پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | ابتذال فاجعه

ابتذال فاجعه





۶ تیر ۱۴۰۰، ۲۳:۱۴

«چه لباس سپید زیبایی» زینب گفت. مهشاد کمی سرش را کج کرد، عکسش را زوم کرد، دلش غنج رفت. سه روز بیش‌تر نمانده بود. تونل تاریک بود و پاهای خبرنگاران تا زانو در آب فرو رفته بود. قرار بود آن‌جا به چشم خود ببینند که آب به لب تشنه می‌رسد. زینب خبر نداشت، باید فردا راوی فاجعه‌ای دلخراش باشد. خبرنگاران سه روز بعد تعریف کردند، به شوخی به مهشاد گفته بودند: حواست باشد، زمین لغزنده‌ است. سه روز بیش‌تر نمانده. و البته همه به چشم خود دیدند، مهشاد هرگز نلغزید حتی یک لحظه. اما مسئله این‌جا بود، فاجعه قرار نبود، آن‌جا رقم بخورد، وقتی سیستم معیوب باشد، هیچ‌کس نمی‌داند فاجعه چه زمانی اتفاق می‌افتد. هیچ‌کس نمی‌داند چه زمانی با جان سربازمعلم‌ها جوی خون راه می‌افتد. هواپیما منفجر یا قطار از ریل خارج می‌شود؟ حنجره دریدن بی‌فایده است. اعتراض‌ها منجر به پذیرش و عذرخواهی یا استعفا نمی‌شود. چون مسئولان و متخلفان در حال انکار و طبیعی جلوه دادن فاجعه هستند. انکار اتوبوس اسکانیای 85 و تبدیل آن به اتوبوس VIP که رییس‌جمهور هم سوارش می‌شود. در نهایت با این ساز و کار ابتذال، ما فقط می‌توانیم رو به دوربین نگاه کنیم و بگوییم: «ما می‌دانستیم به زودی همه می‌میریم و هرگز به عروسی نمی‌رسیم.»
دریاچه
ما از فاجعه خبر نداشتیم. وقتی 20 سال پیش اعلام کردند: «دریاچه ارومیه خشک شد.» برایمان یک خبر معمولی بود مثل همه خبرها. چرایی ماجرا میان همه دغدغه‌ها گم شد. حتی درباره چگونگی آن هم برایمان گفتند، درباره مدیریت غلط، جاده‌کشی سودجویانه، چاه‌زنی بی‌رویه، سدزنی بدون هدف. همه را شنیدیم اما نفهمیدیم. سیستم معیوب قانونش فراموشی و سرکوب است و مدام زمان می‌خرد برای استمرار حیات سلطان مار گرفتار دیوها. اما ساز و کار فاجعه چیز دیگری است. خشک و تر را با هم می‌سوزاند. ساده است: زیست بوم ارومیه به فنا رفته. خطر همه را تهدید می‌کند. حنجره‌ها دریده می‌شود. نوشدارو بعد از مرگ سهراب می‌آید. از سال 1392 تا 1400 میلیاردها تومان هزینه می‌شود تا دریاچه را احیا کنند. فرمان می‌آید: آب را بیاورید. خبرنگاران را هم خبر کنید. آن‌ها هم می‌روند. طبق روال سفرهای بازدید، بدترین وسیله نقلی و اقامتی برای خبرنگاران است. هواپیماهای ملخی. اتوبوس‌های فرسوده. حادثه خبر نمی‌کند. اتوبوس واژگون می‌شود. دنده حسن ظهوری می‌شکند و در ریه‌اش فرو رود. حالا دستور دادند تا ریه‌اش احیا شود. لوله بیاورند چرک و خون را بکشند بیرون. اما مگر تمامی دارد؟ طناب در همان زمانی که شکاف در سیستم افتاد، شروع به پوسیدن کرده است حالا باید آنقدر ساییده شود تا درست بعد از ساعت پنج عصر در پیچ جاده نقده ببرد. انتخابی نمانده، باز هم مانده‌ایم بین بد و بدتر. یک طرف کوه است، یک طرف دره. یکی در اتوبوس پیش از واژگونی داد می‌زند: بزن به کوه! بزن به کوه!
جاده
ما از فاجعه خبر نداشتیم. یادمان رفته بود: «حوادث رانندگی در ایران به اندازه جنگ ایران و عراق قربانی می‌گیرد.» مرگ با همین مشکلات فنی ریحان می‌چیند. ریحان اما می‌دانست: «ما همه‌مون به راحتی می‌میریم، مسئولان تنها کار عملیشون اعلام کردن خبر مرگ ماست.» او وصیت‌نامه‌اش را هم نوشته بود.

اما سیستم معیوب باید فاجعه را که عین جنایت است؛ سرکوب کند. پیگیری رد هر چیزی در این سانحه ما را پرت می‌کند به گذشته و تازه یادمان می‌افتد، خانه از پای‌بند ویران است: غلامرضا خادمی‌زاده، رییس هیات مدیره کانون سراسری انجمن‌های صنفی رانندگان بخش مسافر کشور می‌گوید: «چند دهه قبل، ایران خودرو یا ایران ناسیونال سابق، اتوبوس‌هایی برای جاده‌ها و شرایط مختلف آب و هوایی مختلف تولید می‌کرد و که همه آن‌ها از ایمنی و کیفیت لازم برخوردار بودند و با کمترین حادثه مواجه می‌شدیم چرا که در آن زمان تولیدکنندگان و متولیان احساس مسئولیت می‌کردند و این صنایع هم دولتی نبود. بنابراین صاحبان این صنایع دوست داشتند برندشان را برای مردم و مشتریان به اثبات برسانند و خدمات خوبی هم ارائه بدهند و اما طی سال‌ها و دهه‌های اخیر اهمیت این مسئله کم رنگ و کمرنگ‌تر شده است و تولیدکنندگان امروز اتوبوس فروش محصول را پایان مسئولیت‌شان می‌دانند و تولیدشان هم از استانداردهای لازم برخوردار نیست.» این تازه اول راه است. بعد به جاده‌های غیراستاندارد، لنت‌های ترمزی که با کارتن و مقوا تولید می‌شود، معاینه فنی‌های صوری و مدیران ناکارآمد عامل سوانح جاده‌ای اتوبوس و…
ابتذال
نه! ما از فاجعه خبر نداشتیم. از مرگ تصادفی سربازهای وطن، از اعتصاب کارگران نفتی، از قطع شدن آب در هفت تپه، از سکته‌کننده‌های بورس، از متضرران اختلاس‌های بانکی، از مرگ فلامینگوها، از صاف شدن محوطه‌های تاریخی و… از مرگ مهشاد کریمی سه روز پیش از جشن عروسی‌اش. سیستم معیوب اصلاح نمی‌کند، سرکوب می‌کند. فاجعه را به ابتذال می‌کشد. عیسی کلانتری، رییس سازمان محیط زیست می‌آید، چنان می‌نشیند جلوی عزاداران که فریاد وا اسفای ملت بلند می‌شود اما حق با ملت نیست با مسئول است چون راست می‌گوید همیشه جلوی عزاداران اینگونه می‌نشیند. همیشه اینطور بوده. خودش است. عکس‌هایش جلوی مقامات بالاتر از خودش هم فتوشاپ است. راحت است که بگویند: کسانی که می‌گویند واکسن گران است، پفیوزند. سیستم معیوب بمباران می‌کند: ما با برای احیای دریاچه ارومیه دو کشته لازم داشتیم. راننده را زندانی کنید. حوادث جاده‌ای طبیعی است. اتوبوس معاینه فنی داشته. اتوبوس برای کارخانه سیمان بوده. هر روز کارگران را می‌برده. اگر می‌دانستیم که خبرنگار هستند که نمی‌گذاشتیم سوار این اتوبوس شوند. سیستم معیوب گاها متناقض هم حرف می‌زند و در برابر جمله قبلی مسئولی دیگر می‌گوید: این اتوبوس برای مهمانان وی آی پی بوده. این اتوبوس را از کارخانه سیمان می‌گرفتیم. قبلا خبر داده بودند، اتوبوس مجانی بوده و برای همه سوال شده بود، مگر چه بده بستانی می‌تواند بین کارخانه سیمان و اداره محیط زیست باشد؟ و هزاران سوال بی‌پاسخ مانده دیگر. نه! نمی‌گذارند حقیقت عیان شود، این سازوکار معیوب است که فاجعه را به ابتذال می‌کشاند.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *