پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | پرواز در آسمان، سرکش روی زمین

پرواز در آسمان، سرکش روی زمین





پرواز در آسمان، سرکش روی زمین

۱۷ آذر ۱۴۰۲، ۱۹:۰۲

در دنیای سینما، فیلمسازی که اکولوژیست هم باشد، یک موجود کم‌نظیر و صاحب نگاه محسوب می‌­شود. طبیعت­گرایی به‌معنای حضور یک دوربین در میان کوه و جنگل و دریا نبوده و نیست. باید دیالکتیکی بر مبنای یک روایت شکل بگیرد که در خود تمامی تضادهای جامعه و طبیعت را داشته باشد تا کنشی خردگرایانه شکل بگیرد. اینجاست که چنین فردی منحصربه‌فرد بوده و نامش به نیکی در تاریخ ثبت خواهد شد. در میان اکولوژیست­‌های فیلمساز، می‌­توان به‌نام «کِن لوچ» برخورد کرد که از اهالی صاحب سبک و دارای دغدغه است. او حضور در جشنواره‌­های مختلفی را تجربه و جوایز متفاوتی را دریافت کرده، اما آثارش مهمترین بخش از زندگی او هستند که توانسته بخش بزرگی از مردم‌­نگاری تاریخی را در یک جامعهٔ شبه‌­روشنفکری نهادینه سازد.

با درنگی کوتاه در سینمای «کِن لوچ» درمی‌­یابیم که پیش از آنکه فیلمساز باشد، یک اکولوژیست است که جامعه و تمام ارکانش را به‌خوبی می­‌شناسد. او در سپهر سینمایی جهان با سبک ناتورالیستی و متأثر از واقع‌گرایی اجتماعی شناخته می‌­شود. «لوچ» از همان ابتدا هیچ تعارفی در نقد جامعهٔ خود نداشت. از نخستین کارهایش، فیلمی به اسم «قوش» است که در سال ۱۹۶۹ ساخته و بی‌­پرده به سراغ نوجوانی سرتق و ناآرام رفته که دیگر از خانواده و مدرسه ناامید شده و تنها در طبیعت است که به اصل خودش بازمی‌­گردد.  

او روی زمین به سرکشی رسیده و روحی بسیار ناآرام دارد. خانوادهٔ او از هم پاشیده و مادر و برادر ناتنی‌­اش صرفاً موجوداتی خودخواه و روانی هستند که به‌غیر آزار «بیلی کاسپر» ۱۴ساله کاری بلد نیستند. اما نگاه «بیلی» به طبیعت است. او هرگاه در طبیعت گام می‌گذارد به آرامش می‌رسد. گویی موجودی از قفس به محیطِ ­زیست خود بازگشته است. «بیلی» همچنین از مدرسه هم بیزار شده و رابطهٔ پرتنشی با معلمان دارد، آنچنان که به‌دلیل جثه نحیفش و نداشتن مهارت در فوتبال، توسط مربی ورزش غیرعادی‌اش، مورد تحقیر و آزار قرار می‌گیرد.

«لوچ» استاد به تصویر کشیدن بحران­‌های انسانی در جامعه است. او چنان نمابه‌نما را کنار هم می‌­چیند تا تماشاگر به‌جای سرگرمی و وقت تلف کردن به این فکر کند که در اطرافش چه خبر است؟ چرا جامعه اینگونه مریض شده که به نوجوانی رحم نمی‌کند؟ «قوش» می‌­تواند یک پرندهٔ زیبا، کوچک و باهوش باشد که برای گذر از زمین‌­های آلوده به واپس­گرایی، آسمان را نه‌تنها برای پرواز، بلکه برای رسیدن به آرامشی عمیق انتخاب کرده است. آقای کارگردان، جامعهٔ خود را در قامت یک دیکتاتور ترسیم کرده و اینگونه یک میزانسن براساس بازگشت به طبیعت چیده که دکوپاژی عاقلانه دارد.

همگان از «بیلی»، تصویر یک احمقِ بی‌­سواد را دارند تا روزی چنان از تربیتِ یک پرندهٔ ناآرام سخنرانی می‌­کند که اکثر دوستان و معلم­اش، هوشمندی او را ستایش کرده و حتی با او همراهی هم می‌­کنند، اما همچنان محدودیت و سرکوب بیداد می‌­کند. آنچه در این اثر، هنرمندی سازنده را نمایان می‌­کند، هم‌پوشانی «بیلی» نوجوان و قوشی ا­ست که از لانه بیرون مانده و این دو چنان با یکدیگر دوست می­‌شوند که گویی از ابتدا یک تن بوده‌­اند. اینجا یک زبان فراانسانی شکل گرفته و دیگر خبری از هیاهوی شهر و معدن و مدرسه نیست. اینجا طبیعتی ا­ست که آغوش خود را برای «بیلی» باز کرده و سبب آرامش او شده است. فیلم به‌شدت واقع­گرا است و یادآور اثری همچون «چهارصد ضربه» از «فرانسوا تروفو». عمیق بودن اثر از هماهنگی فیلمنامه، کارگردانی، تدوین و بازیگر تازه‌کارش آمده و می‌­توان در مورد هرکدام از بخش‌­های فیلم یک جستار جداگانه نوشت. 

در انتها یک تراژدی روی زمین رخ می‌­دهد. بیلی دیگر در میان ابرها پرواز نمی­‌کند و با حالی افسرده با قوش خود خداحافظی می‌­کند. انتهای فیلم بسیار تلخ و گزنده تمام می‌­شود. اگر چنین فیلمسازی، یک ایرانی بود، می‌­توانست بدین شکل جامعهٔ خود را نقد کند یا متهم به سیاه‌­نمایی می‌­شد؟

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

، ،





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *