پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | بمناسبت دوازدهمین سال درگذشت بانوی کارآفرین، شهین صنعتی (سرلتی) بانوی گل سرخ

بمناسبت دوازدهمین سال درگذشت بانوی کارآفرین، شهین صنعتی (سرلتی) بانوی گل سرخ





۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱:۰۹

بمناسبت دوازدهمین سال درگذشت بانوی کارآفرین، شهین صنعتی (سرلتی)
بانوی گل سرخ

اواسط اردیبهشت سال55بود. خورشید بهاری گرمای کم جانی بر دامنه های کوهستانی روستای لاله زار می ریخت. بهار در این روستا تازه آغاز شده بود و قلعه رفیع کوه لاله زار هنوز دستار سفید خود را از سر باز نکرده بود. نسیم خنکی که از فراز این قلعه برف گرفته به سمت دره ها سرازیر می شد، هنوز هم نمی توانست ساکنین روستا را زودتر از دیگر جاها به خانه ها براند. در واقع فصل بهار در لاله زار چهل روزی دیرتر از جاهای دیگر استان کرمان شروع می شد.
ساعت حدود 11صبح بود. زن و مردی که به نظر نمی آمد از اهالی روستای لاله زار باشند، قدم زنان از در دهنه موسوم به رابری – یکی از دهنه های لاله زار- به سمت بالای دره پیش می رفتند. این جا و آن جا بنفشه های بهاری از درون خاک مرطوب و آماس کرده زمین دره، سربرآورده و رنگ های چشم نوازی را بر دامنه کوه لاله زار ریخته بودند. در میان آب سرد و زلالی که حاصل آب شدن تدریجی برف های قلعه بود، پونه های کوتاه و نورسته از درون آب سر برآورده و محیط دره را پر از عطر پونه می کرد. مرد که اندکی ریزنقش تر از همسرش به نظر می رسید، موهای جو گندمی اش را که وزش باد بهاری و خنک دره، آن ها را به هم ریخته بود به یک سو زده، دسته ای پونه را از کنار آب برچید و به سوی همسرش دراز کرد. گفت:«شهین خانم! تو رو خدا این پونه ها را بو کن و ببین که خداوند چه نعمتی به این سرزمین داده و هیچ کس هم متوجه اش نیست، این همه عطر و بو تا حالا به مشامت رسیده؟!
زن؛ پونه ها را گرفت و نزدیک بینی برد و گفت:«آره، من از پارسال متوجه این نکته شده ام، یادت هست اون خانمه یه دسته نعناع تازه بهمون داد؟ من اونا رو بردم کرمان، اتفاقاً مقداری نعناع تازه هم تو خونه بود که عطرشون از نعناع های لاله زار خیلی کمتر بود و مایه تعجب من شد و یک ایده جدید در ذهن من جرقه زد.
– بازم ایده جدید؟! عزیزم لازمه یادآوریت کنم که من و تو بدین خاطرعطای تهران را به لقایش بخشیدیم که بیاییم کرمان و دور از دغدغه های پایتخت من به کار ترجمه و تحقیقم بپردازم. اون همه ایده بس نبود؟ انتشارات فرانکلین، چاپخانه افست، کاغذسازی پارس، شهرک سازی و… من فکرمی کنم ما وظیفه مون رو نسبت به مملکتمون ادا کرده ایم، ترجمه و تحقیق هم که خودش یه خدمت فرهنگیه، دیگه می خوای چکار کنیم.
– تو یا من؟
– منظورت چیه، من و تو از روز اول با هم شروع کردیم، من و تویی نداریم؟!
– تا الآن درسته، هر دو با هم بوده ایم. حالا هم هستیم. اما کار تحقیق و ترجمه یه کار تخصصیه و من شاید نتونم، آن طور که باید به تو کمک کنم. پس لازمه من هم به کاری سرم گرم باشد. خودت بهتر میدونی که در این سال ها پا به پای تو، بیرون از منزل تلاش کرده ام و الآن نمی تونم بشینم تو خونه و مثلاً سبزی پاک کنم ؟!
مرد که سال های سال با این ابتکارات آشنا بود و نبوغ همسرش او را به وجد می آورد با لبخند گفت:«خب! حالا بگو ببینم، چه در سر داری؟»
– راستش تو این فکرم که اگه امسال موفق بشم زمین هامون را از چنگ این مستأجرین محلی، پس از 50سال بردن و خوردن و نم پس ندادن در بیاوریم، همین عطر و بوی کوهستانی را از دل این زمین های به ظاهر لم یزرع و بی حاصل آن بیرون بکشیم و این روستای دور را به قطب اقتصادی تبدیل کنیم. می خواهم گل بکارم و گلاب بگیرم!
– اما عزیزم، این تومی گی، عملی کردنش خیلی کار سختیه، زیرا این کار قبلاً صورت گرفته؛ اما در جهت منفی اش.
– منظورت چیه؟
– به تازگی مجوز کشت خشخاش به این جا داده شده و تریاکی که در این جا به عمل می آید به قدری مرغوب و معروفه که همشون تشویق شدن بکارن و به نون و نوایی برسن. با این حساب، به نظر غیر ممکن میاد؟!
– اگر تو همراهی ام کنی، غیرممکن وجود نداره.
مرد که اراده همسرش را به خوبی می شناخت و همیشه او را شاد می کرد، شروع کرد شعری از سیاوش کسرایی را زیر لب زمزمه کردن:
گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته ای بس نکته ها کین جاست.
آسمان باز، آفتاب زر
باغ های گل،
دشت های بی در و پیکر
سر برون آوردن گل از دورن برف
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
خواب گندم ار اندر چشمه مهتاب
بوی عطر خاک باران خورده در کهسار
آمدن، رفتن، عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن!
آرمیدن، آرمیدن
آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشکهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش از هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
زندگانی شعله می خواهد
شعله ها را همیه سوزنده
جنگلی هستی تو ای انسان، جنگل! ای روییده آزاد
سربلند و سبز باش ای جنگل انسان، جنگل انسان…
و ادامه داد:«واقعاً هم زندگی زیباست؛ اما ما باید شعورش را داشته باشیم که زیبایی ها را از دل این طبیعت بکر بیرون بکشیم و در اختیار انسان قرار دهیم. اما در مورد همراهی با تو عزیزم. باید بگم که افکار تو به قدری بدیع و نو هستند که من در مفید بودنشان کمترین شکی ندارم. در مورد کشت خشخاش هم اینا فکر می کنن وضعشان خوبه در حالی که این طور نیس، همین حالا قیافه هاشونو ببین، از زور اعتیاد نای کار کردن ندارن، به دو سال نخواهد کشید که همگی زمین گیر بشن، یکی باید روشون کار کنه و بهشون حالی کنه راهی که پیش گرفتن اشتباست. و منو تو این کار را خواهیم کرد.
*****
این مرد کسی نبود جز نابغه فرهنگی، اقتصادی سی ساله اخیر ایران «همایون صنعتی» که نبوغ کم نظیرش زبانزد بود و به کاری وارد نمی شد. مگر آن که آن را تبدیل به یکی از سود آورترین پروژه های مملکتی نماید. مردی که سیروس علی نژاد وی را به «اعجوبه» می نماید و مجتبی میرتهماسب«مرد عجیب!»
مرد عجیبی که امروز پس از 50سال سه میراث اصلی اش «بنگاه ترجمه» و «نشر کتاب»،«چاپ افست» و «کاغذ پارس» هنوز با نام و یاد«همایون صنعتی» در گردش هستند.
– و زن همراه او- همسر پسر توان، باهوش و کارآفرینش«شهین سرلتی» بود. یکی از معدود زنان باهوش، نیرومند و مدیری که از نیست،هست می آفرینند و در نبوغ و کارآفرینی، ده نفر را هم مانند او نمی توان پیدا کرد و هم او بود که موفق شد «گلاب زهرا» را در مدت کمی به یک «برندجهانی» تبدیل کند و مثل همه مشاهیرایرانی، پس از مرگ این زن بود که یکی از مستند سازان ایرانی -مجتبی میرتهماسب- مستندی از زندگی و فعالیت های این زن ساخت و پس از پخش این مستند بود که شهین سرلتی- بانوی گل سرخ – لقب گرفت و با این نام مشهور شد.
«شهین سرلتی»، پس از درد سرهای فراوان کار کاشتن گل سرخ و گلاب گیری را با سه دیگ سنتی آغاز کرد؛ لیکن عطر و بوی ویژه و یک و نیم برابری گل لاله زار نسبت به قمصر کاشان و صد البته مشاورت همسر نابغه اش «همایون» کار را به سرعت داد. و «گلاب زهرا»ی کرمان با وجود مخالفت کشاورزان و حسادت و کارشکنی برخی مسوولان،
معروف ترین گلاب کشور شد و پس از ورود دستگاه های مکانیزه و نظارت شدیدی که این زن و شوهر کاشت، داشت و برداشت آن داشتند، مرزهای کشور را در نوردید و شهرت جهانی پیدا کرد. در این میان «شهین سرلتی» با سعی و تلاش فراوان قدم های مؤثری در جهت بیمه کارکنان و سهیم شدن آن ها در سود کارخانه گلاب زهرا برداشت. روستاییان، او را «مادر روستای لاله زار» می نامیدند و«شهین» که خودش فرزندی نداشت از این اسم خیلی خوشش می آمد.
«همایون» در تعریف و تمجید از «شهین» وی را مدیر و مؤسس و خودش را «مشاور» او می دانست و می گفت:«ما بچه ای که نداریم، گلاب زهرا فرزند شهین خانم است و اوست که چون فرزندی «گلاب زهرا» را به دنیا آورد. بزرگش کرد و به جامعه تحویلش داد و درست در زمانی که می بایست از به ثمر رسیدن آن لذت ببرد آن اتفاق شوم افتاد.
شب22بهمن بود. همایون مثل اکثر زمستان ها در بندر عباس زندگی می کرد. شهین، خسته از سر کار روزانه در لاله زار و گلاب زهرا پیش می رفت که خودش را به همسرش برساند. همایون در مستند بانوی گل سرخ می گوید:«من بهش زنگ زدم، خیلی خوشحال بود. جواب داد توی راهم. به زودی می بینمت!» دیداری که به قیامت افتاد. پنج دقیقه بعد زنگ زدند:«شهین رفت. همین!» صدایش در گلو می شکند!
همایون از کم و کیف ماجرا اطلاعات زیادی به دست نمی دهد:«دیگر چه فایده دارد، مهم این است که او رفت و مرا تنها گذاشت.»
مردم لاله زار چنان تشییع جنازه ای از مادرشان کردند که در تاریخ منطقه نظیر ندارد. 12کیلومتر فاصله سه راهی بافت- کرمان تا بهشت زهرای لاله زار را زنجیره ای از ماشین و آدم بند آورده بود و تمام مردم لاله زار در رثای مادر لاله زار اشک ریختند. شهین سرلتی در بهشت زهرای لاله زار- در فاصله20متری مزرعه گل های سرخ به خاک سپرده شد و «مَرد عجیب» در جوار او قبری برای خودش نیز آماده نمود و در چهار گوشه این دو خاک چهار ستون سنگ بتونی ناتمام ساخت،معما گونه! شاید برای اندیشیدن بر چهار چوب این عالم هستی، در رثای دختر و پسری که یکی در اصفهان و دیگری در تهران پا به عرصه وجود نهادند و بنا به گفته«همایون» در اصفهان عاشق یکدیگر شدند و با هم کارها کردند، کارستان و سرانجام در روستایی سرد و پر برف در کنار هم آرامیدند. روحشان شاد.
در مزارع گل سرخ هر ساله در اواخر خرداد و اوایل تیر به مدت پانزده، بیست روز گل ها به اوج شکوفایی می رسند، به طوری که امروز گل ها را می چینی فردا گل های بیشتری شکوفا می شوند به این شکوفایی «شور گل» می گویند. شور گل به تعبیری «مرگ گل» را هم در آستین خود دارد و هر گلی پس از ایام شور گل در مزرعه بشکفد، به سرعت پژمرده می شود. سال83 در واقع سال شور گل گلاب زهرا بود و پس از آن که به همت شهین سرلتی به اوج شکوفایی رسید، ناگهان مرگی بی هنگام پایان گل سرخ را اعلام نمود. شور گل هر چند به پایان حیات گل می انجامد، اما بوته همچنان باقی می ماند تا بهاری دیگر و شور گلی بهتر و بزرگتر. مرگ بانوی گل سرخ نیز پایان حیات گلاب زهرا نبوده و نخواهد بود و گلاب زهرای امروز همچنان برپا و سرفراز با مدیرانی دل سوز به حیات خود ادامه می دهد.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *