پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | روزگاری که گذشت

روزگاری که گذشت





۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱:۵۸

روزگاری که گذشت
عبدالحسین صنعتی زاده
بخش صد و سیزده
[بین طرفداران قاجاریه و جمهوری خواهان در سال‌های ابتدای 1300 درگیری بود …]
ناطق ها حرف هایی بی سروته و بی اثر می زدند. کسانی که در آن جا ایستاده به همه کس شباهت داشتند به جز انقلابیون! بعضی از تماشاچیان تخمه می شکستند. از جمله ناطقین یک نفرشان آقای ضیاء الواعظین شیرازی بود. معلوم می شد آن سخنان را اجباراً می گوید. نمی دانست چگونه آن منبر را به آخر برساند. زیرا برایش این مسئله غامض بود که آیا آن اظهارات و جمهوری خواهی عملی است و انجام می گیرد یا آن که در آتیه برای حرف ها و تظاهراتی که می کرد، مورد مواخذه قرار می گیرد و برای آن که زیاد هم به جمهوری خواهی پافشاری نکرده باشد و جای مهر نمازی باقی بگذارد تکیه کلامش را امام زمان قرار داده بود و فریاد می زد یا امام زمان ملت ایران به ستوه آمده و جمهوری می خواهد.
روز دیگر از همان صبح جنب و جوشی در خیابان ها ظاهر بود. بعضی درشکه ها با عجله مسافرین خود را می رسانیدند. سردسته ها و کسانی که بایستی عملدار نهضت و مخالفتی که شروع می شد باشند با شتاب در تلاش و کوشش بودند و شعارهایی را که سیدمحمدتقی نقاش نوشته بود از او گرفته و به سر محل و پاتوق جمعیت خود می رفتند.
از دو ساعت بعد از ظهر دسته های جمعیت که هر دسته ای پیش نماز و مجتهد محله خود را به جلو انداخته بودند، به جانب بهارستان با سلام و صلوات به راه افتادند. پیش نمازها و روحانیونی که همه جا جلوجلو در صفوف این دسته های مختلف قرار گرفته بودند، تحت الحنک عمامه های سفید خود را مثل آن که به جهاد می روند از یک طرف صورت خود آویزان کرده و با قیافه های حق به جانب و از حال رفته مثل آن که خودشان نمی رفتند همراهان و مردم آن ها را می گشایند.
با آن که چندین سال در طهران زندگانی کرده بودم هیچ گاه آن اشخاص را ندیده بودم. مثل این که تا آن روز سال ها از خانه های خود بیرون نیامده و ظاهر نشده بودند. این دسته ها تنها از یک کوچه یا با یک محله به خصوصی نبودند. بلکه از تمام محلات و کوچه ها با یک مقصد و هدفی معلوم به راه افتاده هدف شان این بود که با رفتن مجلس شورای ملی از اقدامی که در شرف انجام یافتن بود جلوگیری نمایند. می گفتند عده ای از طرفداران سردار سپه خود را به صورت جمهوری خواه در آورده و در مجلس شورای ملی اجتماع کرده و به وسیله سخنرانی و دادن شعارهایی بر تائید رژیم جمهوری می خواهند نمایندگان مجلس را تحت تاثیر و هیاهو قرار داده و اگر از جانب ملت در مقابل آن عرض اندامی نشود با تشبثاتی که می شود نمایندگان مجلسم راغب گشته و با یک نشست و برخاست ناچار می شوند به دولت مشروطه و قانون اساسی خاتمه دهند. اما همه این مردمی که به راه افتاده بودند این حرف ها را نمی زدند. اصلاً بیشترشان نه می دانستند مشروطه چیست نه از رژیم جمهوری اطلاعی داشتند.
فقط عده ای یعنی همان کسانی که سردمدار و محرک بودند آن حرف ها را می زدند. آن ها هم آن چه را به آن ها یاد داده بودند، به سایرین القا می کردند. موقعی که در جلوی درب حجره ایستاده و به عبور این اجتماع تماشا می کردم در کنار من دو نفر از آن یهودی های دوا فروش کهنه کار ایستادم و آهسته با یکدیگر صحبت می داشتند. یک نفرشان از آن دیگری می پرسید چرا این طور زیر بازوهای این آقایان پیش قدم را از دو طرف گرفته اند؟ آن دیگری در جوابش گفت برای آن که اگر پای حمله و کتکی در میان آید این آقایان نتوانند فرار نمایند. هر کسی چون به این دسته جات و جمعیت، برمی خورد متوجه این مطلب می شد که همه این اشخاص با یک نقشه و دستور به خصوصی آن قسم صف آرایی کرده و به طرف بهارستان می روند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *