سایت خبری پیام ما آنلاین | کرمان بر پشت اسب

کرمان بر پشت اسب





۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰:۰۴

کرمان بر پشت اسب
بخش 16
سفرنامه«سراسر ایران بر پشت اسب» نوشته الا سایکس خواهر «سرپرسی سایکس» است. ترجمه این سفرنامه محمد علی مختاری اردکانی است، الا به همراه برادرش به جهانگردی پرداخت و اوقات زیادی را در ایران گذراند. یکی از مقاصد این سفر کرمان بود و صفحات قابل ملاحظه ای از این سفرنامه به کرمان گزیده ای از اختصاص یافته است. صفحه کرمون خلاصه این بخش را با عنوان «کرمان بر پشت اسب» به صورت دنباله دار به شما علاقه مندان تقدیم می کند؛
خدمه ایرانی را از بالاترین تا پایین ترین سطح، مبتلا به تنبلی لاعلاجی دیدیم و گرچه بیش از یک دوجین نوکر داشتیم که به نیازهای متنوع ما برسند، با این همه سه یا چهار خدمه انگلیسی همه کار آن ها را انجام می دادند و خیلی بیشتر از کار آن ها. تیز فهم و خوش رفتار بودند. اما بعد از مدتی وقتی دستور می دادم جواب حاضر آماده آن ها «بله، بله خانم» یا «چش، چش (چشم) خانم» باعث سوهان روح می شد. چون کم کم فهمیدم کاری انجام نخواهد شد مگر آن که شخصاً به آن رسیدگی می کردم یا حداقل دستور را چندین بار تکرار می کردم.
از آن جا که موسسه ما، مثل همه خانه ها، زنگ اخبار نداشت، خدمه را باید از تنبلی ماهرانه خوابیدن یا چیق کشیدن با صدا زدن در آورد که قسمت اعظم روز را بدان می گذراندند و با وراجی لاینقطع به آن تنوع می بخشیدند که طوطی و میمون را شرمنده می کرد. ایرانیان خیلی در این هنر گفتگو یا حرف مفت زدن ید طولایی دارند. گذرا، جالب است که خاطرنشان سازم که در شرق افراد را با خم کردن دست به طرف پایین احضار می کنند و حال آن که در اروپا به طرف بالا.
گزافه نیست که بگویم نگهداری امور، حتی تا سطح بسیار پایین اروپایی، کاری فوق العاده جانکاه است.
هر خانمی در ایران که مسئله کلفت را با او مطرح می کردم از اعصاب خردی شدید ناشی از سر و کله زدن با این شرقیان تنبل دل خونی داشت و یکی از خانم ها تا آن جا پیش رفت که بگوید گاهی احساس می کرد انگار دلش می خواسته آشپزش را بکشد که آدم فوق العاده و قیحی بود و«بعد از دیدن جنازه اش بخندد!»
این احساس، ناراحت کننده است که به ندرت دلبستگی عاطفی زیادی بین ارباب و نوکر، آن طور که در هند قاعده (مرسوم) است. در ایران وجود دارد و البته اعتقاد نوکرهای ایرانی که «تا می توانی از ارباب بذرد» در ایجاد چنین احساسی به حساب نمی آید. یک بار هاشم را که در چنین کاری ماهر بود دزد خطاب کردم. عمیقاً رنجید و شرح کشافی داد که غذا برداشتن دزدی به حساب نمی آید. چون هر نوکر بیشتر غذای ارباب بخورد درخدمت به او قوی تر می شود- به حق چیزهای نشنیده، چه فکر بکری!
همه خدمه علاقه شدیدی به صابون و کبریت داشتند و انتظار داشتند هر وقت خواستند این اقلام را به آن ها بدهم که هر دو سه روز یک بار بود. از آن جایی که من و برادرم هر دو احساس می کردیم که باید نظافت را تشویق کرد به من توصیه می کرد که در حد اعتدال آن ها را راضی نگه دارم.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *