پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | سفر در خاطره معلولان

«پیام ما» وضعیت گردشگری دسترس‌پذیر در ایران را بررسی کرده است

سفر در خاطره معلولان

کارگر، مدیرکل موزه‌ها و اموال منقول تاریخی وزارت میراث‌فرهنگی و گردشگری: برای نابینایان و ناشنوایان به صورت فراگیر و جامع در موزه‌ها اقدام نشده است عباسی، نویسنده کتاب گردشگری دسترس‌پذیر: نمی‌توان گفت که اصفهان کاملا دسترس‌پذیر است، شما به ویلچر می‌توانید





سفر در خاطره معلولان

۲۸ فروردین ۱۴۰۰، ۰:۰۰

هوای بهمن توی سر و صورت ابوذر و چشم‌هایی که نیمه بسته بود جاگیر می‌شد وقتی که او در انتظار سوار شدن هواپیما ایستاده بود روی بالابر. صدای دورشدن ماشین پله‌ها که بلند شد یعنی نوبت به سوار شدن ساکنان ویلچر نشین بالابر توی هواپیما رسیده بود. سوار که شد، صحبت‌ خلبان تمام شده بود. صدای توضیحات و سایه دستان مهماندار هم میان همهمه‌ها گم شد و او نفهمید پنج قدم عقب‌تر یا جلوتر از جایی که بود، در خروج اضطراری است یا دستشویی؟ سرانجام گوش‌هایش سنگین شدند، تکیه داد اما بلافاصله صدای موذی خش‌خشی گوشش را پر کرد. صدای چه کار می‌کنید، به گوش سرمهمانداری که گفته بود شخصا می‌خواهد به یک نابینا در سفر خدمت کند، رسید. مرد آب دهانش را قورت داده بود: «آخه چون شما نمی‌بینید، خواستم براتون لقمه درست کنم.» ابروهای ابوذر رفته بود بالا، نشست بالاتر از عینک دودی‌اش: «من نخواستم برام لقمه درست کنید، من فقط ازتون یک بروشور بریل خواستم.» صدای «گشتیم اما پیدا نکردیم» در میانه تکان‌های هواپیما گم می‌شد و در نهایت سکوت به جای مهماندار بالای سر ابوذر ایستاده بود. چرخ‌های هواپیما که زمینگیر شد و سرما به جای تک تک مسافران روی صندلی‌ها نشست، ابوذر تصمیمش را با صدای بلند میان مسافران تک و توک مانده، تکرار کرده بود: «پشت دستم را داغ کنم که دیگر سوار هواپیما شوم.»دو سال پیش وقتی بعد از ماه‌ها توی خانه ماندن، سفر رشت جور شد، حسین فکرش را هم نمی‌کرد که از رشت تنها تنفس لختی هوای پاک و تماشای سبزی‌ و دیدن مجسمه‌های مومی‌ نصیبش شود. ویلچر مانع کار بود، وقتی حرف به رفتن و تماشای خانه میرزا کوچک‌خان افتاد، خوشحال شد، ویلچر اما نه، تا دم در خانه رفت. تماشای داخل؟ محال شد. حسین هم برگشت توی اتاق هتل و از سفر رشت، خاطره ندیدن خانه میرزا توی ذهنش ماند. از ۴۰ سال عمر حسین غیاثی، ۲۴ سالش همه او را با اس‌ام‌ای که عارضه ژنتیکی است و در رده بیماری‌های با ضعف عضلانی است، به خاطر دارند.
سفر، گردشگری و تفریح برای او گاهی رویایی صادقه است و گاهی در حد خوابی تلخ که باید چند روز در آرزوی بیدار شدن از آن بماند. از موزه‌ها و آثار باستانی، هتل و مسافرخانه تصاویر نه چندان واضحی توی ذهنش نشسته که خیال برخواستن ندارد، مثلا یادش است که هتل جهانگردی نایین ورودی‌اش سطح شیبداری داشت که ویلچیر راحت رویش غلت می‌خورد و بالا پایین می‌رفت، دستشویی فرنگی داشت با میله‌ای که اگر ضعف کرد دستش را به آن قلاب کند، حمام کردن اما سخت بود، او وقتی روی ویلچر می‌نشست، دستش از دوش حمام کوتاه می‌شد. یادش است که هتل درجه دویی در یزد را سراسر پله گرفته بود و ناجی‌اش بالابری بود که اغلب وقتی به طبقه بالا می‌رسید نفسش بند می‌آمد و می‌لرزید و او و ویلچرش هم. حسین غیاثی، دکترای علوم سیاسی خوانده و فعالان حوزه معلولان است که سال‌های اخیر تلاش کرده درباره سبک زندگی معلولان اطلاع‌رسانی کند. غیاثی می‌گوید، غیر از موزه و خانه مشاهیر و آثار باستانی، حتی هواپیما و اتوبوس و قطار هم برای ویلچر او طراحی نشدند: «بلیت‌های قطار گاهی تا نصف قیمت است اما برای سوار شدن به قطار هیچ امکاناتی نیست و عملا یک معلول با ویلچر خودش است و خودش. اتوبوس هم که هیچی.» در این میان شاید وضعیت هواپیما قدری بهتر باشد: «البته یادم است که یکبار برادرم مجبور شد ۴۰ دقیقه به متصدی کانتر هواپیما توضیح دهد که چون من ویلچیر دارم، باید جلوی هواپیما بنشینم، او اما توجیه نمی‌شد. عموما برای حرکت ویلچر در سالن ترانزیت هم مشکلی نیست اما گاهی برای حرکت چرخ در داخل هواپیما مشکل به وجود می‌آید چون معمولا افراد آموزشی ندیدند.» حسین می‌گوید، موزه‌ها و آثار باستانی هم پذیرای او با ویلچرش نیستند، کاخ گلستان و کاخ سعدآباد او را به خاطر دارند اما تالار آینه و شمس‌العماره نه: « برای خودم هم متصدیان به من کمک می‌کردند، ویلچرم را داخل می‌بردند، اما بیشتر این بناها پر از پله است و آسانسور ندارد، کاخ گلستان را یادم است که آسانسور داشت، وارد شدم، داخل سالن‌ها هم رفتم، اما بعضی سالن‌ها نمی‌شد با چرخ رفت، می‌گفتند به در و دیوار آسیب می‌زند، آن را قلوه کن می‌کند، البته راست هم می‌گفتند.» او برای حضور دیگر معلولیت‌ها هم در موزه‌ها مشاهده کم نداشته، می‌گوید اغلب موزه‌ها مثل همین کاخ گلستان و سعدآباد، نوشته دارند و ناشنواها می‌توانند آن را بخوانند اما نابیناها اگر کسی برای توضیح نباشد، به مشکل می‌خورند.
به شرطی سفر می‌روم که…
سال‌ها پیش وقتی کودک بود و وزنش کم، اگر قرار بود سوار اتوبوس و قطار شود یا از جایی بازدید کند، دوستان و خانواده‌اش بغلش می‌کردند و او تماشاچی آثاری می‌شد که عمرشان چند صد سالی از خودش بیشتر بود. امروز که ۲۸ ساله شده و خودش نویسنده کتاب «گردشگری دسترس پذیر» می‌گوید سفر کم رفته و اگر هم بنا به رفتن باشد، ترجیحش به رفتن در مناطق و اماکنی است که تماما دسترس پذیر باشد. علی عباسی، از بدو تولدش با عفونتی مواجهه شد که در پسش ضعف عضلانی و نوروپاتی برایش به بار آورد. او که ساکن اصفهان است، روابط بین‌الملل خوانده و در کتابش نوشته که شهرهای خواهرخوانده اصفهان یعنی بارسلون و کوالالامپور چطور توانستند شهرشان را برای معلولان گردشگر دسترس پذیر کنند. نوشته که آن‌ها هم در دید و بازدید از شهرها حق و حقوقی دارند که شهر باید تمام نقاطش دسترس پذیر باشد، نه فقط اتوبوس و قطار و مترویش که یکی از مشکلات عمده معلولان جسمی و حرکتی در در بازدیدها و سفرها، سرویس بهداشتی مناسب است، سرویس‌هایی که گاهی مناسب سازی هم می‌شوند اما به دلیل استفاده کم به انباری تبدیل می‌شود. خودش بیشتر با هواپیما سفر کرده و کم سفر کرده. ده سال پیش که شیراز بوده، تخت‌جمشید را ندیده، برای اینکه ویلچر داشته و اهل خانواده نتوانستند که مسافت طولانی بغلشان نگهش دارند. علی عباسی خودش مشاور مناسب سازی شهرداری اصفهان هم است و معمولا به شکایت معلولان درباره نامناسب بودن یک خیابان که در سامانه معبر بهزیستی ثبت شده رسیدگی می‌کند، با مسئولان جلسه می‌گذارد و از آن‌ها می‌خواهد به شکایت از خیابان رسیدگی کنند، یا بودجه بگذارند یا برایش برنامه‌ریزی کنند. عباسی اما می‌گوید برای مناسب سازی اماکن گردشگری اولویت این است که بناها آسیب نبینند: «همین الان نمی‌توان گفت که شهر ما کاملا دسترس پذیر است، همین الان شما به ویلچر می‌توانید در محوطه نقش جهان باشید اما نمی‌توانید وارد عالی قاپو یا مسجد شیخ لطف‌الله شوید.» او می‌گوید در اصفهان با وجود قانون تنها یک هتل یک اتاق دو نفره کاملا دسترس پذیر دارد، باقی اما؟ نصفه و نیمه شاید.
دیگر سفر نمی‌روم
ابوذر سمیعی از تمام جلسات کمیته مناسب‌سازی کردستان که خودش مسئولش بود، دو صدای تکراری در ذهنش مانده، اول اینکه اعضا که عموما افرادی از بدنه شهرداری، صداوسیما و میراث‌فرهنگی بودند، گفته بودند که این وظیفه دینی‌ و شرعی‌شان است و حتما در مناسب‌سازی خیابان‌ها همکاری می‌کنند اما وقتی بحث به پول و بودجه رسیده پا پس کشیدند و می‌پرسیدند مگر در شهر چه تعداد معلول داریم؟ یا مگر معلولان، نابینایان یا ناشنوایان تنها رفت‌و‌آمد می‌کنند که حالا باید برای ورودشان به یک پارک، موزه یا سینما، رمپ در نظر گرفت یا خطوط بساوایی؟ «اما واقعیت این است که حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد افراد جامعه دچار معلولیتند و ما در ادبیات معلولیت همیشه می‌گوییم که افراد موقتا سالمند و همه آن‌ها در دوره سالمندی، تصادف، بارداری یا… ممکن است دچار معلولیت شوند.» او از باور دیگری می‌گوید که این روزها در ایران خیلی باور نشده است: «افراد معلول در تردد باید استقلالشان و عزت نفسشان حفظ شود، یعنی محیطی که از آن بازدید می‌کنند، باید به گونه‌ای باشد که افراد به تنهایی باید بتوانند در آن تردد کنند و نیازی به شخص دیگری نداشته باشم.» ابوذر سال‌ها در اروپا و آمریکا زندگی کرده و دکترای سیاست‌گذاری فرهنگی خوانده و اختلال بینایی هم دارد و به راه و چاه سفر کردن آشناست، اما تجربه‌اش از سفرهای خارجی با ایرانی متفاوت است: «می‌گویند موزه و سینما و جای تفریحی که مناطق شیک است، مگر معلول دل خوش دارد که به این‌جاها برود؟ یا مگر تنها می‌رود؟ موزه‌ها و مناطق گردشگری در ایران با چند استثنای کوچک مناسب سازی شدند، درباره پارک‌ها هم همین است، اصلا این نگاه مناسب‌سازی کردن بناها از پیش ساخت یک بنا وجود ندارد درحالی‌که هزینه آن شاید دو یا سه درصد تجهیز بنای اصلی هم نباشد.» خاطرات ته‌نشین شده سفرها در ذهن ابوذر، به تلخی می‌زند:« ترمینال‌ها و فرودگاه‌ها اغلب سطح شیب‌دار دارند به این دلیل که افراد چمدان دارند و روی پله نمی‌شود، جابه‌جا شد و لحظه خروج از یک شهر معمولا خدماتی برای معلولان دارند و آن‌ها را با بالابر جابه‌جا می‌کنند اما اینقدر که این بالابرها معطلی دارد، در هواپیما هم انگار کسی آموزش ندیده و نه بروشور بریل خبری هست، نه راهنمایی که بگوید، در خروج اضطراری کجاست یا حتی کسی پیدا نمی‌شود، بگوید دستشویی کجاست، ته امکانات می‌شود، درست کردن لقمه. وقتی هم که به مقصد می‌رسید که دیگر کسی جوابگوی شما نیست، اگر توانستی از هواپیما پیاده شوی که شدی اگر نه، که دیگر مشکل خودت است». او سفر کردن با هواپیماهای داخلی را سفرهای خارجی خودش مقایسه می‌کند، مهماندارانی که دست معلولان را می‌گیرند و تمام فضاهای اضطراری را با پای خودش به او یاد می‌دهند، وقت رسیدن به مقصد فردی را پایین پله‌های هواپیما مامور می‌کنند که او را به ترمینال برساند و کسی برای کسی هم لقمه درست نمی‌کرده و فقط دستش را می‌گرفته و تا او خوراکی‌ها را لمس کند و جایش را ذهنش تثبیت کند.
موزه‌های قدیمی، سهمی
از مناسب سازی ندارند
دهه نود در آمریکا وقتی قوانین مربوط به معلولیت (ای‌دی‌ای- آمریکایی‌های با معلولیت) به تصویب رسید، در مدت کوتاهی با حداکثر توان تمام فضاها می‌بایستی دسترس پذیر می‌شدند، ابوذر سمیعی می‌گوید اغلب موزه‌های آمریکا و اروپا برای نابینایان یا راهنمایی آگاه دارند که : «بلدند چطور به شما به عنوان نابینا اشیای یک موزه را توضیح و تفسیر کنند.» یا روی اشیا بارکد خوانی وجود دارد که توضیحات به صورت شفاهی پخش شود «یا تکسچرها و بروشورهای بریل کنار اشیا نصب شده یا مانند موزه‌ی نیویورک یک نمونه مانند اشیا ساخته شده و افراد نابینا می‌توانند آن را لمس کنند.» در لابه‌لای حرف‌هایش از موزه ایران باستان و علم و فناوری یا حتی موزه موسیقی به عنوان سه فضای گردشگری که این امکانات تاحدودی در آن‌ها وجود داشت، یاد می‌کند، باقی شهرها و موزه‌ها؟ چیز مشخصی در ذهنش نمانده. محمدرضا کارگر، مدیرکل موزه‌ها و اموال منقول تاریخی وزارت میراث‌فرهنگی و گردشگری هم آمار مشخصی از موزه‌های دسترس پذیر ندارد، او به «پیام‌ما» می‌گوید هر موزه‌ای که یکی دو دهه اخیر طراحی و ساخته شده، از نظر معماری و ساختمانی برای یک معلول جسمانی، مناسب‌سازی شده: «اما همه اینها که فقط در حوزه حرکتی است، یعنی رمپ و آسانسور وجود دارد و یک یک فرد معلول جسمی- حرکتی، بدون مشکل می‌تواند حرکت کند، اما برای نابینایان و ناشنوایان به صورت فراگیر و جامع در موزه‌ها اقدام نشده و عمدتا اینها موردی هستند.» کارگر از نرم‌افزاری می‌گوید که ناشنوایان می‌توانند آن را در موبایل‌های خود نصب کنند و به محض ورود به موزه از آن مانند یک راهنما استفاده کنند: «اما اگر بخواهم بگویم به تمام معلولیت‌ها توجه شده و تمام نیاز‌ها برآورده شده، باید گفت متاسفانه نه.» او می‌گوید موزه‌های قدیمی دسترس پذیر نیستند، برای رمپ و آسانسور و پله بودجه کلان نیاز است و گاهی هم بناهای تاریخی اجازه دستکاری نمی‌دهند: «در موزه‌های قدیمی تلاش کردیم که مشکلات را با اپ جبران کنیم، راهنماها اغلب آموزش دیدند و می‌توانند دست افراد را بگیرند، یا کمکشان کنند که حرکت کنند.»وقتی صحبت به سمپل و مولاژ مشابه می‌رسد، او می‌گوید همه جای دنیا چنین است و حتی حاضر است در فرانسه موزه‌هایی را نشان دهد که تمام تجهیزاتشان برای ۴۰ تا ۵۰ سال قبل است: «کشورهایی مانند فرانسه از محل گردشگری‌شان ۶۰ میلیون توریست دارند اما اگر بخواهم بی‌طرفانه بگویم موزه‌هایی ما نمره‌ قبولی می‌گیرند اما در حوزه کار معلولان مانند باقی جاها، کامل مناسب‌سازی نشده.» او می‌گوید به همین دلیل هم آمار دقیقی ندارد و یک موزه‌ای ممکن است یک درصد مناسب‌سازی شده باشد و موزه‌ای دیگر صد در صد اما وضعیت موزه‌های مدرن بهتر است.
سفر و تفریح؟ پیشکش
«خیلی از ما خانه نشینیم.» با این حرف مشترک، صحبتشان را تمام می‌کنند و می‌گویند سواد نوشتن مصائب سفر کردن را ندارند و کلمه کم می‌آورند برای مصائبی که به بخش‌های دیگر زندگی هم رسیده است: «می‌دانید یکی از آرزوهای اغلب معلولان رفتن به دندانپزشکی است، بعد از مشکلات مالی، پزشکان آشنایی به انتقال معلول از روی ویلچر روی یونیت را ندارند.» حسین می‌گوید اغلب بچه‌ها تصمیم مشترکی گرفتند، مثل تصمیم ابوذر: «همین دندانپزشکی رویای خیلی از بچه‌های معلول است، سفر پیشکش.»

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *