سایت خبری پیام ما آنلاین | کرمان؛ آفتاب لب بام پادشاهان

کرمان؛ آفتاب لب بام پادشاهان





۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۰:۲۹

کرمان؛ آفتاب لب بام پادشاهان
کرمون- این که یک پژوهشگر مورخ و نویسنده کرمانی سوگند یاد کند که در هیچ سمیناری، سخنرانی و… شرکت نکند و کتابی ننویسد مگر اینکه نامی از کرمان به میان بیاورد، مایه خرسندی هر کرمانی است. و همین موضوع باعث می شود همه کسانی که بخواهند به نحوی مطلبی را درباره کرمان و کرمانی بنویسند خواه ناخواه به سمت نوشتارهای او کشیده شوند. باستانی پاریزی آن قدر درباره کرمان نوشته و در کتاب هایش از این دیار نام برده است که نه تنها سوگند خود را بی کفاره نمود، بلکه حتی بیش از آن نیز دین خود را به زادگاهش ادا کرده است.
استاد باستانی پاریزی، کرمان را آفتاب لب بام حکومت ها دانسته که شاهد احتضار حکومت ها بوده و شاهان فراری و رو به افول سلسله های مختلف تاریخی به این منطقه پناه می آورده اند.
این مورخ در کتاب «سنگ هفت قلم» از برخی پادشاهان که غروب حشمتشان در کرمان بوده نام برده است:
گریختن دارا به کرمان: داریوش سوم ضمن فرار از برابر اسکندر، خود را به دامنه های جبال بارز کرمان رسانده و از آنها کمک خواسته و در واقع خواسته یک نوع جنگ پارتیزانی به کمک قبایل پاری تکانی علیه اسکندر راه بیندازد که البته توفیق نیافت. بزرگترین منبع و درست ترین تاریخ ملی، یعنی شاهنامه فردوسی این نکته را خیلی روشن یاد می کند فردوسی تحت عنوان «رزم سوم اسکندر با دارا و گریختن دارا به کرمان» می گوید:
جهاندار دارا به کرمان رسید/همی از کف دشمنان جان کشید/چو دارا ز ایران به کرمان رسید/در بهر از بزرگان ایران ندید
در واقع آخرین خطابه داریوش سوم با بزرگان ایران بوده که در کرمان صورت گرفته و تقریباً صورت یک جلسه مشورتی و شاید آخرین جلسه مشورتی شاهانه و در واقع شام آخر شاهانه داشته است. خلاصه آن که «پاری تکان ها» همان قوم بارز یا پاریز هستند که وقتی آخرین پادشاه هخامنشی از کرمان عبور می کند او را یاری می دهند.
یزدگرد سوم: یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی هم ازکرمان عبور کرد. یزدگرد قصد فارس کرد و چهار سال در آن دیار ماند و از آن جا به کرمان رفت و دو یا سه سال در کرمان ماند. دهقان کرمان از او چیزی طلب کرد که یزدگرد موافقت ننمود، دهقان او را از کرمان راند.
وزیری؛ حاکم کرمان را در آن زمان «شهرک» یاد کرده است و می گوید:«یزدگرد در غیاب شهرک دشنام داد.»
ابو ابراهیم سامانی: پس از اسلام، پایان کار سامانیان بخارایی هم با کرمان بود. آخرین پادشاه سامانی عبدالملک بن نوح «چادر اندر سر کشید و هم بر آن حال باز از بخارا او را برآوردند و پیش ایلک بردند و اندر حبس ایلک فرمان یافت. (در گذشت)»
پس از او یکی از فرزندان نوح بن منصور سامانی، معروف به ابو ابراهیم با سلطان محمود غزنوی جنگید و شکست خورد و مجبور به فرار شد. ابوابراهیم به اسفراین رفت و کرمان و از آنجا به گرگان رفت، پس بار دیگر به نیشابور آمد…»
بنابراین یک گریزگاه او کرمان بوده است.
جلال الدین خوارزمشاه: از برابر حمله مغول گریخت و دوبار به کرمان آمد. یکی هنگامی بود که از هندوستان باز می گشت و دختر براق حاجب کرمان را هم گرفت. یک روز جلال الدین برای شکار به بردسیر رفت، براق با او همراهی نکرد و بعد پیغام داد که:«کرمان مدت ها در دست ظالمان بوده است و به خاطر قحطی و آمد و رفت لشکر بیگانگان از توانایی افتاده است.» و در واقع محترمانه داماد خود را از شهر بیرون کرد.
سلطان جلال الدین ناچار او را اجابت کرد اندکی بعد غیاث الدین برادر جلال الدین هم با مادرش به کرمان آمدند و براق حاجب، مادر غیاث الدین را خواستگاری و با او ازدواج کرد.
شاه منصور مظفری: قبل از آن که به دست امیرتیمور در شیراز کشته شود یک عبور از کرمان داشته است. او به بهانه هایی برای جنگ با بنی عم خود سلطان احمد به طرف کرمان آمد و چون روی خوش ندید تمام سرحد ولایت را خراب و در رفسنجان قتل و غارت کرد. اما در آخر شکست خورده و دودمان مظفری به پایان رسید.
احمدخان صفوی: آخرین فرد صفوی که به دستور شاه تهماسب دوم حکومت کرمان یافت. و چون وضع دولت صفوی را ناپایدار و تسلط افاغنه را بر ایران دید. سید احمد از راه لوت خراسان و نایبند عازم خراسان شد و چون از دربار صفوی روی خوش ندید به سیستان متواری گشت و به بم و نرماشیر آمد و چون هوا را ملایم ندید به لار گریخت و به بندرعباس رفت و سرانجام در قلعه حسن آباد داراب متحصن شد. نتایج سفر این شاهزاده نیز معلوم است. عده ای که با شاهزاده صفوی همراهی کرده بودند طبعا به عذاب و خطاب اشرف افغان گرفتار آمدند و چنان که در تاریخ آمده در حبس او گرفتار ماندند، این قضیه ادامه یافت تا آن که نادر خود را برای قلع و قمع افاغنه کرمان و بلوچستان به این حدود رساند.
لطفعلی خان زند: شاهزاده سرگردان دیگری بود که از دست لشکر آغامحمدخان قاجار به کرمان گریخت و مورد حمایت خواجه محمدزمان و خواجه غنی پاریزی قرار گرفت و کفاره حمایت از این شاهزاده حداقل قدح های حدقه چشم بود که از مردم کرمان درآوردند.
محمدعلی شاه: محمدعلی شاه را باید به حق آخرین پادشاه قاجار خواند، نه احمدشاه را که اصولاً پادشاه اروپا و سن کلود بود- نه ایران- محمد علی شاه نیز اطرافیان را گول زد که به کرمان می روم ولی از سفارت روس سر درآورد.
رضاشاه: آخرین سفر خود را از باغ هرندی در کرمان به کشتی بندرا در بندرعباس انجام داد و اگر هواپیما عالم گیر نشده بود شاید آخرین پادشاه پهلوی نیز از کرمان به خارج می رفت. به دلیل آن که قصر ولی عهد را برای احتمالات آینده در کرمان ساخت.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *