پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | داغ بزرگ

روایتی یکی از شاهدان این روزهای آبادان

داغ بزرگ





داغ بزرگ

۱۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰:۰۰

شب‌ها صدای سنج و دمام‌ اروند را متلاطم می‌کند: «واویلا، واویلا، عزا و ماتمه.». روزها نگاه‌ها به جان‌های جامانده زیر آوار ساختمان فساد ریخته متروپل خیره می‌ماند. چندین روز است که مردم این‌جا دو تا آبادان دارند. آبادانی که از چهارراه امیری شروع می‌شود تا نزدیکی انتهای این خیابان و باقی شهر. مرز بین این دو آبادان، گیت‌های امنیتی است. تنها نیروهای امدادی و مدیران بحران با کارت‌هایی آویز از گردن حق ورود به آبادان آن سوی گیت را دارند. مردم و خانواده‌های داغدار که هیچ، همه شهر نزدیک گیت حاضرند. مشکی پوشیده‌اند. اشک می‌ریزند. در محدوده خاص که متروپل فروریخته، مردم و امدادگران همدل‌اند. این‌جا خط کمک‌های مردمی قطع نمی‌شود. آب، نوشابه، انواع آبمیوه، کیک، شیرینی، انواع ساندویچ‌های خانگی و پرس‌های غذای رستورانی که در این روزهای سخت معیشتی با اندک پولشان خریده‌اند. در گوشه‌ای اطراف گیت‌های انتظامی می‌نشینند. لقمه می‌گیرند و در دهان نیروهای آتش‌نشانی و هلال‌احمر می‌گذارند. آن سوی محدوده خاص اما برخی از مردم عصبانی و معترضند.

 

امدادگران درِ چند خانه را می‌زنند. خانه‌های قرار گرفته در کوچه‌ای که یک طرف آن بخش فروریخته متروپل است. از صاحبان خانه تقاضا می‌کنند برای ایجاد مسیر دسترسی ماشین‌آلات سنگین به آوارهای متروپل، اگر ممکن است اسباب خانه را خالی کنند و اجازه دهند لودرها تا ساعاتی دیگر خانه‌هایشان را با خاک یکسان کنند تا راهی باز شود. آن‌ها بی‌هیچ مقاومتی می‌پذیرند. البته آنقدرها هم عجیب نیست. آبادانی‌ها این رفتار بشردوستانه را از سال‌های سخت جنگ به ارث برده‌اند. اینجا مردم بی‌هیچ توقعی ایثار می‌کنند.
برای دیدن مخروبه متروپل به خیابان اصلی شهر آبادان « امیری» رفتم. عرض این خیابان، ۱۲ متر است. کوچه‌ای ۴ متری در میان این خیابان است. یک نبش آن ساختمان تجاری متروپل است. ساختمانی ۸ طبقه که چندسال پیش ساخته شد ولی طمع سازندگان متروپل را ساکت نکرد. آن‌ها متروپل را دوقلو خواندند و در نبش دیگر کوچه قل دیگر را برافراشتند. قل دوم ۱۱ طبقه دارد. از منفی یک تا ده. اگر ساختمان قدیمی یک قواره زمین را در داخل کوچه اشغال کرده و جای سینمای قدیمی متروپل بالا آمده است. مالکان برای احداث ساختمان‌های جدید همه زمین‌ها را تا انتهای کوچه خریده‌اند. بزرگی این برج از خیابان امیری پیدا نیست و برای دیدن وسعت آن باید از داخل کوچه آن را دید. به جز همکف و بخش‌هایی از طبقه اول باقی طبقات در حال ساخت و در مراحل توکاری و نازکاری بود. اگر تمام ساختمان در حال بهره‌برداری بود، با فروریختنش چند قربانی می‌گرفت؟

علی پهلوان، معاون امداد و نجات هلال‌احمر خوزستان می‌گوید: «در ساعات اولیه سانحه، هیچ نقشه‌ای در دسترس نبود و به نیروهای امدادی ارایه نشد. شکل، جانمایی مکان‌ها، تفکیک بلوک‌های مختلف، همه این‌ها گنگ بود

متروپل نقشه نداشت
هر چه به متروپل می‌رسد، غیرشفاف است حتی نقشه‌هایش. علی پهلوان، معاون امداد و نجات هلال‌احمر خوزستان می‌گوید: «در ساعات اولیه سانحه، هیچ نقشه‌ای در دسترس نبود و به نیروهای امدادی ارائه نشد. شکل، جانمایی مکان‌ها، تفکیک بلوک‌های مختلف، همه این‌ها گنگ بود. با نجات اولین بازماندگان زنده و کارگرانی که در آن لحظه در برج نبودند و از روایت‌های افراد، بخش‌های مختلف متروپل و اطلاعاتی از محبوسین به دست آمد.»
در روزهای نخست امید امدادگران به نجات زندگانی بود که هنوز زیر آوارها نفس می‌کشیدند. آواری بزرگ از تخته‌های بتنی که میل‌گردهای آهنی مثل نخ‌های پرتراکم دور دوک، در همه طرفشان پیچیده شده‌ بود. عملیات آواربرداری سخت و فنی است. در روزهای نخست برای آن‌که راه تنفس محبوسین زیر آوار بسته نشود، آواربرداری ساده ولی با دقت و برنامه‌ریزی انجام شده بود اما بعد از چند روز ورق برگشت… امدادگران امیدشان به نجات زیرآوارماندگان نزدیک به صفر رسیده بود. من در روز ششم پس از سانحه به متروپل رسیدم.
اگرچه خانواده‌های داغدار متاثر باور به جان باختن عزیزانشان نداشتند اما فرماندهان عملیات امداد و نجات به تجربه می‌دانستند که احتمال زنده‌ماندن گرفتارشدگان با گذشت ۱۵۰ ساعت از این اتفاق هولناک، اندک است. در اولین دقایق مواجهه ما با حجم عظیم آوار، ماشین‌آلات سنگین عمرانی و عملیات آواربرداری وارد میدان شدند. بعد از ۳۵ ساعت دسترسی به تعدادی از اجساد میسر شد و چند دقیقه مانده به نیمه شب یکشنبه ۸ خرداد با بهت از جسدی عکس گرفتم که تکه تکه شده بود.
مریم کافه مری کجاست؟
دو کوچه بالاتر از متروپل، مقابل مسجد قائم و بیرون گیت محدوده خاص، تیم‌های حمایت روانی در چادرهای هلال احمر مستقر شده‌اند. خانواده‌های داغدار برای درد و دل، اشتراک غم‌ و البته کسب اطلاعات از روند عملیات به مشاوران و روانشناسان هلال احمر رجوع می‌کنند. برای درک عواقب سهمگین سانحه متروپل از مخروبه باقی مانده فاصله گرفتم و به این چادرها سر زدم. مرد غمگینی در گوشه چادر بی‌رمق افتاده است. پیداست که مصیبت دیده. می‌گویند پدر مریم است. همان زن جوانی که چندی پیش ازدواج کرد و با رامین شوهرش در متروپل « کافه مری» را راه انداخت. پیکر او هنوز پیدا نشده است.
در چادر کناری زن جوانی زار می‌زند. تلفنش زنگ می‌خورد، می‌گوید: «فراموش نمی‌کنیم. این بچه‌های طفل معصوم چه گناهی کرده بودند.» از حرف‌هایش پیدا بود که از اقوام خانواده جلیلیان است. کنج شمال شرقی ساختمان، بر خیابان امیری مغازه‌ای در اجاره آقای جلیلیان بود که آبمیوه می‌فروخت دو پسر کم سن و سالش هم گاهی به پدر کمک می‌کردند. آبمیوه فروشی جلیلیان آنقدر به عمق آوار رفته بود که تنها پس از عملیات سنگین آواربرداری و در عصر هشتمین روز پس از سانحه نمایان شد.
یکی از امدادگران آتش‌نشانی از لحظه دیدن پیکرها می‌گوید: «وقتی به جلیلیان رسیدیم دو فرزندش را زیر کتف و دستانش پنهان کرده بود و هر سه در آغوش هم جان باخته بودند.»
زهرا امیری از جوانان عضو تیم‌های حمایت روانی ابتدا می‌گوید: «مصاحبه نمی‌کنم.» اما باز دلش طاقت نمی‌آورد: «مادر آمنه امینی‌نیا باور نمی‌کند. هنوز منتظر دخترش است. تعدادی از مشاوران به خانه آن‌ها رفتند. مادر عربی صحبت می‌کند. مشاوران ما هر چه گفتند، داغ را نپذیرفت. تا اینکه یکی به زبان عربی آب پاکی را روی دستش ریخت.»
اشک به چشم امیری می‌دود: «مادری از روز اول حادثه هر روز ۸ صبح زنگ می‌زند و تا قسم نخورم که فرزندش زنده است، آرام نمی‌شود.‌ آوار که جمع شود چگونه جوابش را بدهم. چه کسی جوابش را می‌دهد؟»
ستار مومن‌پور، روانشناس داوطلب دیگری است که در این چادرها مستقر شده‌. گریان از منزل یک خانواده داغدار برگشته است. سلام و علیکی کردیم. بی آنکه من را بشناسد یا بداند که خبرنگار هستم، درد و دلش باز می‌شود: «پدرش قسمم داد. گفت به یک یک مسئولان بگویید. خواهش می‌کنم، اگر پیکر بچه‌ام در لابه‌لای بتن و آهن هم پرس شده باشد. با قاشق گوشت و استخوان‌های خوردش را جمع کنید. در کیسه بریزید تا بتوانم دفنش کنم. من اگر مزار او را نبینم قادر به ادامه زندگی نیستم.»
داغ بزرگ اما درد بی‌مزاری‌ است. با کارشناس ارشدی از نیروهای امدادی گفت‌وگو کردیم. او نخواست نامش فاش شود اما هشدار تلخی می‌دهد: «حجم بتن بسیار زیاد است. لایه‌های ساختمان مثل کیکی چند طبقه که شکسته‌باشد، روی هم افتاده‌اند. با آواربرداری سریع و به ‌کارگیری تجهیزات سنگین بیم آن می‌رود که پیکرهایی آنچنان متلاشی شده باشند که در بین آوار دیده نشوند، در کامیون بروند و مفقود، همیشه مفقود بماند.»

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر