پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | آتشی دیرپا و خاکستری سرد

آتشی دیرپا و خاکستری سرد

از ۱۳۰۱/۷/۲۶ تا ۱۴۰۲/۶/۱





۱ شهریور ۱۴۰۲، ۲۲:۳۹

■ پنج نگاه کوتاه به زندگی ابراهیم گلستان
(۱۳۰۱/۷/۲۶_ ۱۴۰۲/۶/۱)

۱) یک زندگی کامل را طی کرد. خیلی کم هستند کسانی که مثل او طول و عرض عمر را پروپیمان پیموده باشند. یک قرن جوش و خروش و فکر و کار و بحث و اثبات و نفی و ابراز وجود خویش با همه درخشندگی‌ها و تیرگی‌ها، هم تقدیر نیکو می‌خواهد و هم تدبیر نیکو و سید ابراهیم تقوی شیرازی، فرزند معممی محضردار از شیراز، هردو را به کمال داشت. مظهریتی از یک فرد توانگر و سر و زباندار و خوش‌چهره و همیشه در جایگاه آمریت، که مردم البته فهیم و آگاه این مرزپرگهر، هلاک آن هستند. فضایل فکری و هنری و شخصیتی سلبریتی موردنظر چندان مورد نظر بی‌اثرشان نیست.

۲) شمایل «چپ بورژوا» با گلستان ترسیم نشد. پیش از او، امثال شازده سلیمان میرزا اسکندری و مریم خانم فرمانفرما و… زحمتش را کشیده بودند. «حزب طراز نوین طبقه کارگر ایران»! با همین قجر تبارها تاسیس شد: انتخاب راهی جدید برای تملک قدرت سیاسی در جهانی جدید، همراه با شعارهایی همگان‌پسند در باب آزادی و عدالت و تقسیم ثروت در جامعه و توجه به فرهنگ و هنر؛ که انصافاً در این مقوله آخری، سنگ تمام گذاشتند. سایر احزاب و جناح‌های سیاسی به هنر و فرهنگ و کتاب و نمایش و… یا اصلاً کاری نداشتند و یا به عنوان زینت‌المجالس از آن بهره می‌بردند. گلستان، با همه دانش سیاسی و شم تشکیلاتی، بنیادی هنری و فرهنگی داشت و به اندیشیدن ارج می‌گذاشت‌. اهمیت دادن به فکر و شعور و سنجش و تجربه را تا آخر عمر جدی گرفت و برجسته‌ترین وجه شخصیت او همین بود که با تمام نقاط ضعف رفتاری‌اش، نمی‌توان و نباید ارزش عظیم آن را نادیده گرفت.
۳) داستان نوشت، ترجمه کرد، عکس انداخت، فیلم ساخت، موسسه خصوصی تهیه فیلم مستند راه انداخت، زیر بال و پر خیلی‌ها را گرفت که همان‌ها هم خواسته یا ناخواسته شهرت او را افزودند. از فروغ و اخوان ثالث تا مسعود کیمیایی و احمدرضا احمدی. حجم ساخته‌هایش در قیاس با عمر و امکاناتش زیاد نیست اما تقریبا همه‌شان از بداعت نگاه و وسواس در ساخت و اندیشه بارور برخوردارند. نادیده گرفتن این خصوصیات، بی‌انصافی است.
۴) کمی بیش از نیم عمر را در اروپا گذراند. دیگر فیلم نساخت اما نوشت و بسیار نوشت و کم چاپ کرد. شاید بسیاری را سفارش به چاپ پس از مرگ کرده باشد. فرزانه و عباس میلانی در شناساندن او کوشش‌های شایسته کردند و در ده پانزده سال اخیر، ناگهان فضای فرهنگی پر شد از نام و عکس و گفتگو با گلستان. چپ بورژوای سالخورده‌ای که در قصری عظیم در بریتانیای کبیر می‌زیست و مانند نمادی از دورانی سپری شده، جلوه می‌کرد و در هیچ چیزی کوتاه نمی‌آمد و حرف‌هایش تمامی نداشت. هرچند که مصاحبه‌گرانش هم در حد هوش و شعور او پرسشی نداشتند که پاسخ قابلی تحویل بگیرند.
۵) به نظر جمع اضداد می‌رسد، ولی مجموع زندگی و حرف‌هایش نیز تناقض غیرمنطقی‌ای را نشان نمی‌دهد. پرخاشگر بود، مهربان و مهمان‌نواز هم بود. پنجاه سال دور از ایران زیست اما ایران از ذهن و زبانش نیفتاد. (می‌گفت سند و مدرک جمع‌کن نباشید ولی خودش همه جور کاغذ و سند از هر زمان دور و نزدیک را نگه می‌داشت!) حرافی‌های بیش از اندازه و تحکم بی‌پایانش، برازنده آن همه فکر و فرهنگ نبود، اما آدمی را از اضداد درونش گریزی نیست. او نه فرشته بود و نه شیطان. انسان بود. انسانی در پرمعناترین، اثرگذارترین و پررنگ‌ترین شکلی که با توجه به موهبت‌های موروثی و اکتسابی‌اش می‌توانست داشته باشد.
برای امروز و آینده، الگویی کارآمد شاید نتواند باشد اما دستاوردهایی دارد که تا آینده‌ای دور، درخشش‌های خود را خواهد داشت.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *