پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | به مناسبت 5 دی ماه سالروز زلزله بم داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم حامد عسکری

به مناسبت 5 دی ماه سالروز زلزله بم داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم حامد عسکری





۵ دی ۱۳۹۴، ۱۴:۰۲

به مناسبت 5 دی ماه سالروز زلزله بم
داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم
حامد عسکری
داغ داریم نه داغـی که بر آن اخم کنیم
مرگمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم
مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
«عاشقی شیوه‌ی رندان بلا کش باشد»
چند قرن است که زخمی متوالی دارند
از کویــر آمده‌ها بغض سفالـی دارند
بنویسید گلــو هــــای شما راه بهشت
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت
بنویسید زنـی مُرد که زنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتــو آوردند
زلف ها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود
«دوش مــی‌آمد و رخساره بر افروخته بود»
خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد
هر که از کوچه ی معشوقه ما می گذرد
بنویسید غـــم و خشت و تگرگ آمده بود
از در و پنجره‌ ها ضجـه‌ی مرگ آمده بود
شهر آن قدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار بـــه دلداری ارگ آمده بود
با دلی پر شده از زخـــم نمک می‌خوردیم
دوش وقت سحر از غصه ترک می‌خوردیم
بنویسید کـه بم مظهر گمنامی ‌هاست
سرزمین نفس زخمی بسطامی‌هاست
ننویسید که بـم تلـی از آواره شده است
بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است
مثل وقتی که دل چلچله‌ای می‌شکند
مرد هـــم زیر غــــم زلزله‌ای می‌شکند
زیر بارِ غــم شهرم جگـرم می سوزد
به خدا بال و پرم بال و پرم می‌سوزد
مثل مرغی شده‌ دل در قفسی از آتش
هــر قدر این ور آن ور بپرم مـــی‌سوزد
بوی نارنج و حناهای نکــوبیده به خیــر!
که در این شهر ِ پر از دود سرم می‌سوزد
چاره‌ای نیست گلم قسمت من هم این است
دل بــه هـــر سرو قدی مـی‌سپرم می‌سوزد
الغرض از غـم دنیــا گله‌ای نیست عزیز!
گله‌ای هست اگر، حوصله‌ای نیست عزیز!
یاد دادند به ما نخل ِ کمر تا نکنیم
آنچــــه داریــم ز بیگانه تمنا نکنیم
آسمان هست، غزل هست، کبوتر داریم
باید این چادر ماتــم زده را برداریم
تن ِ ترد ِ همه ی چلچله ها در خاک و
پای هــــر گور، چهل نخل تنـاور داریم
مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر
پشت هــر حنجـره یک ایرج دیگر داریم
مثل ققنـوس ز ما باز شرر خواهد خاست
بم همین طور نمی‌ماند و بر خواهد خاست
داغ دیدیم شما داغ نبینبد قبول!
تبــری همنفس باغ نبینید قبول!
هیــچ جای دل آباد شما بـم نشود
سایه‌ی لطف خدا از سر ما کم نشود
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیــــم امیــد است دعامان بکنید
بــم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد
«نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد»

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *