پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | کرمان بر پشت اسب

کرمان بر پشت اسب





۱۲ دی ۱۳۹۵، ۲۲:۵۸

کرمان بر پشت اسب
بخش 26
سفرنامه«سراسر ایران بر پشت اسب» نوشته الا سایکس خواهر «سرپرسی سایکس» است. ترجمه این سفرنامه محمد علی مختاری اردکانی است، الا به همراه برادرش به جهانگردی پرداخت و اوقات زیادی را در ایران گذراند. یکی از مقاصد این سفر کرمان بود و صفحات قابل ملاحظه ای از این سفرنامه به کرمان گزیده ای از اختصاص یافته است. صفحه کرمون خلاصه این بخش را با عنوان «کرمان بر پشت اسب» به صورت دنباله دار به شما علاقه مندان تقدیم می کند؛
فراش ما بعضی از کاشی ها را کنار زد. در یک قبر اسکلتی بود که جمجمه اش را موی کوتاه قهوه ای پرپشتی پوشانده بود. برادرم می خواست آن را نگاه دارد. چون ممکن بود سرنخی از سکنه اولیه کرمان به دست دهد؛ اما وقتی به این اسکلت دست زد ریز ریز شد. حجرات کوتاه عجیبی که با گچ شور سقف زده بودند به روی چهارگوش باز می شد و ممکن است، زمانی محل سکونت دست اندرکاران کفن و دفن باشد. یک روز زود نهار خوردیم و برای تماشای خرابه های دقیانوس به راه افتادیم که گزارش مفصلی از وسعت وفور بقایای شکوه گذشته آن شنیده بودیم. آن ها در پهنه بیابان در جنوب غربی کرمان واقع بودند و مجبور شدیم شهر را دور بزنیم و جمعیتی دیدیم که در دروازه بزرگ شهر جمع شده اند و به نقالی گوش می دهند و اشعاری با حرکات و سکنات عجیبی برای مخاطبان می خواند. اسب من شدیداً رم کرد و تقریباً خودش و مرا به درون خندق عمیق دور شهر پرت کرد. نصرالله خان گفت که بیش تر ایرانیان، مخصوصاً خانم ها ضروری می دانند که وقتی سوار می شوند به اولین گدایی که برمی خورند صدقه بدهند. این عمل خداپسندانه، آن ها را علیه حوادث ایمن می کند و اگر دچار مشکلی هم شوند، احساس می کنند که صدقه باعث شده از عواقب وخیم آن در امان بمانند. در پیدا کردن شهر مخروبه، دچار مشکل شدیم. چون آن چه از آن بازمانده بود پاره ای دیوار خشتی بود و خرابه های خانه ای با طاق های عربی بلند طولانی که احیاناً به قرن اول هجری برمی گشت، در میان همه این تپه های شنی که با باد راه راه و شیار دار شده بود و دائماً تغییر مکان می داد. سلسله جبال زیبای جوپار در برابر ما قد کشیده بود. از طریق قسمتی از خرابه های کرمان قدیم به خانه برگشتیم. در کوچه های باریک متروک پرسه زدیم و از طاق های کندویی زیبای درها و قاب های پنجره ها لذت بردیم. خورشید خرابه های قلعه اردشیر را طلایی و قطعات سنگ کاری را روشن کرده بود. در بعضی جاها در سلسله کوه شرق ما چند غار بود. جالب ترین آن ها غار بسیار وسیعی بود در نیمه راه دامنه کوه، که زیر نور شمع دیدیم و زوایای آن را کاویدیم. راکوفسزکی اطمینان داشت که غارنشینان اولیه در آن سکونت داشته اند و آثار دود ماقبل از تاریخ را روی سقف آن به ما نشان داد. در یک قسمت توده عظیمی از خرسنگ ها بود و در میان آن ها به دنبال استخوان های ماقبل تاریخ و سرپیکان هایی گشتیم که تخمین می زدیم بی شک زیر آن ها مخفی است. هنگام اقامت در کرمان گاهی عتیقه هایی برای فروش نزد ما می آوردند و چند کوزه سفالی بزرگ، ادویه دان های سفالی چهارگوش که به خانه هایی برای ادویه های مختلف تقسسیم شده بود و در داشت، یک سنگ عجیب تو خالی که زرتشتیان برای ریختن آب بر پای مردگان به کار می بردند، خریداری کردیم. خرید کردن در کرمان مشکل است. چون فروشنده همیشه قیمت گزافی بر کالاهای خود می گذارد و هیچ وقت معامله را بی درنگ خاتمه نمی دهد. بلکه خیلی وقت تلف می کند، که البته برای آن ها ارزش ندارد.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *