پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | بله، «پیروز» اسطوره بود

بررسی واکنش‌ها به مرگ و زندگی توله‌یوزپلنگی که در اسارت زیست و در اسارت مُرد

بله، «پیروز» اسطوره بود

ویژگی‌های لازم یک نماد یا اسطوره، نشان می‌دهد که می‌توان «پیروز» یوزپلنگ ایرانی را یک نماد دانست





بله، «پیروز» اسطوره بود

۱۴ دی ۱۴۰۱، ۹:۴۶

برای درک بهتر اینکه آیا «پیروز» یک نماد یا اسطوره بوده است یا نه، بهتر است ویژگی‌های تبدیل شدن یک موجود به نماد را بررسی کنیم. مهمترین ویژگی در این حوزه تکثیر است و اگر یک نام در اشعار، کتاب‌ها و این روزها در فضای مجازی زیاد تکرار شود یعنی در حال تبدیل شدن به نماد است. در کشور ما نقشه ایران به یک گربه نشسته، تشبیه شده است. گربه ایرانی یا همان «پرشین‌کت» در کنار فرش ایران شهرت جهانی دارد. نام گربه بارها در کتاب‌ها و فرهنگ ایران تکرار شده است و از جایی که یوزپلنگ هم در رسته گربه‌سانان قرار دارد بنابراین عجیب نیست که بعد از تلف شدن «پیروز» نقشه ایران با طرحی از او خلق شود و دست به دست بچرخد.

 

ما از زمان تولد «پیروز» بارها شاهد عکس‌ها و صحبت درباره وضعیت سلامتی او در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بودیم. حتی اسم «پیروز» در عمر کوتاهش وارد موسیقی شد و ترانه «برای» که در کنار شماری از حسرت‌ها به احتمال انقراض یوزپلنگ‌ها اشاره داشت، توانست در بخش «آهنگ برای تغییرات اجتماعی» جایزه گرمی را در شصت و پنجمین دوره آن دریافت کند. بنابراین این توله‌یوزپلنگ نخستین ویژگی تبدیل شدن به یک نماد را داشته است.
قدرت اسطوره‌ها در میزان تکثیریافتگی آنان است. اگر روزی برسد که دیگر کسی اسم فرزندش را «سهراب» نگذارد، این شخصیت اسطوره‌ای می‌میرد و تبدیل به یک اسطوره مرده می‌شود. تا زمانی که ما یاد سهراب را زنده نگه می‌داریم و اسم اسب او را روی ماشینی به‌نام «سمند» می‌گذاریم در واقع این اسطوره را زنده نگه می‌داریم. برای مثال، فراوانی نام «پیروز» در سایت ثبت احوال، 2691 مورد اعلام شده است. زنده بودن و میزان قدرت یک نماد یا اسطوره بستگی به تکثیر آن دارد و اسطوره‌ای که بیش از اندازه تکثیر شود، قوی‌تر خواهد بود.

داشتن ویژگی‌های منحصربه‌فرد و نمایندگی کردن یک گروه یا یک جامعه نیز یکی دیگر از علائم تبدیل یک موجود به نماد یا اسطوره است. «پیروز» این ویژگی را هم دارد و به نحوی محیط زیست ایران و حتی یک نسل را نمایندگی می‌کند اما مشخص نیست بعد از تلف شدنش تا چه اندازه نامش سر زبان‌ها بماند

البته از برخی اسطوره‌ها هم با نام «شهاب اسطوره» یاد می‌شود. برخی از شخصیت‌ها در یک برهه مطرح و برجسته می‌شوند و بعد به فراموشی سپرده می‌شوند. اسطوره‌های بزرگ مانند شخصیت «رستم» سال‌های سال است که نامشان زنده است اما برخی دیگر یکباره جامعه را دربرمی‌گیرند و یکباره هم خاموش می‌شوند، مانند «مرتضی پاشایی» خواننده‌ای که نامش در یک دوره مرتب بر سر زبان‌ها بود و حتی مردم با حضورشان برای تشییع او که بر اثر سرطان فوت شد، مراسم باشکوهی ثبت کردند اما مدت‌هاست که دوباره فراموش شده است. «پیروز» هم ممکن است در این دسته از نمادها و اسطوره‌ها قرار بگیرد و بعد از اینکه ظرفیت آن به یک باره تمام ‌شد، رو به خاموشی برود و دیگر کسی از آن یاد نکند.
داشتن ویژگی‌های منحصربه‌فرد و نمایندگی کردن یک گروه یا یک جامعه نیز یکی دیگر از علائم تبدیل یک موجود به نماد یا اسطوره است. «پیروز» این ویژگی را هم دارد و به نحوی محیط زیست ایران و حتی یک نسل را نمایندگی می‌کند اما مشخص نیست بعد از تلف شدنش تا چه اندازه نامش سر زبان‌ها بماند. مرگ «پیروز» به عبارتی تراژدی یک نسل است. بنابراین «پیروز» بضاعت‌ها و ویژگی‌های اسطوره‌ای را دارد اما باید وسعت، استقامت و سرعت آن را هم در نظر گرفت.

 

تبدیل شدن «پیروز» به نماد را می‌توان از طریق مکتب کنش متقابل نمادین در حوزه جامعه‌شناسی هم بررسی کرد. کنش متقابل نمادین نظریه‌ای است که بر اهمیت ارتباطات نمادین یعنی ژست‌ها و مهم‌تر از همه زبان در رشد فرد، گروه و جامعه تأکید می‌کند. این نظریه بیان می‌کند که رفتار اجتماعی ما به نقش‌ها و پایگاه‌هایی که مورد پذیرش ماست، بستگی دارد

تبدیل شدن «پیروز» به نماد را می‌توان از طریق مکتب کنش متقابل نمادین در حوزه جامعه‌شناسی هم بررسی کرد. کنش متقابل نمادین نظریه‌ای است که بر اهمیت ارتباطات نمادین یعنی ژست‌ها و مهم‌تر از همه زبان در رشد فرد، گروه و جامعه تأکید می‌کند. این نظریه بیان می‌کند که رفتار اجتماعی ما به نقش‌ها و پایگاه‌هایی که مورد پذیرش ماست، بستگی دارد.
نماد (symbol) یک معنی یا واقعه‌ای است که معنایش را از ماهیت چیزی که به آن متصل است نمی‌گیرد؛ بلکه معنای نماد توسط توافق مردمی که در ارتباطات خود از آن استفاده می‌کنند، حاصل می‌شود. طرفداران نظریه کنش متقابل نمادین استدلال می‌کنند که عملاً همه کنش‌های متقابل میان افراد انسانی متضمن تبادل نمادهاست. هنگامی که ما در کنش متقابل با دیگران قرار می‌گیریم دائماً در جست‌وجوی «سرنخ‌هایی» هستیم برای اینکه چه نوع رفتاری در آن زمینه مناسب است و اینکه چگونه آنچه را که منظور دیگران است تعبیر کنیم. این نظریه همچنین می‌تواند نشان دهد که چگونه شیوه‌های مختلف کنش متقابل نمادین بر انتظارات مردم اثر می‌گذارد.
بنابراین برای درک کنش متقابل نمادین، پژوهشگران هم فعالیت‌های قابل مشاهده و هم فعالیت‌های غیر قابل مشاهده (مثل افکار) مردم را مطالعه می‌کنند.
پس از تلف شدن «پیروز» شاهد ابراز احساسات بسیاری از مردم بودیم. بسیاری از آن به‌عنوان «پسر ایران»، «آخرین امید»، «ما همه پیروزیم» و کسی که بیانگر وضعیت یک نسل است، یاد کردند. در کنار این دسته‌، ما شاهد اظهارنظرهای دیگری هم بودیم که گروه مقابل را به سانتی‌مانتالیسم افسار گسیخته متهم می‌کردند. در حالی که موضوع نماد و اسطوره خود به خود با سانتیمانتالیسم و احساسات درگیر است و اتهام محسوب نمی‌شود و یک امر طبیعی است. زمانی که یک موجود انسانی یا حیوانی را نماد تلقی می‌کنیم خود به خود با آن رابطه عاطفی برقرار می‌کنیم و ناخواسته احساس وارد آن می‌شود؛ بنابراین نقطه ضعف محسوب نمی‌شود.
حتی ما شاهد مقایسه انسان با حیوان بودیم و کاربرهایی، عکس رضا دارابی، آتش‌نشانی که در یک عملیات کشته شد را کنار یوز ایرانی قرار دادند و ابراز احساسات بیشتر مردم نسبت به مرگ یک حیوان تا یک انسان را حاصل دیکتاتوری امپراتوری رسانه و ایزوله شدن فکری دانستند. البته در این میان، نباید نقش رسانه‌ها نیز فراموش شود.
رسانه‌ها از زمانی که خبر جفت‌گیری «ایران»، مادر و «فیروز»، پدر «پیروز» را خبری کردند، ناخواسته ذهنیت مردم را نسبت به این موضوع حساس کردند. حتی انتخاب اسامی این یوزهای ایرانی کارکرد ملی-فرهنگی دارد. در این ماجرا، اخبار زایمان سه توله‌یوز، مرگ دو توله همان ابتدا و زنده ماندن «پیروز» حساسیت افکار عمومی را بیشتر تحت تاثیر قرار داد. گزارش‌های تصویری که رسانه‌های مختلف از دوران رشد «پیروز» منتشر می‌کردند رابطه عاطفی مردم یک جامعه را با یک حیوان بیشتر می‌کرد و ما شاهد انتشار پی‌درپی همان عکس‌ها توسط کاربران شبکه‌های اجتماعی بودیم. بنابراین کارکرد رسانه‌ها درباره این موضوع نیز نقش به‌سزایی داشته است. کما اینکه پیش از تولد پیروز هم شاهد شنیدن اخبار ناگوار بسیاری در حوزه حیات وحش بودیم.
اخبار مخابره شده تلف‌ شدن ماده‌ببر سفید در باغ وحش ارم، سرنوشت تلخ «باران»، شامپانزه معروف باغ وحش ارم، نحوه نگهداری نامناسب «هیرمان» شیر ایرانی در همین مجموعه، تلف‌شدن گورخرهای ایرانی در یک پروژه انتقال، مرگ گورخرهای آفریقایی در باغ وحش صفادشت و… همگی تایید و تاکید می‌کنند که ما در کشورمان شاهد ضعف مدیریت در حوزه محیط زیست هستیم و رزومه موفقی در نگهداری از حیوانات نداریم؛ حیوانات منحصربه‌فردی که تعدادشان هم چندان زیاد نیست.
درست در میان دست به دست شدن فیلم‌های تلخی از کشته شدن پلنگ مازندران در قائمشهر و خرسی در اردبیل که عده‌ای با تراکتور دنبالش می‌کنند و کمرش را می‌شکنند، امیدی زنده شد. «ایران» و «فیروز» که در مرکز تحقیقات پارک ملی توران نگهداری و حفاظت می‌شوند سه توله سالم به حیات وحش جهان هدیه کردند؛ امیدهایی که مثل شهاب‌سنگ پر نور بودند، سرعتشان زیاد بود و زود هم خاموش شدند.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر