پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | چهره درخشان سید علی اکبر صنعتی

چهره درخشان سید علی اکبر صنعتی





۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۲۳:۱۷

چهره درخشان
سید علی اکبر صنعتی

بخش 28
پرورشگاه صنعتی کرمان که به همت حاج اکبر صنعتی در سال 1295 تاسیس شده، بزرگانی را در دامان خود پرورده است. یکی از این بزرگان«سیدعلی اکبر صنعتی» است. سید علی اکبر صنعتی نقاش و مجسمه ساز معروف ایران است. کتاب«چهره های درخشان» نوشته حبیب یوسف زاده به روایت زندگی این هنرمند شهیر پرداخته است؛
«هنوز جوان بودم، نیرو داشتم، شوق و ذوق در من نمرده بود. بار دیگر آستین بالا زدم، مجسمه های خورد شده را تا جایی که امکان داشت وصالی کردم و بوم های پاره شده را ترمیم نمودم. هرآنچه از مجسمه ها و تابلو را هم که امکان مرمت نداشت- تا آن جا که توانستم- از نو ساختم و پرداختم. دوباره روز از نو، روزی از نو».
اما کار به همین جا ختم نشد. انگار روزگار هم پی به سرسختی استاد برده بود و هربار فشار بیشتری بر او وارد می کرد تا سید را به تسلیم بکشاند و به زانو درآورد. با این حال مدتی بعد، نمایشگاه دیگری در مرکز شهر تهران برپا کرد.
و با دو سال تلاش دائم، مجسمه هایی از شخصیت های بزرگ ایران و جهان ساخت و در آن جا به نمایش گذاشت. از جمله: صحنه قتل میرزاتقی خان امیرکبیر، مجسمه قائم مقام فراهانی، ستارخان، باقرخان و مردان بزرگی چون مرحوم سید حسن مدرس، سیدجمال الدین اسدآبادی، مرحوم فیروزآبادی، حاج ملاهادی سبزواری و در زمینه شعر و ادبیات، شاعرانی چون فردوسی، حافظ، سعدی، نظامی و از معاصرین، مرحوم ملک الشعرای بهار، دهخدا، و بسیاری دیگر مانند جمالزاده- نویسنده پیشکسوت و توانا- عارف قزوینی، زکریای رازی، ابوعلی سینا و شخصیت های تاریخی و فرهنگی نام آوری مانند گاندی، نهرو، ویکتورهوگو، آلبرت شوایتزر و چهره های دیگر.
اما چون آن طور که فکر می کرد با استقبال مردم رو به رو نشد. بعد از مشورت با چند نفر از دوستان هنرمندش، این نمایشگاه را تعطیل کرد.
بعد از آن پسر حاجی، آقا عبدالحسین، پیشنهاد کرد که نمایشگاه را به ساختمانی که در حوالی میدان راه آهن خریده بود، انتقال دهند. سیدعلی اکبر که احساس می کرد در آن جا بهتر می تواند با مردم ارتباط داشته باشد. بی درنگ پیشنهاد او را قبول کرد. در مدتی کوتاه، نمایشگاه را در آن جا افتتاح کرد و باز سیل جمعیت برای دیدن نمایشگاه سرازیر شد.
«مردم با گاندی و مبارزات او در نمایشگاه میدان راه آهن آشنا شدند. برای آمرزش روح سعدی و حافظ هم در همین نمایشگاه فاتحه فرستادند. در نمایشگاه راه آهن بود که تازه دریافتم ریشه قهر و دلتنگی مردم از کجاست. من از میان مردم رفته بودم. از محله مردم، اما چون باز به میان جمع مردم راه یافتم، مرا با بزرگواری پذیرفتند. حتی با مجسمه آلبرت شوایتزر من هم دوست شدند.»
سیدعلی اکبر که پولی از بابت نمایشگاه دریافت نمی کرد، بیشتر روزهای هفته را برای تأمین مخارج خانواده اش تلاش می کرد. هفته ای دو روز هم به دیدار«فرزندان گچی و برنزی و سنگی» خود می رفت.
«صبح از خانه بیرون می زدم. پیاده می رفتم به یکی از دو نمایشگاه میدان سپه یا میدان راه آهن. دماغ مجسمه ای شکسته بود. ترمیمش می کردم. رنگ تن مجسمه ای پاک شده بود. دوباره رنگ آمیزی اش می کردم. بعد به خانه برمی گشتم. گاهی که مدتی گرفتاری پیش می آمد و موفق به دیدار مجسمه ها نمی شدم. وقتی به سراغشان می رفتم، پنداری با من قهر بودند. همه شان با حالتی قهر و افسرده نگاهم می کردند. نه آن که خیالاتی شده بودم، نه. الفت من با این مجسمه ها، مرا به باور چنین حس و حالتی وا می داشت.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *