سایت خبری پیام ما آنلاین | کرمان بر پشت اسب

کرمان بر پشت اسب





۱۱ دی ۱۳۹۵، ۱۹:۵۱

کرمان بر پشت اسب
بخش 25
سفرنامه«سراسر ایران بر پشت اسب» نوشته الا سایکس خواهر «سرپرسی سایکس» است. ترجمه این سفرنامه محمد علی مختاری اردکانی است، الا به همراه برادرش به جهانگردی پرداخت و اوقات زیادی را در ایران گذراند. یکی از مقاصد این سفر کرمان بود و صفحات قابل ملاحظه ای از این سفرنامه به کرمان گزیده ای از اختصاص یافته است. صفحه کرمون خلاصه این بخش را با عنوان «کرمان بر پشت اسب» به صورت دنباله دار به شما علاقه مندان تقدیم می کند؛
علاوه بر کاشی، مقادیری چینی و سفال شکسته به دست آوردیم. به علاوه تکه هایی از سفال عجیب سبز علفی بسیار ظریف و لعاب زیبا در اطراف پراکنده بود. به من گفته اند که این خرده سفال ها نشانه مسلم اشغال اعراب است و هرجا اعراب بوده اند به چشم می خورد. در این زمان به موضوع این کاشی ها چنان حساس بودیم که وقتی برادرم اسب جدیدی به رنگ بلوطی خرید که تاکنون دیده ام آن را لعابی نامیدیم. چون در آفتاب موی ابریشمین آن درخشش طلایی و قرمز عجیبی داشت. موزاییک همه جا پیدا می شد. اغلب با طرح های زیبا که در آن رنگ های آبی، سیاه، سفید و حنایی ملایم برجسته بود. این موضوع ما را به یاد توصیف کاخ آخشورش در شوشان می انداخت که افراد در «حیاطی با سنگ فرش مرمری به رنگ های قرمز، آبی، سفید و سیاه» جشن می گرفتند.(استر Esther باب 1 سوره 6)
هم چنین مقدار زیادی گچ بری بود با طرح های برجسته گل و برگ های سفید در زمینه نخودی که تأثیر بسیار مطلوبی داشت.
یک شب در مهتاب به قله قلعه بزرگ رفتیم و در میان دیوارهای خشتی در حال فرو ریختن، طاق های آجری و حجرات مخروبه پرسه زدیم و نمی دانستیم چه ذخایری از موزاییک، کاشی و برنز در زیر کپه های خاک بی مقدار با پراکنش بسیار از استخوان های انسانی که در مهتاب سفیدی می زد، پنهان نیست. کرمان در زیر پای ما در نور ملایم مهتاب که خانه های خشتی مفلوک، گنبدهای آبی مخروبه و حال و هوای عام زوال را زیبا جلوه می داد. سفر شبانه ما به قلعه ها موجب حرف و حدیث هایی شد و گفتند که مهمان ما دارای قدرت خارق العاده ای است که با دوربینش می تواند تا عمق ده متری زمین را ببیند. در این شب خاص با قطعیت گفتند که او یک قدح طلایی در اعماق زیر پایش یافته و پس از کندن معلوم شده پر از سکه های قیمتی است. بعد از این قضیه کرمانی ها برداشت کردند که ما به دنبال گنج هستیم. در قلعه ها چیزی نیافتیم جز موزاییک کف، یک لوله عجیب زنگ زده به بزرگی لوله فاضلاب، چند سکه، مهره های کوچک عقیق و عقیق جگری و تکه های کاغذ دست نوشته کرباسی، یکی حاوی شکایت از چپاول ناحیه جبال بارز مربوط به ششصد سال پیش، بعد از مدتی اشیا تا حدی عجیبی برای فروش نزد ما آوردند. از جمله یک مدال کوچک ملکه ویکتوریا و یک صفحه پاره از روزنامه برادر من که هر دو به ادعای فروشنده آن، از اعماق قلعه به دست آمده بود. در حالی که بارها کاشی های جدید معمولی که از قرار معلوم از مساجد شهر کنده بودند، نزد ما می آوردند. یک روز به شهر خاموشان کرمان قدیم برخوردیم. گورها ما را کمی به یاد گورخانه های دخمه ای می انداخت با تفاوتی، چوت تو رفتگی های چهارگوش بلند در توده خاک، درست به اندازه طول جنازه کنده بودند که مردگان را اول از پا داخل قبل می کردند و دهانه را با کاشی می پوشاندند. سقف های گنبدی کاشی کاری بود با زاویه حاد و تو رفتگی ها ردیف بود.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *