پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | کرمان بر پشت اسب

کرمان بر پشت اسب





۳ دی ۱۳۹۵، ۲۲:۲۸

کرمان بر پشت اسب
بخش 19
سفرنامه«سراسر ایران بر پشت اسب» نوشته الا سایکس خواهر «سرپرسی سایکس» است. ترجمه این سفرنامه محمد علی مختاری اردکانی است، الا به همراه برادرش به جهانگردی پرداخت و اوقات زیادی را در ایران گذراند. یکی از مقاصد این سفر کرمان بود و صفحات قابل ملاحظه ای از این سفرنامه به کرمان گزیده ای از اختصاص یافته است. صفحه کرمون خلاصه این بخش را با عنوان «کرمان بر پشت اسب» به صورت دنباله دار به شما علاقه مندان تقدیم می کند؛
در ایران مرسوم است که بعد از تنبیه، خلعت (انعام) بدهند، یک قبای نو یا چند قران معمولا پاداش جرم است که تاثیر اخلاقی تنبیه را کلاً زایل می کند، اما خدمه ما را برادرم می شناختند که تقاضای انعام مرسوم کنند. بعد از مهتر هندی سربازان به تخمین من بالاترین رتبه را داشتند. گارد شش نفره ما با شلوار توئیل (twill پارچه چناغی ترک) وفرنچ سورمه ای و سردوشی قرمز و کلاه خودهای عجیب الشکل با لبه ای در جلو، شادترین و شایق ترین افرادی بودند که من دیده ام.آنها جیره نان داشتند و مواجب معمولاً 25/1 پنی در روز و شنیدم چون مقرری ناچیز داشتند مجبور بودند به افسرخود برای مزایای حفاظت از کنسولگری رشوه قابل ملاحظه ای بدهند چون در غیر این صورت آن ها را فوراً به پست پر نان و آب داری منتقل می کرد! سرباز ایرانی سرباز دائمی است. اما سرنوشت او به هیچ وجه آن طور که گمان می رود سخت نیست. هر دهکده مجبور است سهمیه سرباز خود را بدهد؛ اما مرخصی سرباز بسیار طولانی است و وقت خیلی دارد که به روستایش برگردد، زمینش را بکارد و در برداشت محصول کمک کند. به علاوه به خاطر در ارتش بودن مقام بالایی دارد و در همه شهرها نقش نزول خوار و صراف را بازی می کند. کنار میزی از پول مسی(سیاه) می نشیند و متاع خود را با جار مشهور «پول سیاه» جار می زند. رژه سربازان ایرانی منظره عجیبی دارد. چون هرسرباز الاغ ریز جثه ای دارد که رختخواب و آذوقه اش را بار آن می کند و تفنگش را به نحوی با تسمه روی آن می بندد. این توسن های کوچولو با سرعت اعجاب آوری یورتمه می روند و گاهی حتی در فواصل به صاحبان خود سواری می دهند. وقتی هنگام سفر، در روستاها توقف می کنند، آزادشان می کنند تا محصول جو درو نشده مردم را بچرند. اصولاً سربازان مردان زیبای رشیدی هستند. برخلاف افسران خود، که مثل اکثریت بزرگ طبقات بالا بنیه ضعیفی دارند. اگر چیزی به اسم میهن پرستی در ایران شناخته شده بود، احتمالاً ارتش خوبی تشکیل می دادند. اما آن چنان که هست، افسران ظاهراً صرفاً به دوشیدن افراد خود علاقه دارند، اغلب فرماندهی آنها را به گروهی فراش یا خدمه معمولی می سپارند. ملاحظه علاقه ای که اشراف ایران به خدمه ما نشان می دادند، جالب بود. اگر مهمانی وارد می شد و در اسب سواری ما را همراهی می کرد، همیشه بعد از مدتی عقب ماند تا با مهترها صحبت کند یا اگر مهمان ما می شد گرم، احوال هاشم را می پرسید و همیشه چند کلمه ای با او رد و بدل می کرد. این نگرانی دوستانه در مورد خدمه ما، اگر یکی از آن ها اخراج می شد، پیوسته نشان می دادند. فرد اخراجی فوراً دست به دامن محبوب ترین مهمان ما به زعم خود می شد و از او خواهش می کرد برای او وساطت کند. تقاضای او فوراً پذیرفته می شد و به زودی کسی به کنسولگری می آمد تا بپرسد آیا فلانی را باز نخواهیم گرداند. از آن جایی که هیچ ایرانی ظاهراً کوچکترین اعتقادی به برداشت ما از عدالت نداشت، نمی توانست درک کند که به تمنای آن ها، دزدی یا دائم الخمری را دوباره استخدام نخواهیم کرد و از نصرالله خان می پرسیدند آیا صاحب یا خانم یا خود اوست که از نوکر مورد نظر بدش می آید.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *