یادنامهای برای چهلمینروزِ وداع با «محمّدعلی اسلامی نُدوشَن»، فرزندِ راستینِ ایران
سروِ سایهفکن
۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۰:۰۰
او کاشف اسرار فرهنگ و تمدن سرافراز ایران بوده است. و اگر ایرانیان امروز قدردان اویند، دلیل همین مدعای من است. زیرا وجدان آگاه او از دیرباز راه گرانسنگ و گرانقدری را پیشِ گامهایش نهاد که هرگز به جز ایران به هیچ نیندیشد.
شیرین بیانی، شب محمّدعلی اسلامی نُدوشَن 3 مهر 1398
در همۀ عمر، آنی و دمی از نام و یاد ایران عدول و قصور نکرد. در هر مجلس و محفلی حاضر میشد، دربارۀ ایران سخن میگفت، و فرهنگش، و هنرش، و ادبیاتش، و تاریخش، و جغرافیایش، و شخصیتهای بیهمتایش.
هرگاه قلم به دست میگرفت تا بر کاغذ بلغزاند و چیزی به رشتۀ تحریر درآورد، محال بود از فرهنگ مام وطن چیزی قلمی نکند. او که برکشیدۀ دوره و دوران درخشان فرهنگ ایران معاصر بود و از آخرین طلایهداران آن نسل طلایی، هفتاد سال برای ایران پویید و جویید، و در شوق و ذوقش بود، و ماند تا لحظه آخر. محمّدعلی اسلامی نُدوشَن (۳ شهریور ۱۳۰۳، نُدوشَن – ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱، تورنتو) فرزند راستین ایران بود اما هیچگاه گمان نمیکرد، سفرِ ششسال پیشش برای دیدار فرزندان، بیبازگشت باشد اما درد و دریغ که با آرزوی آرام گرفتن در میهن، اما در غربتِ غرب، غریبانه جان سپرد، وقتی نودوهفت سال داشت.
آنچه میخوانید، یادکردیست از برای چهلمینروز وداع با این فرزانۀ فرهیخته. کسی که هیچگاه ایران را فراموش نکرد و ایران نیز هیچزمان از یادش نخواهد برد و اعصار و ادوار سپسین از او به خوبی و خوشی خواهند گفت.
*عنوان یکی از آثار محمّدعلی اسلامی نُدوشَن دربارۀ فردوسی و شاهنامه
| سید جواد میرهاشمی |
| فیلمساز و پژوهشگر |
هزار اضطراب برای هستیام ایران
به خاطر ایراندوست پایانناپذیر عالیجناب محمدعلی اسلامی ندوشن
نخستین: «جوان امروزی که علیالأصول طالب کسب آموزش پیشرفته است، اگر تخصص و مهارتی به هم نزند، آزرده و پژمرده خواهد بود، و نخواهد توانست در جامعه سامانی بر وفق توقّع خود بیابد. حتّی آن عدّه که با زحمت زیاد اقبال ورود به دانشگاه مییابند، بیدرنگ با این سوال روبرو میشوند که با چه مقدار توانائی و دانندگی از آن بیرون خواهند رفت، و چه آیندهای در انتظار آنان خواهد بود .از قدیم اصطلاحی بوده است که میگفتند: «نیمخواندگی بدتر از ناخوانده» است، زیرا عنوان با مدرک تحصیلی، توقعی بر میانگیزد که دارنده آن به هر کار سر فرود نیاورد، و بخصوص مشکل افزون میشود، آنگاه که آنچه وقت بر سر تحصیل آن گذارده شده، کاربرد عملی نداشته باشد.» (فصلنامه هستی، تابستان 1372)
روایت اول: گاه خاطرات دور چنان تو را در آغوش میفشارد گویی در همین لحظه آن رویداد اتفاق افتاده است. دوره فصلنامه هستی را هدیه گرفتن از عالیجناب اسلامیندوشن چنان لذتبخش است که زمانش را دوستتر میدارم فراموش کنم و به نفس دیدار خوش باشم تا شاید غم نبودن ایشان تسکین یابد و به کتابهایش دلخوش باشم!
حاصل ما ز عزیزان سفر کردۀ خویش
مشت آبی است که بر آینۀ دیده زدیم
صائب تبریزی
اگر چه ترجیعبند کلامش «ایران را از یاد نبریم» بود ولی در تورنتو، چشم از جهان فرو بست! پیش از او دیگرانی نیز هر یک به دلیلی در غربت آخرین خاطرات ایران را مرور میکردند. ایران را دوست میداشتند و بر ایران عاشق بودند، معشوقهای با خاطرات چهل تکه و در جهان تکثیر شده! پیران شناسنده و آینۀ ایراناند، حال آن میراث به تاراج رفته است و “ملک ویران گشته را اندیشۀ تاراج نیست” چه باید کرد!؟
خوانده و شنیدهایم «پیران مایه خیر و برکت زندگی بوده و وجودشان در میان جمع و خانواده، همچون پیامبری در میان امت است.» و این کلام پیامبر ختمیمرتبت (ص) است: «البَرکه مَعَ اکابِرِکم» و «الشّیخُ فی اَهْلِهِ کالنّبیِ فی اُمّتهِ» و ای کاش این حدیث گهربار را نصب العین میکردیم.
اسماعیل خویی درگذشته ۴ خرداد ۱۴۰۰ در لندن انگلستان
ایرج پزشکزاد درگذشته بیست و دوم دی ۱۴۰۰ در لسآنجلس آمریکا
یعقوب یادعلی درگذشته سوم اسفند 1400 در بوستون آمریکا
رضا براهنی درگذشته پنجم فروردین ۱۴۰۱ در تورنتو کانادا
پرویز قاضیسعید درگذشته اول اردیبهشت 1401 در سنخوزه آمریکا
سید حسین ابراهیمیان (حسین ملاقاسمی) درگذشته پنجم اردیبهشت 1401 در آمستردام هلند
و در آخر محمدعلی اسلامی ندوشن درگذشته پنجم اردیبهشت 1401 در تورنتو کانادا
گویی ایران آینهای است شکسته شده در جهانِ هستی؛ شاید اگر از هر یک از درگذشتگان، در دم آخر «دلبستگیشان به ایران» را سراغ میگرفتید، بر آینه دلشان، ایران نقش میبست و میگفتند:
از دل خسته من گر خبری میگیری
برسان آینه را تا نفسی میآید
صائب تبریزی
دوستی به طعنه و مطایبه گفت: آدم شک میکند، این همه از وطن و ایران گفتند در آخر در جای دیگر آرمیدند، شوخی روزگار نیست که او را به امانت در تورنتو خاک کردند؟ باقی اجساد به امانت خاک شده مگر به ایران برگشتند؛ از جمالزاده که دوستتر میداشت کنار زندهرود اصفهان به خاک سپرده شود تا دکتر محمد مصدق که به امانت در قلعه احمدآباد به امانت خاک شد؟ مگر ننوشت «وصیت میکنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازۀ من تشییع کنند و مرا در محلی که شهدای ۳۰ تیر مدفونند، دفن نمایند … احمدآباد، ۲۰ آذر ماه هزار و سیصد و چهل و چهار هجری شمسی»
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
سعدی
در پاسخش گفتم: بهتر است مقاله آقای دکتر را بخوانی؛ «چگونه میتوان ایرانی بود؟ چگونه میتوان ایرانی نبود؟» متن مبسوط سخنرانی اسلامیندوشن در دانشگاه UCLA لوسآنجلس در برابر گروهی از ایرانیان مقیم آن شهر به تاریخ 22 آوریل 1995 (سوم اردیبهشت). متنی که در آن از دلبستگی به وطن و دل کندن از وطن سخن میگوید. از انگیزه و اجبار مهاجرت، از دشواری غربت و بریدگی فرهنگی. از موجبات سستی علایق به وطن و «1. جدائی مردم از دولتها 2. حزب توده 3.چپ ناراستین 4. اکنون بینی 5. غربگرائی و اصالت پول 6. موضوع آموزش». در همین متن مبسوط اشاره میکند:
«… اگر مردم کشور خود را نشناسند، نخواهند توانست به آن دلبستگی پیدا کنند، و قائل شوند. در این صورت به آن به چشم یک کانون روزیآور نگاه خواهند کرد ، نه بیشتر. دست سرنوشت آنها را در آن به دنیا آورده، و اگر روزی بخت یاری کند، رخت به جای خواهند کشید. این شعر از قدیم در گوش ایرانی بوده است:
وطن آنجاست کآزاری نباشد
کسی را با کسی کاری نباشد
… دیر یا زود ، برای روبرو شدن با این گرداب ، که دنیای متلاطم کنونی باشد، هیچ راهی جز آنکه کشور در مرکز توجه مردمش قرار گیرد، و آنان سرنوشت او را چنان وابسته سرنوشت خود بیابند ، که بدانند جز با تامین نفع عموم ، نفع فرد تامین نخواهد شد .وطن خواهی در دنیای امروز، تا اندازهای حفظ نفس است. اگر به زندگی خود و آن فرزندانمان علاقهمندیم، باید این مفهوم را جدی بگیریم. این حالت شانه بالا اندازی، پوزخند با نفی، باید تغییر کند. وطن هم خاک است و هم یک کل تاریخی، احترام به مرتبه انسانی، قدرشناسی از کسانی که در این آب و خاک زندگی کردند، و حق انسانیت خود را ادا نمودند .بدیهی است که سوءتفاهم نخواهد شد. از آنچه گفته شد، نه منظور وطنپرستی کورکورانه افراطی Chauvinism است و نه بریدگی از جهان.» (فصلنامه هستی، تابستان 1374)
ماجرای پایانناپذیر وطندوستی دکتر محمد علی اسلامی ندوشن که به معنای دقیق کلمه تمام هستیاش ایران بود، در این کوته نوشته نگنجد و بایستی رسالهای در باب ایراندوستی از نگاهش نوشت.
روایت دوم: در پژوهش فیلمهای مستند شخصیتنگاری که تاکنون تهیه کرده و ساختهام بر این باورم «اَفضَلُ المَعرِفَهِ مَعرِفَهُ الاِنسانِ نَفسَهُ» بهتر آن دیدم شخصیت حاضر را از زبان همقطارانش و خود شخص معرفی کنم و نه بیش.
صاحب امتیاز و مدیر مسئول فصلنامه هستی (در زمینۀ تاریخ، فرهنگ و تمدن) محمدعلی اسلامیندوشن در بهار 1373 در پاورقی شعر “همه هستی” مینویسد:
«همکار ارجمند ما آقای دکتر جلال خالقیمطلق، این قطعه شعر را برای فصلنامه «هستی» فرستادهاند. ما نمیدانستیم که ایشان طبعآزمائی هم میکنند . خط اصیل تاریخ ایران که ابر آلود است، چون با ابرهای دریای شمال و هامبورگ همراه گردد، دور از انتظار نیست که در سرودن به باریدن آید
طی نامهای که همراه این شعر بود، نوید دادهاند دفتر چهارم شاهنامه زیر چاپ است و اکنون در کار دفتر پنجم هستند.»
همه هستی …
شب و روزی به سر کردم ، همه در رنج و سودنها
جز این سودن نمیبینم، دگر سودی ز بودنها
به راه آزمودنها، تنم فرسود و جانم سود
همه رنج است بهر من، ز گنج آزمودنها
همه افسانههای دوستیها، دشمنیها بود
از آن یک کاستنها و ، براین دیگر فزودنها
همه دینارِ پیمانها و پشیزی بیش کی باشد؟
اگر شام نهفتنها ، شود روز نمودنها
نپاید زندگانی دیر و در این رهگذر بهتر
به اندیشی نهادنها ، بداندیشی زُدودنها
همه هستی یکی گفت و شنودی بود و گاه آمد
که از گفتن زبان بندیم و هم گوش از شُنودنها
جلال خالقیمطلق
دوره مجلد شده به سالهای 1372 و 1373 و 1374 هدیهای است گرانبها از استاد به تاریخ سهشنبه 29 دی ماه 1394. شمارۀ نخست فصلنامه در بهار 1372 به طبع میرسد با هیات مشاوران “شیرین بیانی، عبدالحسین زرینکوب، محمدرضا شفیعیکدکنی و فتحالله مجتبائی” به نشانی ایرانسرای فردوسی در تهران به طبع رسیده است.
آیا واقعا “پرسیدن از پاسخ مهمتر است.”؟ کافی است در شماره نخست فصلنامه نگاهی بیاندازیم و آن را تورقی بزنیم و به پرسشهای “فرهنگ گذشته و نیازهای امروز” رجوع کنیم و سپس به پاسخ پاسخگویان. آیا میشود برای این پرسشها تاریخ مصرف صادر کرد؟ فارغ از پاسخ پرسششوندگان این پرسشها را هماکنون نیز بنا به اقتضای حال میشود در همین روزنامه هم دوباره مطرح کرد. در ارزیابی صادقانه در مقدمه نظرخواهی میخوانیم: “فرهنگ دوران بعد از اسلام ایران برای این کشور به مثابه «حرز جواد» بوده است، و هم اکنون نیز همان نیرو را دارد. هروقت نسبت به آن غفلت شده است در ازایش بهای گرانی پرداخت گردیده، چنانکه در مورد نظام گذشته دیدیم. این اشتباه بزرگی است که کسانی بخواهند تاریخ ایران باستان را به تخطئه یا فراموشی بسپارند. این تاریخ ریشههای ما را در گذشتهای محکم میکند که بادهای تند نتوانند آن را بیفکنند.”
فصلنامه هستی مانند مجلات حاضر کشکول و تعارفخانه یا اوراقخانه ارزاق و نان نیست و داعیه همهچیزدانی را ندارد و مدیر مسئول بر قلۀ «همه چیز دانی و دانم دانم» ننشسته است. ملاکش ایراندوستی در همه اعصار است و تاریخ برایش “پیش از … و پس از …” نیست؛ شاهین ترازوی سنجش ایشان ایران است و بس. فعل گذشته به کار نمیبرم، چون سخت است در رثای مردی که آثارش تا ایران و زبان فارسی زنده است، حیات خواهد داشت. بگذاریم افعال ماضی مصروف اهلش شود!
و اما “صورت سئوالها”
1. ارزیابی شما از فرهنگ گذشتۀ ایران بطور کلی چیست؟
2. آن را دارای چه مقدار نیروی مثبت در ارتباط با نیازهای امروز میبینید؟
3. چه عوامل نامساعدی در آن یافت میشود که با سیر پیشرفت زندگی کنونی سازگاری نداشته باشد؟
4. برای بهرهوری مطلوب از این فرهنگ باید چه عواملی به کار افتند؟
5. چگونه با ادب گذشته فارسی که رکن عمده فرهنگ کشور را تشکیل می دهد، باید روبرو شد؟
6. آیا نوعی که این ادبیات به دانشجویان، و در «رسانههای گروهی» به مردم عرضه میشود، رضایتبخش است؟
7. فرهنگ ایران در ارتباط با فرهنگهای دیگر، باید چه جهت و روشی در پیش بگیرد؟
8. نحوۀ روبروئی با فرهنگهای فائق امروز را چگونه میبینید؟
9. فرهنگ به عنوان ماهیت دهنده تفکر مردم، چه راهی باید در پیش داشته باشد؟
بر لبۀ «درّۀ تصمیم» نشسته است تا مجله را به طبع برساند و در یکسالگی مجله «هستی» از نوسفر بودن و دراز بودن ره مقصد با تاسی از طایر قدس مینویسد: “نشریهای چون «هستی» در کشورهایی که این امور به درجۀ بلوغ رسیدهاند ، قاعدتا به کمک یک گروه ثابت و موظف، و دبیرخانه مجهزی اداره میشود، ولی ما هیچ یک از اینها را نداشتیم و میبایست یک تنه رو به راه نهیم. دایرهای که برای خود اختیار کردهایم، ادب و فرهنگ و تاریخ است و این خود نیز بار سنگینی است. این سه ، ادب و فرهنگ و تاریخ، به هم وابستهاند . فرهنگ ایران بیش از هرچیز بر ادبیات تکیه دارد، و هر دو اینها مایه گرفته از تاریخ ایران هستند. این مثلث عجیب باز خود لایه لایه است، و در ترکیب پیچاپیچش شخصیت گذشته و حال این کشور را در خود منعکس دارد. دوران ما دورانی است که میباید در آن تصمیم گرفت. ما بر لبۀ «درّۀ تصمیم» قرار داریم.” (فصلنامه هستی، زمستان 1372)
روایت سوم: در پیشانینوشت فصلنامه به تاریخ بهار 1372 با اشاره به سوره رعد آیه یازده ” إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ؛ پروردگار به یقین سرنوشت هیچ قومى (و ملّتى) راتغییر نمىدهد مگر آنکه آنان نهاد (وجود) خودشان را تغییر دهند.” مقاله “همۀ راهها بسته است، مگر یک راه: «تغییر از پایه» را چنین تحریر میکند:
« … سرعت سیر حوادث در دوران ما به حدی است که هیچ تخیلپرانی نمیتواند آن را دنبال کند … جمعیت کشوری چون ایران که تا بیست سال پیش در حد اعتدال بود، اکنون در آستانه آن است که به صد میلیون نزدیک شود (ده تا پانزده سال دیگر)، و این امری غافلگیرکننده و سخت مسئله آفرین خواهد بود. چه، چنین جمعیتی باید در همان مساحت و در دایره همان امکانات زندگی کند که در آغاز قرن بیش از دوازده میلیون را در بر نمیگرفت. اگر افزایش سطح توقع مردم را هم به حساب آوریم که همگی بهداشت و آموزش و غذای مکفی و سرگرمی و تحرک میخواهند، باید این عدد را در مقایسه با گذشتگان کم تکلف لااقل پنج برابر کنیم و به پانصد میلیون برسانیم.
اکنون این سؤال پیش می آید که چه باید کرد و چه چیز باید تغییر کند؟ مساحت کشور همان است که بوده، تنها راهی که باقی میماند افزایش میزان بهرهوری و بازدهی آب و خاک و منابع است. این کار جز با توسل به علم و فن جدید میسر نیست. علم و فن هم باید آموخته شوند، و برای آموختن وسایل کار و آمادگی روانی لازم است. ای کاش قضیه به همین جا ختم می شد . تنها وجود عدهای متخصص و دانشمند کافی نیست که کشوری را در مسیر اقتضای روز بیندازد ، زیرا بار یک مملکت بر دوش همه مردم آن مملکت است، و در نتیجهگیری نهایی جز با دگرگونی در روحیه همه مردم کاری از پیش نخواهد رفت.»
اسلامیندوشن یک ربع قرن پیش (دقیقتر28 سال پیش) پرسشی را مطرح کرد که زمامداران امور برای آن پاسخی نخواهند داشت؛ مساحت ایران که اضافه نشد است اما توقعها فزونی یافته … ملت و دولت از هم جدا شدهاند. میخواهیم بر بام جهان بنشینیم چرا که به جعل گفتهاند “هنر نزد ماست و بس!”
تو بر اوج فلک چه دانى چیست
که ندانى که در سرایت کیست
روایت چهارم: سال 1333 سال بد، سال اشک و شک، سال روزهای دراز و استقامتهای کم؛ پنجشنبه ۲۷ خرداد روز وصال بود و لباس سپید عروس بر تن پوراندخت و رخت دامادی را مرتضی کیوان پوشیده بود. اما سه ماه بعد عروس و داماد دستگیر شدند و مرتضی کیوان، سهشنبه ۲۷ مهر ۱۳۳۳ اعدام شد. کیوان چنان ستارهای بود که خبر خاموش شدنش تا پاریس نیز رسید! اسلامیندوشن مینویسد در دسامبر 1954 روح ملتهب ایران سبب سرودن شعر «خیمۀ سبز» برای کیوان شد و این تنها کاری بود که میتوانستم بکنم.
بنازم خیمۀ سبز تو ای دوست
که خیزد چون عروسی بر سر کوه
تو آنجا در حریر خرّم اوج
من اینجا در پلاس ابر انبوه
تو را بینم که چون یک خرمن صبح
به بالا میروی آرام و آرام
من اینجا دیر ماندم دور ماندم
به زنجیر امید ناسرانجام
از آن پیغام چون یکدانه شبنم
که لرزد بر لبت حیران و خاموش
دو گوش آرزومندم به راهست،
وز آن شبهای شیرین با تو بیدار
هنوزم خواب در چشم سیاهست
در این آیندۀ پیچیده در دود
در این بگذشته آکنده از یاد
عزیز رفته و بنشسته بر کوه
بدان شادم که میدانم توئی شاد
ز حسرت خون مرا در سینه غلطد موج بر موج
که با تو دم زنم در خلوت اوج
سحر از بام زندان میکشد سر
هزاران دست کوبد حلقه بر در
میان خیمههای رنگی در رنگ
بنازم خیمۀ سبز تو ای دوست
که لرزد چون چراغی بر سر سنگ
پاریس، دسامبر ۱۹۵۴
انجامه: و در پایان اذعان میدارم این سیاهه رونویسی از یادداشتهای ایراندوستی است که خواستش فراموش نکردن ایران بود و بس. سایهدستی از استاد ندوشن به یادگار دارم؛ برنوشتی از مقدمه کتاب “روزها، سرگذشت”
« … ما پیامآور قرن هستیم، نسلی هستیم که گذشتههای دور در وجود ما به دوران جدید پیوند خورده است، سری به گذشته داشتهایم و سری به آینده. هیچ نسلی- نه پیش از ما و نه بعد از ما این امتیاز بیبدیل را نیافته است و نیابد که آنچه ما دیدهایم . آنچه ما از اکنون دیدیم، گذشتگان ما ندیده بودند، و آنچه از گذشته دیدیم، کسانی که چندی بعد از ما آمدهاند امکان دیدنش را نیافتهاند.
علاوه بر این ما بر سر راه شرق و غرب نشستهایم، مای ایرانی در این دوره خاص؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم، مرد دو مردهایم؛ هم از شرق نصیب داریم و هم از غرب، نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه … و حال آنکه یک مرد مغرب زمینی تنها می تواند از غرب خود خبر داشته باشد.
پس این گوینده هر که باشد و با هر درجه از اعتبار، از آنجا که راه نشین “چهار مرز”، است: شرق و غرب و قدیم و جدید، به حرفهایش گوش دهیم … حدیث بشر، حدیث زندگی و مرگ است. هر کس برای خود حکایتی دارد، بشنویم …»
هر کس که در این زمانه آبـی دارد
دانــست که هر آب سرآبی دارد
ایران که به زلف خویش تابی دارد
خود را به هزار اضطرابی دارد
محمدعلی اسلامیندوشن
بامداد چهارشنبه بیستم اردیبهشت ماه 1401
اختیاریه، تهران
| نادره جلالی |
| مدیر پژوهشهای راهبردی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی |
رازِ جاودانگیِ پیرِ ندوشن
مقدمه
یکی از ویژگیهای تاریخ علم، بررسی خصوصیات شخصیت اجتماعی و علمی سازندگان علم است. دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، نویسنده، منتقد، مترجم، استاد پیشکسوت دانشگاه تهران، یکی از مفاخر علمی و فرهنگی و چهرههای ماندگار ادبی ایران است که سخن گفتن دربارۀ او سهل و ممتنع است. استادی که در ندوشن، یکی از روستاهای یزد، در منطقهای کویری که به قول خودش از هر نقطهای پرمعناتر است متولد شد و در ایرانشهر، جایی که مردمانی اهل فرهنگ و هنر را در دل خود پرورش داده و سهم بسزایی در تمدن و فرهنگ بشری داشته و مایۀ مباهات و نازش ایرانیان است زندگی کرد، بالید و با تألیف آثار متعدد تاریخ و فرهنگ و ادبیات آن را روایت کرد. آثاری که حاوی حکایاتی از روزهای خوش و ناخوشِ گذشته این مرزوبوم، عملکرد ایرانیان در برابر تهاجمات اقوام بیگانه، نگاه آنان به تاریخ، فرهنگ و هویت خود است و حضور آنها موجب بهجتِ خاطر و خواندن آن سبب گشایش افقِ خیال و فرو نشاندن عطشِ کنجکاوی. زیرا به قول خودش کتاب «زبان گویای تاریخ، ردپای کاروان گمشده بشریت در بیابان زندگی، نشاندهندۀ راه و بیراه است که انسان را از حقارتهای جسمانیش برمیکشد، هستِ او را به ثبت میرساند و کشتزار ذهن او را آبیاری میکند».
عشق و علاقۀ وصفناپذیر او به ایران و فرهنگ و تمدن آن سبب شد تا زندگی خود را صرف آن کند و نشان دهد جوهرۀ تاریخ ایران چیست که چه در انحطاط و چه در شکوفایی، چه در اشغال و چه رهایی توانسته تداوم خود را تا به امروز حفظ کند. نقش زبان فارسی در طی قرون پر حادثه و در شرایط نا آرام، مردمش را چگونه با زندگی، در حال آشتی نگه داشته است. سرانجام راز آمیختگی و وابستگی ادب و تاریخ چیست و آگاهی تاریخی و شناخت عناصر هویتساز چه تاثیری در زندگی امروز ایرانیان دارد.
به راستی چرا نام او در دفتر تاریخ، ادب و فرهنگ ایران جاودانه است؟ چرا دغدغۀ فرهنگ ایران و زبان فارسی را داشته و تا چه حد و در چه زمینههایی توانسته بر مخاطب خود تأثیر بگذارد؟. و چگونه برای خود هویتیابی کرده و در آثارش به مخاطب خود کمک میکند تا به عناصر هویتساز ایرانی خویش دسترسی پیدا کند؟
برای پاسخ به سؤالات مذکور بایستی ابتدا به ساختاری توجه کرد که او به لحاظ اجتماعی و فرهنگی در آن میزیسته است. بعد با استفاده از نظریۀ تفسیرگرایی و توجه به متن و تحلیل محتوای کیفی درباره آراء فرهنگی ـ اجتماعی او به جستوجوگری پرداخت تا نشان داد اولاً چه عواملی در شکلگیری شخصیت علمی او مؤثر بوده و این استاد فرهیخته چگونه در عرصۀ دانش ایرانی شکوفا شده است. از سوی دیگر، چه نشانههایی در آرای اوست که دلالت بر توجه او به خودِ ملی و دیگری دارد. از اینرو ضروری است ابتدا نگاهی به ویژگیهای روانشناختی این روشنفکرِ معناشناس داشته باشیم و سپس به تفسیر مفاهیم حساس و مهم اندیشه فرهنگی ـ اجتماعی او توجه کنیم.
ویژگیهای روششناسانۀ اسلامی ندوشن
مهمترین ویژگی روشی او، «هستیشناسی» است که در این باره تعقیب میکند و به خوبی میداند که چیستی و چگونگی پدیدههای مورد علاقهاش از چگونه ساختاری برخوردارند.
ویژگی دوم روشی او، «خودنگاری» است که آن را در دو سطح فردی و ملی به خوبی مورد توجه قرار میدهد.
ویژگی سوم روشی او، توجه به «نسبیگرایی» است. نسبیگرایی عامل مهمی در فهم حقیقی عالم است. پس از این، او به معناشناسی توجه میکند که این معناشناسی از نشانههای گوناگونی تبعیت میکند که به لحاظ ملی و دینی در جامعه وجود دارد.
آخرین ویژگی روشی او، «انتقادگرایی» است که هم متوجه متن و هم کنشگران است.
اسلامی ندوشن با بهرهگیری از عناصر یادشده وارد دو شاخه از مهمترین زیرمجموعههای ادبیات تحت عنوان «ادبیات تطبیقی» و «نقد ادبی» شده است. زیبایی کار او، استفاده از روشهای مذکور در مطالعات نقادانه و یا تطبیقیاش در ادبیات است به نحوی که با بررسی آثارش میتوان دریافت به دنبال شناخت و سپس تحول حیات بشری است. همانگونه که اشاره شد متغیر ثابت مطالعات او همیشه واژۀ «ایران» بوده است بهطوریکه در نگارشهای خود همیشه از واژۀ «ایران» به علاوه یک متغیر دیگر استفاده کرده مانند ایران و یونان باستان. این نگاه او در مطالعات ادبی ـ نظری نگاهی بدیع است که از این حیث میتوان به این پژوهشگر توجه خاصی داشت. زیرا ادبیات تطبیقی، شاخهای است که در لابهلای مطالعات هنری، به مقایسه تولیدات میپردازد و تفاوتها و شباهتها را نمایان میکند و نقد ادبی نیز همانگونه که از نامش پیداست کم و کاستیهای محصولات تولیدشدۀ ادبی را مورد مطالعه قرار میدهد و به نحوی در پیکرۀ توسعۀ علم گام بر میدارد. بدین ترتیب لازم است به ویژگیهای روشی این محققِ نامدار توجه داشته باشیم. زیرا
آنچه گفته شد انگارههای روششناسانهای است که پیکرۀ تفسیرگرایی در آثار او را جان میبخشد.
شرح متن و معنا
اسلامی ندوشن در آثار خود از طریق ادبیات به مسائل تاریخی و فرهنگی ایران توجه داشته است و فرهنگ را مهمترین موضوع روز و عامل توازندهنده و سلامت اجتماع میدانست و معتقد بود «فرهنگ ایران به تاریخ آن پیوند خورده و مهمترین عاملی است که این کشور را در طول تاریخ سرپا نگه داشته است. اما این تاریخ پرتموج و عبرتانگیز نیاز به نگرش آگاهانهتری از آن دارد. زیرا اگر تاریخ خود را درست نشناسیم، نخواهیم توانست راه کنونی خویش را روشن پیش گیریم.» از اینرو، عمر خود را بر سر تجربه، فهم و درک فرهنگ و سنتهای ایران گذاشت و قلم خود را در دو خط افقی و عمودی حرکت داد. افقی یعنی به مسائل روز ایران و عمودی یعنی گذشته این کشور. او معتقد بود برای شناخت زندگی توجه به روند تاریخی رخداد پدیدهها از گذشته تاکنون ضروری است. بنابراین، در تمام آثار خود به دنبال گمشدههای تاریخ ایران بوده ولی در این راه از دو چیز پرهیز داشته است: «یکی جلب نظر خواننده یا حرفزدن بر وفق خوشایند او، دیگری جلب عنایت ارباب قدرت.» زیرا اعتقاد داشت «قدرت، امروز را به راه می برد و فکر فردا را». بنابراین به شیوهای هوشمندانه با هریک از آثار خود به هستیشناسی و جهاننگری پرداخت.
این ادیب برجسته در آثار خود همواره بر هدف از خواندن تاریخ یا تاریخنگاری تأکید میورزید و معتقد بود «باید بدانیم آیا بازگشت به گذشتههای دور را به قصد شمایلی میسازیم که به یادگار نگه داریم و یا چیزی به دیگران بیاموزیم… آیا میخواهیم با ایرانِ فرهنگی که قلمرو آن بسیار گستردهتر از ساحت جغرافیایی آن بوده است وداع کنیم یا وفادارانه در یاد نگه داریم. به هر چشمی که به او بنگریم، حکایت از شخصیت امروزی ما خواهد داشت و نشان میدهد که ما چه اندازه از آگاهی تاریخی برخورداریم و چه اندازه دیدِ بیدار داریم». او در قعر ضمیر خود احساس میکرد «رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی به او باز خواهد گشت و یقین داشت ایران میتواند قد راست کند و آنگونه که درخور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست نکتههای بسیاری به جهان بیاموزد».
باید به این نکته توجه کرد که اینگونه آراء ادبی و فرهنگی این پژوهشگر توانا و نامدار مانند اندیشههای جهانشناسانۀ هابر ماس بوی مدرنیته را میدهد، اما هابر ماس مدرنیته را منهای تاریخ میخواهد ولی او از مدرنیته سخن میگوید به همراه تاریخ. بنابراین دغدغۀ ایراندوستیِ او، دغدغه فرهنگی ـ اجتماعی از گذشته تا حال است و متوجه جامعیت فرهنگی ایران میشود.
اسلامی ندوشن اندیشمندی ژرفنگر است که از طریق ادبیات و تفسیرهای خود به شناخت جامعۀ ایرانی و مسائل دیگر رسیده و زبان و ادبیات فارسی برای او و ایران پرچم اصلی هویت بوده است. او به هویت ایرانی خود میبالید و زبان فارسی را در احیاء ایران بعد از اسلام و کسب هویت و احترام برای قوم ایرانی مهم میدانست. زیرا معتقد بود «زبان فارسی نه تنها وسیلۀ تفهیم و تفهم است، بلکه نگهبانی قومیت، استقلال، آزادی و فرهنگ را هم بر عهده داشته است» و دنیای باستانی را به دنیای مدرن ارتباط میدهد.
پیرِ ندوشن دلبستۀ فردوسی، حافظ، سعدی و مولانا بود و سخنان و آثار خود را به آنان مستند میکرد. بنابراین میتوان گفت نوشتههایش نیز ریشه در فرهنگ سنتی ایران دارد. او شیفتۀ فردوسی بود و این شیفتگی سبب شد تا در تحقیقات و پژوهشهای شاهنامهپژوهی جریانساز شود. به اعتقاد او فردوسی نمایندۀ یک ملت بود و آنچه باید انجام بدهد، داده است. زیرا با سرودن شاهنامه که آن را «سروِ سایهفکن» نامیده نه تنها نام خود را زنده نگه داشت، بلکه درس مردمی، بزرگمنشی و حقطلبی را به مردم نیز داده است.
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
اسلامی ندوشن از اینکه در سالهای اخیر پژوهشگران و دانشجویان توجه بیشتری به شاهنامه کردهاند، خشنود بود و باور داشت توجه به این اثر سترگ تا بدین پایه، جای تأمّل دارد. «شاید باید آن را چنین تصور کرد که ایرانی در دنیای پر آشوب امروزی، که از هر سو سنگ فتنه میبارد، به سوی این کتاب خرد، داد و دهش، پیروزی نیکی بر بدی میرود و به دنبال گمشدهای است که نشانی آن را در کتاب فردوسی گرفته است و میخواهد به جستوجوی سرچشمه برود و حسرت دوران سربلندی ایران را دارد».
چنان که اشاره شد استاد به حافظ نیز ارادت ویژهای داشت و دیوان او را«شاهنامه دوم» برمیشمرد. از اینرو در حافظ همان را میجست که در شاهنامه جسته بود. به اعتقاد او سعدی و حافظ مکمل یکدیگر بودهاند، زیرا حافظ بیشتر به لایۀ زیرین اندیشۀ ایرانی حرکت کرده و سعدی بر لایۀ رویی آن. از سوی دیگر، سعدی داعیۀ اصلاح جامعه دارد و حافظ ماهیت جامعه را هویدا میسازد که هر دوی این مفاهیم از زیرساختهای لازم و مهم برای پی بردن به چیستی و چگونگی هویت جامعه ایرانی در گذشته و حال است.
باید توجه داشت که این اندیشۀ اسلامی ندوشن برخاسته از اعتقادش به فرافکنی فعالیتهای ادبیات دربارۀ چگونگی زندگی انسان است و بهویژه ادبیات فارسی که در این زمینه از غنای لازم برخوردار است. زیرا تاریخ را بر پشت خود حمل میکند، ظرافتها و نازکخیالیهای فکر ایرانی را ثبت و ضبط میکند و از همه مهمتر فکر و هنر ایرانی را به جهان معرفی میکند. از سوی دیگر، وقایع خاصی که «در ایران بعد از اسلام جاری بوده سبب آمیختگی و وابستگی ادب و تاریخ را فراهم کرده تا آنجا که ادب فارسی تأثیر گرفته از جریانهای تاریخی است و تاریخ ایران باید به دستیاری ادب بخصوص شعر فارسی به روشنی نزدیک شود». بنابراین سعدی و حافظ برای بازشناخت هویت ایرانی میتوانند محور قرار بگیرند یعنی این فرآیند ادبی ـ فرهنگی به خوبی فرآیند هویت ایرانی را جان میبخشد و روایتگری تفسیری در لایههای هنری از زندگی ایرانیان میشود.
استاد سه خصیصۀ «دانستن، آزاد بودن و حق داشتن» را برای هر انسانی با هم مهم میدانست. چنان که خود در کتابش گفتهها و ناگفتهها نوشته: «از لحاظ معنی، انسان و انسان ایرانی برایش مطرح بوده و در هیچ مکتب و ایسمی متوقف نگشته و هیچ طریقتی بیچون و چرا او را دربر نگرفته حتی کسانی که نسبت به آنها احترام داشته چون مولوی، تولستوی، نهرو تنها قسمتی از اندیشههایشان را دوست داشته است. هم مادیاندیش و هم معنیگرای بوده، هم مقداری از دکارت را قبول داشته، هم مقداری از شیخ اشراق را، هم چیزهایی از مارکس را پذیرفته و هم اجزایی از عرفان مولانا جلالالدین را، هم قدری آرمانگرا (ایدهآلیست) بوده و هم قدری واقعپسند (رئالیست). هم به قدرت و حقانیت علم معتقد بوده و هم بیم داشته از این که علم سرنوشت بشر را به تنهایی به دست گیرد.» اما از آنجا که نوعی حکمت و فرزانگی، نگاه دوستانه و نقادانه به انسانها نیز داشته است ولی نقدهای جدی هم به سبک زندگی ایرانیان وارد کرده است. از اینرو باید گفت این نویسنده در نگاه نظری خود مقید و مسلط به اندیشۀ نسبیگرایی (Relativism) بوده است.
اسلامی ندوشن سیاست را از طریق فرهنگ دنبال میکرد، زیرا فرهنگ پایۀ سیاست است و اعتقاد داشت رفتار و جهانبینی مردم است که سیاست را میسازد و اگر جهانبینی نادرست در آنان رسوخ کند، همانگونه میشود که یاختهها از غذای نادرست تغذیه کنند و بدن از کارکرد سالم باز بماند. بنابراین خشنود بود که بیش از هر کس دیگر، دو کلمۀ «ایران» و «فرهنگ» بر قلم اش رفته است. چنان که مینویسد «منظورش وطنپرستی خام و احساساتی نیست. منظور قدرشناسی نسبت به یک دفینۀ تمدن است». اما در باب فرهنگ «مفهوم وسیع و عام آن را در نظر داشته، یعنی جهانبینی و رهیافت زندگی، یعنی آنچه هویت قومی و شخصیت انسانی یک ملت را تشکیل میدهد».
در پایان باید گفت اسلامی ندوشن روشنفکری اخلاقگرا، واقعگرا و ایراندوست بود که تأکید بر فرهنگ و تمدن ایرانی داشت که این میراث را فراموش نشود. از این رو با نگاه به کارنامۀ زرین فرهنگی او و تأثیراتی که بر خودشناسی و هویت ایرانیان دارد میتوان دریافت چرا از زندگی خود خشنود بود و میگفت «هرچه میخواستم خیلی بیش از آنچه سزاوار بوده از خوانندگان خود و از مردم ایران گرفتهام و چیزی طلبکار نیستم» و سرانجام مفهوم واقعی این سؤال را درک کرد و بدان پاسخ داد که «چه چیز را میتوانیم دست پُر بنامیم؟»
نتیجه
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت اسلامی ندوشن، ادیبی است روششناس که با استفاده از روشهایی که گفته شد ادبیات را به سمت معناشناسی سوق داد و برای کارکردهای آن، بعد اجتماعی را هم در نظر میگرفت. زیرا معتقد بود به باروری شخصیت ملی نیز منتهی میشود. او به سنت و دوران گذار از آن به مدرنیته ـ که همراه با تغییرات شدید هویتی و یکی از مهمترین چالشهای فرهنگی زمانه ما است ـ توجه ویژه داشت و بیشتر در پی آن بود تا با شناساندن خصایص فرهنگی و پرداختن به زبان و ادبیات فارسی، نشانههایی از هویت ایرانیان را برای آنان بازشناسی کند. از این رو، دقت هویتکاوانهای در کارهای پژوهشی خویش داشت. زیرا معتقد بود هویت ملی یکی از عوامل مؤثر بر وفاق و انسجام اجتماعی و پیوند بین نسلها است و استحکام و استقرار و تقویت آن میتواند افراد را در برابر تغییرات سریع جهان امروز تا حدی حفظ کند. بنابراین در آثار خود با کمک ادبیات و تاریخ، مخاطب را به شناخت عناصر هویتساز رهنمون میساخت و از آنجا که شخصیت علمی او تدقیقگرا و انتقادی بود، به خوب و بد عناصر مندرج در ادبیات نیز توجه داشت. همچنین یادآوری این نکته ضروری است که معناشناسی او سیمایی فرهیخته از فرهنگ ایرانی به نمایش میگذارد. بنابر این میتوان نتیجه گرفت که توجه او به این عناصر به معرفی هویت جامعه ایرانی انجامیده است. از سوی دیگر، دریافت چرا معتقد بود جوانان را باید بیشتر با هویت ملی خود آشنا کرد و جلوی بیاهمیتی یا کمتوجهی آنان را به ارزشهای ملی و تخریب ذهنیتشان را در برابر تهاجمات فرهنگی گرفت. بنابراین باید گفت این ادیبِ دانا، ملیگرایی است که به عناصر هویت ایرانی توجه کرده و کوشیده به بالندگی این عناصر فرهنگی دامن بزند. زیرا به نظر او هیچچیز با ارزشتر و ثمربخشتر از میراث غنی تمدنی برای یک ملت نیست. از اینرو برای شناسانیدن هویت ایرانی دست به قلم برد و کتابهای متعددی نوشت. او به راستی عاشق ایران و ایرانی بود و گواه این مدعا سروده اوست:
آن دخت پریوار که ایران من است
پیدا و نهان بر سر پیمان من است
هم نیست، ولی نهفته در جان من است
هم هست ولی دور ز دامان من است
| حامد ایرانشاهی |
| مدیرکل خدمات آرشیوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران |
اسلامی ندوشن در جغرافیای ناسیونالیسم ایرانی
ناسیونالیسم ایرانی در دو حوزۀ قابل تحلیل است: نخست در حوزۀ روشنفکری که با انقلاب مشروطیت بروز و ظهور یافت، سپس در حوزۀ سیاستورزی، که با روی کار آمدن حکومت پهلوی در فضای سیاست ایران مطرح شد، که البته خود در دو قالب قابل تحلیل است: ۱- در قالب حاکمیت سیاسی (گفتمان غالب) ۲- در قالب ایدئولوژی مبارزه (یا به تعبیر میشل فوکو گفتمان مقاومت).
رضاشاه با استقرار گفتمان مدرنیسم مطلقۀ پهلوی، بیش از همهچیز به عنصر ایرانیت تأکید میورزید و این میراث او تا پایان عصر پهلوی، کم و بیش تداوم یافت. در مقابل آن، مصادف با جنبش ملی شدن صنعت نفت، ناسیونالیسم ایرانی در قالبی دیگر بروز و ظهور یافت و این بار توأم با دموکراسیخواهی در فضای ایران پدیدار شد. یعنی از اواخر دهۀ ۱۳۲۰ تا وقوع انقلاب اسلامی، ایران شاهد رویارویی دو تفسیر از ناسیونالیسم با یکدیگر بود. (یکی توأم با سلطنت مطلقه، و دیگری توأم با دموکراسیخواهی).
به این ترتیب تا پایان عصر پهلوی رد ناسیونالیسم ایرانی را در هر دو حوزۀ سیاسی جامعه، میتوان رهگیری کرد، اما پس از وقوع انقلاب اسلامی، این اندیشه در سیاست، به محاق رفت و نه در قالب گفتمان غالب، و نه در قالب گفتمان مقاومت، نشان جدی و مؤثّری از آن در سپهر سیاست ایران باقی نماند.
با این حال ناسیونالیسم ایرانی در حوزۀ روشنفکری، پس از انقلاب اسلامی به جد تداوم یافت و همچنان نیز تأثیرگذار است. مفهوم ایران همواره در فضای روشنفکری پس از انقلاب از مفاهیم پرتکرار و پرطرفدار بوده و بدون تردید مرحوم دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن را میبایست مهمترین پرچمدار این اندیشه دانست و آثار وی را باید در این چارچوب تحلیل کرد.
مخرج مشترک تمامی آثار وی، ایراندوستی و ایرانخواهی است و شاید هیچ اندیشمندِ پرکاری را نتوان همچون او یافت که تا این اندازه بر این مسئله تاکید ورزیده باشد.
او اگر بر دموکراسی تأکید دارد در درجۀ اوّل آن را برای ایران میخواهد، و به همین ترتیب اگر فردوسی را ارج مینهد و سوژۀ بسیاری از تألیفات خود قرار میدهد نه به جهت ارائۀ یک تحقیق ادبی، و یا انجام یک پروژۀ علمی در حوزۀ ادبیات فارسی است، بلکه مراد او برجسته کردن مفهوم ایران است.
به زعم نگارنده آثار مرحوم دکتر اسلامی ندوشن در پنج دسته به شرح زیر قابل تفکیک هستند:
۱- آثار ادبی که شامل مجموعۀ اشعار، ترجمههای ادبی، داستانها و تحلیل آثار شاعران ایرانی است که آثاری چون چشمه، آواها و ایماها، پنجرههای بسته، و افسانه و افسون نمونۀ آن است.
۲- خاطرات و زندگینامۀ خودِ استاد که «روزها» اصلیترین اثر در این حوزه است.
۳- آثار ایرانشناسی که شامل کتبی چون ایران را از یاد نبریم، جام جهانبین، چهار سخنگوی وجدان ایران و صفیر سیمرغ نمونۀ آن است.
۴- آثار فرهنگی و هویتی همچون فرهنگ و شبهفرهنگ، گفتیم و نگفتیم، ایران چه حرفی برای گفتن دارد، هشدار روزگار، گفتن نتوانیم و نگفتن نتوانیم، که مسئلۀ آنها توجه به مسئلۀ هویت است.
۵- و آثار سیاسی همچون در کشور شوراها، ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم، آزادی مجسمه و… که توجه به مفاهیمی همچون دموکراسی، حقوق بشر و مواردی از این دست دارد.
به رغم این تقسیمبندیها، محال است حتی به شکل اتفاقی میان هر یک از آثار دکتر ندوشن را باز کنی و به شکل مستقیم یا غیرمستقیم نشانی از ایران نیابی.
وی تمام عمر علمی خود را وقف ایران کرد همۀ فضیلتهای ارزشمند را برای ایران میخواست و معتقد بود که مفهوم ایران ترکیبی از همۀ اینهاست.
او قویاً معتقد بود که خود مفهوم ایران، موجودیت ایران را همیشه حفظ کرده و حفظ خواهد کرد. او در کتاب گفتن نتوانیم و نگفتن نتوانیم میگوید: ما در روزگاری زندگی میکنیم که دنیا نشانههای بحران از خود نشان میدهد. بنابراین هر اقدامی که بتواند آگاهی ملی را در مردم بیدار کند باید از آن غافل نماند. هر کشوری قائمههایی دارد که برای ادامۀ حیات خود بر آنها تکیه میکند. قائمۀ ایران فرهنگ اوست. (گفتن نتوانیم و نگفتن نتوانیم: ۱۱۳-۱۱۴)
ایران در اندیشۀ مرحوم دکتر ندوشن یک جغرافیا و یا یک موجودیت سیاسی نبود، بلکه مجموعهای از اندیشههای انتظام یافته بود که هم باید از آنها محافظت کرد و هم این اندیشهها این قابلیت را داشتند که از موجودیت ایران محافظت کنند.
وی در گفتهها و ناگفتهها میگوید: در مورد آنچه تهاجم فرهنگی خوانده میشود تنها ما طعمهاش نیستیم. هندی، چینی، روسی، مصری و یمنی هم هست. منتها هرکس ضعیفتر باشد این ویروس زودتر به سوی او هجوم میبرد. موضوع به این سادگی نیست که فلان فیلم باشد یا نباشد، یا ماهواره بیاید یا نیاید. موضوع ربط پیدا میکند به مسائل بنیادی از نوع اقتصاد، و انتظام اجتماعی و آموزشی. (گفته و ناگفته ها: ۸۷- ۸۸)
و یا در بخش دیگری از همین اثر میگوید: استعمارزدایی فرهنگی در نظر من یعنی شخصیت و استقلال فکری به مردم ایران دادن و روح او را به دانش، هنر، و فلسفه باز نهادن. استقلال فرهنگی معنیاش این نیست که ما به جای آنکه در خلوت و در قلب خود دیندار باشیم آن را ببریم به جمع و با تظاهر همراه کنیم و باز مفهومش این نیست که در هر مطلبی که میگوییم یک کلمۀ اسلامی دنبالش بگذاریم تا کارمان پیش رود. (گفتهها و ناگفتهها: 23)
او همۀ اینها را می گوید که ایران معاصرش را پالایش کند، و ایرانِ تاریخی را مطرح میکند تا به مدد آن، این پالایش اصولیتر صورت پذیرد.
او به روشنی میداند که اگر ملتی از حداقل سطوح اخلاقی خودش تنزل کند برگرداندن آن به طرف اصول اخلاقی مشکل است. (زندگی عشق و دیگر هیچ: ۵۳۵) و به همین جهت تلاش میکند تا با تکیه بر عناصر فرهنگ ایرانی جلوی این سقوط را بگیرد.
او در جای دیگری میگوید: آنچه بیش از هرچیز در شاهنامه بر آن تاکید شده انسانیت انسان است، به این معنا که به هر قیمتی زندگی را نخواهد. بلکه برای آن ارزش قائل شود. روح شاهنامه این است. در شاهنامه نه رویۀ پهلوانی مورد ستایش است، نه برتری نژاد، بلکه باید به کسی حق داد که انسانتر است. (دیروز، امروز، فردا: ۲۸۰- ۲۷۹)
او باز در جای دیگری میگوید: زنان شاهنامه هنوز میتوانند بهترین الگو برای زنانی باشند که بخواهند در همین آغاز قرن بیستویکم، به جایگاه واقعی خود دست یابند.(از رودکی تا بهار: ۱۱۰)
سقوط از انسانیت در اندیشۀ او بدترین سقوطی است که بشر میتواند تصور کند و از نظر او توجه به فرهنگ ایرانی میتواند جلوی این سقوط را بگیرد.
دکتر ندوشن هرگز شاهنامه، مثنوی، و حافظ را تحلیل نمیکند که فردوسی و مولوی و حافظ را معرفی کرده باشد و به تعبیری کار علمی کرده باشد، بلکه او آنها را بهعنوان خادمان فرهنگ ایران معرفی میکند، که همواره تلاش داشتهاند که این مفهوم (ایران) را اعتلا دهند. حتی نگاه او به کلیت زبان فارسی نیز همچنین است. او می گوید: چرا ادبیات فارسی در زمان سامانیان با آن سرعت رو به گسترش نهاد، آیا نه آن بود که بارویی بود برای تأمین استقلال و ایستادگی (ایران) در برابر خلافت بغداد. ( هشدار روزگار: ۱۵۶)
مرحوم دکتر اسلامی ندوشن یکی از پرکارترین اندیشمندان روزگار ما بود و در مقیاس او هیچکس را نمیتوان یافت که به اندازۀ او دلباختۀ ایران باشد و در این سطح ایران را معرفی کرده باشد.
در انتها باید گفت با توجه به تعاریفی که از مفهوم ناسیونالیسم مطرح شده، بدون تردید مرحوم دکتر اسلامی ندوشن را میبایست یک روشنفکرِ ناسیونالیست دانست و او را در این چارچوب تحلیل کرد.
و نتیجه آنکه اگر رضاشاه پهلوی را باید نماد ناسیونالیسم ایرانی در حاکمیت سیاسی دانست و مرحوم دکتر مصدق را نماد ناسیونالیسم ایرانی در گفتمان مقاومت، مرحوم دکتر اسلامی ندوشن را نیز باید نماد ناسیونالیسم ایرانی در حوزۀ روشنفکری تحلیل کرد و او را بزرگ پرچمدارِ آن دانست.
| یدالله جلالی پندری |
| استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد |
خاطرهای از «محمّدعلی اسلامی ندوشن»
مدیونگریزی در میان دو اردیبهشت
یکی از فواید فرهنگی دوران اصلاحات، اشتیاقی بود که در مردم برانگیخته شده بود تا به نکوداشت مفاخر شهر و دیار خود بپردازند به گونهای که اگر به فهرست فعالیتهای فرهنگی آن دوران نگریسته شود عبارت «همایش برای نکوداشت…» بسیار به چشم میخورد. این اشتیاق در میان اهل فرهنگ یزد هم به وجود آمده بود و ابتدا قرار شد از استاد ایرج افشار درخواست شود تا با مراسم بزرگداشت خود موافقت کنند اما ایشان با اشاره به برخی حواشی و ماجراهای جانبی، نصیحتوار گفته بود که به کارهای جدیتر بپردازید! با این ناکامی، اهل فرهنگ یزد به سراغ دکتر اسلامی ندوشن رفتند. ایشان گفته بود که موضوع نکوداشت و بزرگداشت لوث شده است و اجازه بدهید که این جریانها فروکش کند تا بعد تصمیم بگیرم. اما دوران اصلاحات رو به پایان بود و این اطمینان وجود نداشت که در دورۀ بعد بتوان با شور و اشتیاقی که در این دوره وجود داشت، مراسمی برگزار کرد آن هم برای کسی چون دکتر اسلامی که چهرۀ مغضوب همه دولتها و حکومتها بود.
باری، در اسفند 1383 آقای علی غیاثی ندوشن که همولایتی دکتر اسلامی بود و در آن زمان مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد هم بود اهل فرهنگ یزد را تا خانۀ دکتر اسلامی در تهران همراهی کرد برای مذاکرۀ مجدد. دلایل گفته شد،پاسخها شنیده شد و نهایتاً دکتر اسلامی با این موضوع موافقت کرد که عنوان مراسم چیزی شبیه به دیدار دوستانه باشد نه همایش و بزرگداشت و نکوداشت و مشروط به آنکه هیچ نهاد دولتی در این موضوع مداخله کند چون نمیخواهد اسیرِ سیاستِ مدیونسازی آنها باشد. به این ترتیب اولین مشکل بزرگ ظاهر شد چون مدیر کل ارشاد با ما بود. اما او با واقعبینی به درخواست دکتر اسلامی توجه کرد و قول داد که بهعنوان یک دوستدارِ دکتر اسلامی در این مراسم حضور خواهد داشت نه بهعنوان مدیر کل ارشاد یزد و دوایر تحت امر او نیز در این مراسم مداخله نخواهند کرد. ما دیدارکنندگان خوشحال از این موفقیت به یزد بازگشتیم و آقای مسرت برای این مراسم کمیتههایی را طراحی کرد و قرار شد که مراسم در یزد و ندوشن برگزار شود آن هم در 3 روز یعنی چهار جلسۀ صبح و بعدازظهر و یک جلسه بهصورت سفر به ندوشن. همۀ کسانی که در آن کمیتهها حضور داشتند از حضور مخاطب لازم برای این تعداد جلسه تردید داشتند اما قرار شد که با امیدواری کارها صورت گیرد.
مراسم دیدار دوستانه با دکتر اسلامی در روزهای 21 تا 23 اردیبهشت 1384 در یزد و ندوشن برگزار شد و به این مناسبت کتابی با عنوان رهاورد دیدار نیز انتشار یافت. حضور انبوه دوستداران دکتر اسلامی در جلسات صبح و عصر نشان داد که هنوز هم شوقها کاملاً نخشکیده است هرچند در خشکاندنِ آن بیدریغ کوششها کردهاند، و برای نخستینبار دیده شد که دکتر اسلامی در برابر انبوه مشتاقان خود اشک میریزد که گزارش دیدار او با مردم ندوشن در مقالۀ آقای دکتر جلالی ندوشن در روزنامۀ اعتماد درج شده و میتواند بار دیگر تجدید چاپ شود.
این مراسم در نوع خود بینظیر بود زیرا هیچکدام از بزرگداشتهایی که برای مفاخر کشور برگزار شده بود به 3 روز نرسیده بود آن هم با این جمعیتی که شگفتانگیز بود.
باری، آنچه در اردیبهشت 1384 از دکتر اسلامی دیده شد پرهیز او از مدیون شدن بود و این خواستۀ او کاملاً تحقق یافت چون بر اوضاع مراسم نظارت داشت. اما در اردیبهشت 1401 او دیگر در میان ما نیست که از مدیون شدن پرهیز کند امّا شگفتا که اوضاع روزگار گاه چنان مددرسانِ درگذشتگان میشود که خواستههای آنان، بیآنکه خود در میان باشند، تحقق مییابد، و اینچنینها شد که کالبد او، از ایران، که آن همه به آن عشق میورزید، دور ماند و در واقع از مدیون شدن دور ماند امّا آزادگیِ او کاملاً محفوظ ماند.
مطالب مرتبط
مرمت و بازسازی «خانه شهر» کرمان به کجا میرسد؟
مجرمان در کرمان به جای زندان، درخت میکارند
محیط زیست کرمان: غازهای وحشی تلف شده در رفسنجان نمونهگیری میشود
آخرین وضعیت سفر در تعطیلات ۲۲ بهمن
ترافیک سنگین در قشم و گیلان و کمبود جا در بوشهر
۲۷ روز پس از حمله تروریستی کرمان
تعداد مجروحان بستری در بیمارستان به ۷ نفر رسید
شهادت نازنین آچکزهی یکی دیگر از مجروحان حادثه کرمان
۱۷ روز بعد از حادثه تروریستی کرمان
ترکشهایی که امکان خارج کردن آنها نیست
افزایش ۲۶ درصدی مرگهای منتسب به آلودگی هوا در ۱۴۰۱
۲۵ مجروح حادثه تروریستی کرمان همچنان بستریاند
وزیران گردشگری ۳۵ کشور آسیایی در راه یزد
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید