خانه ساخت، اما اکنون در گوشه‌ای از مغازه‌ای اجاره‌ای، به اخطار تخلیه صاحب مغازه فکر می‌کند. انسان لبه شهری آن کارگر افغانستانی است که با دستمزد ارزانش، باغ‌های کن و فرحزاد را هنوز در آستانه صرفه اقتصادی نگه داشته‌است، اما حضور لرزانش را از بیم آن‌که به افغانستان پرتابش نکنند، در پس و پشت هزینه‌ی منفعت باغ‌دار، پنهان می‌کند. انسان لبه شهری، آن زن بیوه نفرآبادی است که تمام خانه‌های اطرافش را برای طرح گسترش حرم عبدالعظیم، ویران کرده‌اند و او اکنون، زنی تنها بر لبه تراشیده شده و تیز تهران ایستاده‌است و به قفل‌های ضریح چنگ می‌اندازد.
انسان لبه شهری خانواده‌ای است تارانده از خاک سفید ـ لبه ویران شده تهران ـ که اکنون در محله‌ای خودساخته در آن سوی رودهن، در اضطراب از پرتاب شدگی دوباره. انسان لبه شهری، زنی است در انتهای انتهای جهان، در لبه لبه اکبرآباد، در قلعه‌ای ویرانه در انتظار گذرنده‌ای است اتفاقی، که تن خود را به او بسپارد، تا نان شبش مهیا شود. انسان لبه شهری، پیرمردی است که خانه خود را برای تأمین جهیزیه دخترش می‌فروشد و با تتمه پولش، در رباط‌ کریم اتاقی اجاره می‌کند. انسان لبه شهری، مردی است که از غوغای شهری پر هیاهو گریخته و در انزوای باغی بیتوته کرده تا مگر آرامش از دست‌رفته خود را باز بیابد، در حالی که بادهای تغییر در پیرامونش در حال وزیدن است. یا کسی است که در آخرین بقایای خانه در حال ویرانی پدری خود، مراسم سوگ مادر خود را برگزار می‌کند.
در عین حال، انسان لبه شهری، زمین‌داری است که می‌کوشد با تغییر کاربری از باغ به مسکونی، یا از مسکونی به گورستان، یا از حاشیه شهری به محله‌ای با ساختمان‌های میان‌مرتبه، زمین سست خود را به دیگری واگذارد و خود به درون کلان‌شهر عقب‌نشینی کند. انسان لبه شهری همان ساکن دیرینه لبه‌ها نیز هست که کج‌دار و مریز بر زمین خود روزگار می‌گذراند و آینده را رصد می‌کند تا چه پیش آید.
تهران تاکنون چگونه به لبه‌های خود اندیشیده‌است؟ از دید ساکنان عادی شهر، تهران لبه‌ای ندارد. هر بار که پا به بیرون گذاشته‌ایم، ویژگی بزرگ‌راه‌های درون‌شهری و برون‌شهری را چندان متفاوت ندیده‌ایم. و هنگامی که به درون آمده‌ایم، تنها به مقصد/خانه اندیشیده‌ایم. و حضور ما در تهران، نوعی پرتاب‌شدگی است. ما لبه شهری را با لبه گذرگاه‌ها یکسان می‌فهمیم. در حالی‌که در فضای میان ورودی‌های شهر، پهنه‌ای از سکونت نهفته است که اگر مقصدمان نباشد، تصوری از آن در ذهن‌مان شکل نمی‌گیرد. از دید تصمیم‌سازان، که به ابزار نقشه مجهز‌اند، لبه شهری موضوعی نامفهوم است، شهر از مرزهای آن آغاز می‌شود. پس از طی کردن حریم کمربندی، به درون شهر می‌رسیم. درون لبه‌ای، با درون میانی و درون مرکزی، تفاوتی ندارد. همان ضابطه گذربندی، تراکم و کاربری که در درون جاری است، بر لبه نیز اعمال می‌شود. عدالت توزیعی حکم می‌کند که همه را با یک چشم ببینیم. سرانه‌های برابر، اگرچه بر روی کاغذ! وظیفه ما تا این‌جا است. و تصمیم‌گیران نیز به تأسی و البته به بهانه اندیشه‌های تصمیم‌سازان، حیطه مدیریتی خود را با مرزها مشخص می‌کنند و نقشه ذهنی آن‌ها چیزی نیست جز خط. خطی که یک بعدی است؛ فقط طول است و عرض ندارد. اما تصمیم‌گیران در این‌جا و آن‌جا بر وفق مراد خود عمل می‌کنند. دستان خود را دراز می‌کنند و با انگشت اشاره فرمان می‌دهند که بر فراز باغ‌های کن برج‌های دوازده طبقه بسازند و سپس فغان برمی‌آورند که چرا باغ‌های کن به یغما می‌روند. باز در محله نفرآباد، بر لبه جنوبی و انتهایی‌ترین اثر وجودی تهران می‌ایستند، دستان خود را در دو سو می‌گشایند و می‌گویند از این‌جا تا حرم را «پاک‌سازی» کنید. و برای فشار به ساکنانِ آن، تخریب متخلل را در پیش می‌گیرند تا آنان به هر قیمتی حاضر به ترک خانه‌های خود شوند و هنگامی که از پس خرید همه خانه‌ها بر نمی‌آیند، شانه‌های خود را بالا می‌اندازند و می‌گویند منظور ما چنین وضعیتی نبود. بر محله خاک سفید، با لشکری جرّار هجوم می‌برند و می‌گویند، این محله فساد باید یک‌بار برای همیشه، جمع شود و پس از سال‌ها، که خاک سفید را به همان‌گونه پیشین می‌بینند، می‌گویند طرح‌شان ناقص اجرا شده‌است. به دروازه غار هجوم می‌برند، تخریب می‌کنند و بر جای آن بوستانی پر از درخت و چمن می‌سازند، که زیر هر درختی، بی‌خانمانی لانه می‌کند. و سپس با یورشی دیگر، بی‌خانمان‌ها را بی‌خانمان‌تر می‌سازند. چشم باز می‌کنند و مرتضی‌گرد را روبه‌روی خویش می‌یابند که بی‌مهابا در حال گسترش است و گویی که غول دیده‌اند، از ترس، چشم بر هم می‌گذارند و آن را نادیده گرفته و به حال خود رها می‌کنند. در آن‌سوتر خلا زیر به همان روش گسترش می‌یابد.
این‌ها نمونه‌هایی از اندیشه‌های بی‌محتوا است. اندیشه تنها کفایت نمی‌کند، اندیشه باید به شناخت بیانجامد و شناخت باید از محتوای تجربی پُر شود، وگرنه کور است و به در دیوار و لبه شهری بر می‌خورد و جز ویرانی و آشفتگی و ناامیدی ثمری به‌بار نمی‌آورد.
شهر، تنها موضوع تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران و مدیران نیست. شهر متعلق به همه است و به این دلیل، شناخت آن باید از تجربه زیسته خود ساکنان آکنده شود. نمی‌توان با یک نظرگاه، به شهر و محله‌های آن نگریست و اندیشید. یکسان‌انگاری، روی دیگرِ نادیده‌انگاری است. در حالی‌که هر یک از محله‌های لبه شهری، بنا به خودویژگی‌شان، روایت جداگانه‌ای دارند و همچون هر پهنه دیگری، رویکرد متفاوتی را می‌طلبند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *