سایت خبری پیام ما آنلاین | اهالی هرمز نگران به تاراج رفتن خاک‌اند

کارگردان مستند «نان با طعم خاک» از دغدغه فروش و قاچاق خاک می‌گوید

اهالی هرمز نگران به تاراج رفتن خاک‌اند





۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰:۳۵

«خاک توانایی کوچ ندارد این است راز ماندن همیشگی من در این سرزمین». بخشی از شعر معروف آقایی، شاعر جوانمرگ کردستانی حالا به گفته هیمن آلانی، مستندساز جوان کرد ایرانی، تمام حرف مستند «نان با طعم خاک» است. این مستند کوتاه که در پانزدهمین دوره جشنواره سینما حقیقت به نمایش درآمده، درباره خاک جزیره هرمز، تنها خاک خوراکی جهان است که در این سال‌ها روند بهره برداری، قاچاق و فروش آن به کشورهای دیگر سرعت پیدا کرده است. هیمن آلانی پیش از این مستندهای کوتاه و مینیمال زیادی از جمله درباره دختران شین‌آباد یا مرگ‌های خودخواسته روی ریل‌ راه‌آهن قزوین ساخته و همکاری‌هایی هم با شبکه روداو در کردستان و اربیل عراق داشته است. او معتقد است که خاک با ارزش‌ترین بخش زندگی انسان است و می‌توان از آن تمدن و اصالت را فهمید. «من اهل روستایی مرزی از اشنویه استان آذربایجان غربی هستم و شاید بیشتر از کسانی که در پایتخت زندگی می‌کنند درد خاک را می‌دانم. چون لب مرز زندگی کرده‌ام، می‌دانم که یک وجب از خاک وطن چقدر مهم است و چقدر غمگین‌کننده است وقتی کسی به آن تجاوز می‌کند.»

در میان سوژه‌های بسیار زیاد و متنوع محیط زیستی چرا سراغ خاک و فروش آن رفتید؟
خاک برای من در تمام دنیا از همه چیز بیشتر اهمیت دارد، تنها عنصری که هیچ وقت نمی‌میرد، از بین نمی‌رود و جاودانه است. خاک برای من نوعی آرامش و اصالت است و وقتی حس تو به خاک این است بیشتر روی آن تعصب پیدا می‌کنی. فیلم‌های قبلی من هم همیشه موضوعی بین خاک، مرگ و زندگی داشته است. از کودکی علاقه خاصی به خاک داشتم و بازی من همیشه با خاک بود. در تمام این سال‌ها هیچ وقت روی تخت خواب نخوابیدم و روی زمینی که موزاییک آن از خاک درست شده می‌خوابم و این برای دیگران سوال بوده و هست. خاک همیشه برای من جالب بوده است، بی‌نهایت می‌توانید از آن چیزهای متفاوت بگیرید، از جمله تمدن و اصالت. کل زندگی به خاک بستگی دارد و وقتی انسان می‌میرد به خاک تبدیل می‌شود و این خیلی جذاب است. من اهل یک روستای مرزی در اشنویه استان آذربایجان غربی هستم و شاید بیشتر از کسانی که در پایتخت زندگی می‌کنند درد خاک را می‌دانم. روح و جانم با روح خاک ادغام شده است و به دلیل تجربه زندگی لب مرز، می‌دانم که یک وجب از وطن چقدر مهم است و چقدر غمگین‌کننده است وقتی کسی به آن تجاوز می‌کند.
فکر می‌کنید برداشت خاک و فروش گسترده آن چه مشکلاتی را به وجود می‌آورد؟
استفاده بی‌رویه از هر چیزی، آن را در پروسه خطر و هشدار قرار می‌دهد. برداشت و فروش بی‌رویه خاک هرمز، به این شکل بسیار خشن و بی‌رحم هم نتیجه‌ای جز نابودی جزیره و کوچ کردن مردم ندارد. ما در حال اذیت کردن جزیره هستیم. مطمئنم اگر همین روال ادامه پیدا کند جزیره در آینده نزدیک حتما به سمت ناخوشی خواهد رفت. البته از خاک در خانه‌سازی، موزاییک و بسیاری کارهای دیگر استفاده می‌کنیم ولی وقتی بحث به سمت فروش آن به کشورهای دیگر و در واقع تاراج کشیده ‌شود، خطرناک است. مردم هم صرفا زیبایی منطقه را می‌بییند و درباره این مسئله چیزی نمی‌دانند. متوجه نمی‌شوند خاک وطنشان فروخته می‌شود و پول آن به جیب چه کسانی می‌رود. انگار به قدری بدبخت شده‌ایم که باید به فروش خاکمان هم عادت کنیم و بگوییم خب خاک است دیگر چه اشکالی دارد.
این سوژه جای پرداخت بیشتری داشت ولی چرا ترجیح دادید مستند کوتاه بسازید؟ آیا امکانات اجازه نداد یا اینکه تشخیص خودتان اینگونه بود؟
من همیشه اینطور فیلم ساخته‌ام و نگاهم بیشتر شاعرانه است و روی سطح قرار دارد تا مثلا بخواهد انتقادی باشد. فیلم‌های مستند زیادی با این ساختار درباره موضوعات محیط زیستی و خشکسالی در خوزستان یا سیستان و بلوچستان ساخته شده که آسیب‌ها را نشان داده، انتقاد کرده و دولت‌ها را مقصر دانسته یا در نهایت راهی را نشان داده است ولی واقعا آنها چقدر توانسته‌اند در پروسه بهتر شدن موقعیت محلی‌های آنجا کمک کنند؟ من سعی کردم مسئله را واقع‌بینانه بگویم و کسی را زیر سوال نبرم. فقط گفتم خاک موجودی زنده است، ما باید با آن دوست باشیم، در همین حد. کل فیلم من یک جمله است؛ خاک توانایی کوچ ندارد، این است راز ماندن همیشگی من در این سرزمین. اگر هزار ساعت فیلم می‌ساختم هم همین یک جمله بود؛ ما ریشه در این خاک داریم. مسئولان که خیالشان نیست ما مردم باید با خاک دوست باشیم و آن را به تاراج نبریم. هر کس بنا به پتانسیلی که دارد باید سعی کند آن را حفظ کند و نگذارد بی‌رحمانه فروخته شود و به آن تجاوز شود. درون‌مایه کار من مینیمال و ساده است، چون زندگی خودم هم اینطور ساده است؛ همیشه در سفر هستم و دغدغه تجملات و خانه و پول ندارم و دوست دارم کارهایم مثل زندگی‌ام راحت و ساده پیش برود. به عنوان مستندساز مستقل دغدغه‌ام این است که خودم باشم و چون گروه خیلی شلوغی ندارم دوست دارم همه کارها را خودم انجام دهم و حتی راوی خودم باشم. این لهجه‌ای که دارم را خیلی دوست دارم چون در واقع شناسنامه من و کارهای من است. حس جالب و قشنگی است که من یک شهرستانی هستم و با زبان متفاوتی فارسی حرف می‌زنم و دغدغه آدمی که لهجه دارد و شهرستانی و محلی است، حس قشنگ‌تری به من می‌دهد. از طرفی خیلی چیزها در ساختن مستند مهم است که بودجه یک مورد آن است. ما در سینمای مستند مستقل ایران، غریب هستیم و فقط با عشق کار می‌کنیم. اگر عشق نبود نمی‌دانستیم چه کنیم. شخصا خیلی دنبال پیدا کردن تهیه‌کننده بودم، ولی راه‌های آن را بلد نبودم و بعضی از دوستانی هم که می‌خواستند تهیه‌کنندگی کارم را به عهده بگیرند زیر قول خودشان زدند.
چه مشکلاتی برای ساخت این مستند در پیش داشتید؟
هر فیلمی برای ساخته شدن مشکلاتی دارد اما برای من شاید کمی بیشتر و حادتر بود چون من از 10 سال پیش همیشه در سفر هستم. درباره این مستند موضوع نخست استراتژی منطقه بود و من فکر نمی‌کردم اینطور باشد. قشم به کشورهای عربی چون امارات و عمان خیلی نزدیک است و به دریای آزاد دسترسی دارد و از این نظر خیلی مهم‌تر از جاهای دیگر ایران است. وقتی می‌خواستیم هلی‌شات را به کار بگیریم مردم محلی می‌گفتند الان شما را می‌گیرند یا می‌زنند بنابراین به سختی و استرس تصاویر را گرفتیم. دومین مشکل مکان اسکان یا رستوران‌ها بود و با اینکه هزاران مسافر در آنجا رفت و آمد اما در این زمینه مشکلاتی وجود داشت. از طرفی من کرد هستم و از آنجایی که حس ناسیونالیسم بودن در کردها زیاد است وقتی فیلم ساخته شد، مورد انتقادهای شدیدی از طرف آنها قرار گرفتم که مثلا در سنندج هم چنین مشکلی داریم و چرا از اینکه کوه‌های آنجا را به تاراج می‌برند فیلم نساختی. انتقاد کردهای عزیزم را قبول دارم ولی من در کارهای قبلی درباره کردستان خیلی کار کردم ولی در کل آدم ملی نیستم، هر جا که باشم در ایران یا آفریقا دوست دارم مفید باشم و روی خاک آن تعصب پیدا می‌کنم.
یکی از مهم‌ترین موضوعات برای جلوگیری از تخریب محیط زیست آگاهی مردم محلی است آیا در هرمز این آگاهی درباره خاک و جلوگیری از قاچاق و فروش آن، میان مردم محلی وجود دارد؟
بله مردم محلی حتی با مسافرانی که با دبه یا کیسه، خاک می‌بردند، برخورد می‌کردند و به آنها می‌گفتند که خواهشا این خاک را نبرید، این خاک برای ما ارزش دارد و اگر از دست برود کارمان را از دست می‌دهیم. جزیره هنگام را مثال می‌زدند که در حال نابود شدن است و می‌گفتند نمی‌خواهیم اینطور شود. فقط با توریست‌ها می‌توانستند صحبت کنند ولی چه کسی می‌تواند با شرکت‌هایی که خاک را به کشورهای دیگر می‌فروشند صحبت کند و چیزی بگوید؛ هیچکس نمی‌تواند. اگر هم کسی چیزی بگویند چه کسی گوش می‌کند؟ در واقع درد ما چیز دیگری است و من فکر نمی‌کنم این مشکل حالا حالاها حل شود. منظورم این است که مردم محلی نمی‌توانند کاری کنند مگر اینکه مسئولان محترم یک ذره دلشان فقط یک ذره نه بیشتر! دلشان به حال مردم بسوزد و جلوی این بی‌رحمی‌ها گرفته شود.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *