پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | مصاحبه‌ی اختصاصی پیام‌ما با سارا هاشمی سایکل توریست/ اگر به جامعه اعتماد کنیم امنیت هست

مصاحبه‌ی اختصاصی پیام‌ما با سارا هاشمی سایکل توریست/ اگر به جامعه اعتماد کنیم امنیت هست





۴ تیر ۱۳۹۵، ۲۳:۲۰

مصاحبه‌ی اختصاصی پیام‌ما با سارا هاشمی سایکل توریست/ اگر به جامعه اعتماد کنیم امنیت هست

دیروز سال‌روز تولد صدیقه ‌(روح‌انگیز) سامی‌نژاد اولین بازیگر زن تاریخ سینمای ایران بود که در فیلم “دختر لر” نقش‌آفرینی کرد و از قضای روزگار هم استانی ما هم بود و بهانه‌ای داد تا سرویس سفر تمرکز خود را بر روی بانوان بگذارد. اگر به خاطر داشته باشید مدت‌ها پیش سرویس سفر پیام‌ما با عاطفه دادرس مصاحبه‌ای انجام داد، مساله‌ای که دادرس را تبدیل به سوژه‌ی مصاحبه‌ی سرویس سفر پیام‌ما کرده بود تنها سفر کردن بود چرا که او هشت‌هزار کیلومتر را پشت فرمان اتومبیل شخصی‌اش نشسته‌ بود و از زادگاهش رشت تا شهر ما کرمان را وجب به وجب خودش رانندگی کرده بود و با مردم تمام این مناطق از نزدیک رابطه برقرار کرده بود و سعی‌اش این بوده که با رسوم، عادات، لهجه‌ها و گویش‌های مردم مختلف آشنا بشود و تقریبا ایران‌گردی را هزینه‌ی مردم‌شناسی بکند و بسیار هم از انتخابی که کرده بود راضی بود، تا جائی که می‌گفت در بیشتر شهرهای این مسیر با مردم مهربان و مهمان‌نوازی آشنا شده‌ام و احساس می‌کنم حالا در همه‌ی این شهرها نه تنها دوستانی خوب و محترم که خانواده‌ای دارم بسیار مهربان و دوست‌داشتنی. وی در مصاحبه‌اش به دیگران توصیه کرد که از سفر کردن نترسید و در کل سفر یک چیز لوکس نیست که فقط عده‌ی خاصی بتوانند از آن برخوردار باشند.
امروز قصد داریم شخص دیگری را به شما معرفی کنیم، دختری دوچرخه سوار به نام سارا هاشمی که در زمینه‌های غار نوردی، کوهنوردی و دوچرخه‌سواری کوهستان فعالیت می‌کرده و متاسفانه به واسطه‌ی آسیبی که در کوهستان می‌بیند به سایکل توریسم(گردشگری با دوچرخه) روی می‌آورد و در حال حاضر سفری را به سراسر ایران آغاز کرده و امیدواریم در استان کرمان میزبان وی باشیم و در میانه‌ی این سفر دور ایران بود که توانستیم با او تماس بگیریم وی درباره‌ی چرایی گرایش‌اش به سایکل‌توریسم می‌گوید:
من کلا رابطه‌ی نزدیکی با طبیعت دارم و همیشه احساس می‌کردم طبیعت مرا صدا می‌کند و می‌خواهد که به سمتش بروم حس اکتشاف و پاسخ دادن به این میل درونی آنقدر قوی بود که بقیه‌ی ترس‌ها را فراموش کردم و یک روز با خودم حساب کردم و دیدم برنامه‌های بعدی زندگی‌ام در گروی این است که یکسری از کارها را برای خودم انجام بدهم و به قول معروف به خودم بدهکار نباشم و از این بیشتر می‌ترسیدم که یک روز چشمانم را باز کنم و ببینم درگیر نوعی از زندگی هستم که ایده‌آل من نیست، تا از شروع کردن این سفر بترسم.
از خود سفر، جاده و کلا تنها بودن سوار بر یک دوچرخه توی جاده نمی‌ترسیدی؟
اگر کسی از نظر روانی در مرحله‌ای باشد که آماده‌ی اینچنین سفری نباشد مسلما می‌ترسد ولی من احساس می‌کنم زمان سفرم رسیده و حتی به اتفاقات بد فکر نمی‌کردم چرا که اعتقاد دارم که به قول معروف از هر دست بدی با همون دست می‌گیری و من هم هرچند آدم خیلی خوبی نیستم (می‌خندد) اما آزاری به کسی نرساندم و در واقع به نحوی با خودم کنار آمدم و با امید به بهترین‌ها بسمه‌اللهی گفتم و راهی شدم.
و جالب اینجاست که همه‌چیز خود به خود برای من درست شد و کوچکترین مشکل و یا سختی هم برای من پیش نیامد البته باید در نظر داشت که خوب بی احتیاطی هم نمی‌کنم و زمان‌بندی مسیرهایم همیشه به گونه‌ای است که یک‌ساعت مانده به تاریک شدن هوا به جایی برای شب‌مانی برسم که اگر دوچرخه پنچر شد و یا حادثه‌ای اتفاق افتاد یک‌ساعت وقت داشته باشم. البته هرچند که آنچنان هماهنگی هم قبل از سفر انجام نداده بودم اما هلال احمر کمک‌های زیادی به من کردند و یا خوابگاه‌های ورزشی در اختیارم گذاشته‌اند و در مواردی هم مهمان دوستانم بودم.
آیا جنسیت در کیفیت مسافرت با دوچرخه سهمی دارد؟ برای مثال پسر بودن امتیاز خاصی به آنها می‌دهد؟
در واقع فرقی نمی‌کند حداقل برای من که حجاب هیچ محدودیتی نیاورده و با رعایت تمام موازین قانونی و عرف رکاب می‌زنم و فکر می‌کنم عده‌ای روی مشکلات زوم می‌کنند تا کاری را انجام ندهند، ما در کشور بسیار زیبا و غنی زندگی می‌کنیم و دوچرخه سواری هم آنچان هزینه‌ای ندارد و قدرت بدنی زیادی هم نمی‌طلبد و کافی‌است که شروع کنیم و اولین قدم را برداریم.
منظورم بیشتر از نظر امنیت بود.
در واقع جالب اینجاست حتی یک مورد برای من پیش نیامد که کوچکترین تجربه‌ی بدی را داشته باشم و یا کوچک‌ترین بی‌احترامی ندیدم و همه به شدت مهربان و مهمان‌نواز بودند و فقط چند بار پلیس مرا متوقف کرد و آن هم از سر نگرانی و کنج‌کاوی بود و بیشتر سوالاتی داشتند مثل چطور سفر می‌کنی؟ و یا اینکه نمی‌ترسی؟ و معمولا هم هر کس از من می‌پرسد نمی‌ترسی؟ می‌گویم از چه کسی باید بترسم؟ از شما؟ و جواب می‌شنوم : نه از جامعه، و می‌گویم بقیه هم انسان‌هایی هستند مثل شما،‌جامعه را من و شما ساختیم، و خود کسی که سوال کرده به گونه‌ای شرمنده می‌شود. دریافته‌ام که هرچه بیشتر به مردم اعتماد کنی و برای آنها ارزش قائل باشی آنها هم به تو بیشتر اعتماد می‌کنند و ارزش قائل می‌شوند. من احساس می‌کنم این ترس را خود ما به وجود آورده‌ایم، من که جز خوبی چیزی از مردم عزیز و مهربان‌مان ندیدم.
‍ هزینه‌های سفر تا اینجا چطور بوده؟
در واقع هیچ، شما به هر حال توی شهر خودتان هم که باشید صبحانه و ناهار و شام می‌خورید و دقیقا همین وعده‌های غذایی را در طول سفر دارید و کافی‌است مقداری مواد غذایی و یک اجاق کوچک به همراه داشته باشید تا همان آشپزی که در آشپزخانه انجام می‌دهید این‌‌بار در دل طبیعت و با داشتن مناظر بسیار زیبا انجام بدهید که البته من در طول سفر اشتهایم را از دست داده‌ام و کم‌تر غذا می‌خورم که این کار اشتباهی است و باید حتما به واسطه‌ی انرژی که مصرف می‌کنید غذای مناسبی هم بخورید همین و به هیچ وجه رژیم غذایی پیچیده‌ای درکار نیست.
چند نفر از بانوان سایکل توریست کشور را می‌شناسید؟
من تعداد زیادی را نمی‌شناسم، هر چند خانم‌های زیادی در طول این سفر با من صحبت کردند و همه به شدت ابراز علاقه کردند و گفتند ما هم به زودی شروع می‌کنیم مسلما آشنایی زنان با سایکل توریسم و کلا رفتن آنها به سمت ورزش رشد صعودی خواهد داشت و امیدوارم که سرعت بیشتری هم بگیرد به یاد دارم که سال‌ها پیش در یکی از خیابان‌های اصفهان به سمت من آجر و سنگ پرت کردند اما الآن مردم کاملا احترام می‌گذارند و فکر می‌کنم وقتی که به مردم احترام می‌گذاری و اعتماد می‌کنی و با عملت به آنها می‌گویی: شما آنقدر خوب و قابل اعتماد هستید که من به واسطه‌ی اعتمادی که به شما دارم حتی تنهایی سفر می‌کنم و در نتیجه کسانی که احترام و اعتماد دیده‌اند خودشان هم دقیقا با احترام و اعتماد رفتار می‌کنند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *