پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | ایستادگی زنان و ادبیات مهاجرت

مرور کتاب «نه مثل دایی یغما»

ایستادگی زنان و ادبیات مهاجرت





ایستادگی زنان و ادبیات مهاجرت

۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۲۰:۲۱

«زهرا نوری»، نویسندۀ جوان افغانستانی-ایرانی است که قبلاً از او کتاب «نخ قرمز به‌جای لب‌هایش» نیز منتشر شده است. نویسنده در کتاب اولش دغدغۀ مسائل زنان را داشته. مسئلۀ زنان از اصلی‌ترین مسائل جامعۀ افغانستان است و نوری این دغدغه را با تفاوت‌هایی در کتاب جدیدش نیز دنبال کرده که در ادامه دربارۀ آن به تفصیل سخن خواهم گفت.«نه مثل دایی یغما» قصۀ زن افغانستانی است که به ایران مهاجرت کرده است. نوری در این کتاب علاوه‌بر مسئلۀ زنان، به مسئلۀ مهاجرت نیز می‌پردازد. مهاجرت از مسائل مهم جامعۀ افغانستان است و نوری تجربۀ مهاجر بودن خود را در این قصه جایگذاری کرده است یا بهتر بگویم قصۀ مهاجر افغانستانی‌ای که روایت می‌کند، به تجربۀ زیستهٔ خود او آغشته است و از این جهت بسیار اهمیت دارد.از چشم‌اندازها و با شیوه‌های مختلفی می‌شود راجع‌به مهاجرت صحبت کرد، ولی به‌نظرم ادبیات مهمترین است؛ چراکه وقتی تجربۀ زیسته به ادبیات بدل می‌شود، درواقع می‌توانیم بگوییم به بلوغ رسیده است.

به‌نظر می‌رسد رسیدن به این نقطه نه‌فقط با صرف تجربۀ مهاجرت، بلکه به گذر زمان و پالایش در این گذر هم نیاز دارد. حالا بعد از چهار دهه حضور مهاجرین افغانستانی در ایران، می‌توانیم از ادبیات مهاجرت ویژۀ مهاجرین افغانستانی صحبت کنیم.نویسنده، قصۀ زنی افغانستانی را روایت می‌کند که از دردهای جامعۀ سنتی افغانستان فرار کرده و حالا در ایران هم درگیر غربت است و در مرداب مشکلات گیر افتاده. داستان به مسئلۀ زن و مهاجرت به‌خوبی پرداخته و سعی کرده نگاهی انتقادی به وضعیت هردوی اینها داشته باشد. پختگی را اینجا می‌توانیم در قلم نویسنده ببینیم که فقط وجوه منفی را تصویر نکرده است و سعی کرده در خلال داستان توصیف کاملی ارائه دهد. اگر به سختی‌های مهاجرت و مشکلات مهاجر افغانستانی در ایران اشاره می‌کند، فرد ایرانی را هم تصویر می‌کند که پناهگاه و همراه «نازی» (زن مهاجر قصه) شده است.قصه برای خواننده پرکشش است و خواننده با نویسنده همراه می‌شود و روزمرگی‌های زن مهاجر افغانستانیِ گریزان از جامعۀ سنتی را می‌بیند و مشتاق شنیدن ادامۀ داستان زندگی او می‌شود؛ درواقع مشتاق آنچه او برای آینده تصمیم می‌گیرد.

در این داستان زن عاملیت دارد و نوری در این کتاب، برخلاف کتاب قبل خود، زن افغانستانی را جسورتر تصویر کرده است. در کتاب «نخ قرمز به‌جای لب‌هایش» زن افغانستانی منفعل تصویر شده بود؛ اما در این کتاب زن تلاش دارد خود انتخاب کند و زندگی‌اش را بسازد. آنچه به او دیکته می‌شود را نمی‌پذیرد و مداوم با عناصر جامعۀ سنتی و مشکلات کلنجار می‌رود. در آخر قصه هم بازگشت و مواجهه با گذشته را انتخاب می‌کند و به این نتیجه می‌رسد فرار نمی‌تواند قرار به‌همراه داشته باشد.سبک زبانی نویسنده یکی از ویژگی‌هایی است که این کتاب را منحصربه‌فرد می‌کند. نوری در کتاب قبلی خود نیز از این سبک استفاده کرده است که به‌نوعی دوگانگی اشاره دارد (عامدانه نمی‌خواهم بگویم دوزبانی چراکه هردو فارسی است). نویسنده از واژگان دری استفاده می‌کند که برای مخاطب ایرانی آشنا نیست و در پاورقی برایمان معنی واژگان را درج کرده است. نوشتار نوری چیزی است که افغانستانی کامل نیست و ایرانی کامل هم نیست، درعین‌حال هردو هم هست: ایرانی-افغانستانی، درست مثل هویت خود نویسنده. در قصه هم به این نکته اشاره می‌شود: وقتی که «نازی» به افغانستان برمی‌گردد، به او می‌گویند که چرا این‌طور حرف می‌زنی. درواقع این گفتار دوگانه مختص مهاجرین افغانستانی داخل ایران و نوشتار حاصل از آن را می‌توان تأثیر مهاجرت بر ادبیات دانست.در پایان دوست دارم بگویم، آنجا که ادبیات سربرمی‌آورد (بدل‌شدن تجربه به ادبیات) می‌توان فهمید که اتفاق مهمی در حال‌ رخ‌دادن است و حالا باید از شکل‌گیری ادبیات مهاجرت ویژۀ مهاجرین افغانستانی در ایران صحبت کرد و همینجاست که می‌توان انتظار ارزیابی انتقادی داشت: هم از تجربۀ مهاجرت و هم از شرایط جامعۀ مبدأ (افغانستان).

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *