پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | نگاهی به رمان «بلوار پارادیس» به بهانه چاپ دوباره؛ شبیه عطر برف در پارادیس

نگاهی به رمان «بلوار پارادیس» به بهانه چاپ دوباره؛ شبیه عطر برف در پارادیس





۲۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۹:۳۳

نگاهی به رمان «بلوار پارادیس» به بهانه چاپ دوباره؛
شبیه عطر برف در پارادیس

فصل نخست رمان«بلوار پارادیس» نوشته محمدرضا ذوالعلی، با صحنه یک قتل آغاز می شود و این گمان را در ذهن خواننده ایجاد می کند که با رمانی جنایی – پلیسی روبه روست. اما خواننده در ادامه با بستری از حوادث درونی و بیرونی مواجه می شود که اثر را از حد یک رمان پلیسی صرف خارج می کند. وقتی که با هر اثر به عنوان یک ماهیت دارای تشخص مادی و ذهنی همراه شوید، پرداختن به دو اصل محتوا و فرم در اولین برخورد امری است لازم و قابل بحث. این دو مقوله خواننده را به سمت دو سوال اساسی هدایت می کند که پاسخ به هرکدام از آنها می تواند تا حدودی هم جریان فکری و اندیشه ای اثر را برای خواننده روشن تر کند و هم نوع شگرد و ابزار کار نویسنده را در معرض دید بگذارد. مساله و دغدغه رمان چیست؟ طرح توطئه و شگرد و چینش روایت در بیان مفهوم و مساله رمان به چه شکل است؟ رمان نویس برای آنکه بتواند هم به«عشق ما به عنصر نامعلوم در تجربه بشری» پاسخ مثبت دهد و هم تصوری از واقعیت در اثر خود بیافریند، باید بتواند شخصیت های باور پذیر، حوادث دارای روابط علت و معلولی و چینش های روایتی محکم و قوی را خلق کرده و طرح ساختاری منحصر خود را در این راستا پیاده کند که هم با ایجاد فلسفه و ایدئولوژی متن و شخصیت ها همخوانی داشته باشد و هم در پیرنگ(علت و معلولی) که گاهی کمرنگ و گاه پررنگ می شود. خط داستانی و روایت خود را شکل دهد.«بلوار پارادیس» با زاویه دید دانای کل در نقش مشاهده گر غیرفعال با صحنه یک قتل، کار خود را آغاز می کند. خواننده با وارد شدن به فصل دوم که با تکنیک نامه نگاری زنی به دوستش آغاز می شود، با زاویه نگاه شخصیتی جدید و سطح دیگری از روایت روبه رو می شود. یکی از نوآوری های ژرار ژنت، نظریه پرداز ادبی در نظریه روایت تمایز میان این دو پرسش است؛ یک: نقطه دید کدام شخصیت چشم انداز روایت را جهت می دهد؟، دو: راوی کیست؟ به عقیده ژنت دیگر نظریه پردازان روایت نتوانسته اند میان این دو پرسش تمایز بگذارند. هرچند میان نقطه دیدها تمایز گذاشته اند، ولی این تمایزها نشان دهنده تفاوت های واقعی نیست.
از نظر او این تفاوت را باید بر پایه میزان اطلاعات بیان کرد. نقطه دید شخصیت هنگامی روایتگری را جهت می دهد که راوی فقط چیزهایی را می گوید که شخصیت از آنها آگاهی دارد. در این حالت شخصیت مورد نظر شخصیت کانونی است و با روایتی سر و کار داریم که کانونی شدگی درونی دارد. از نظر ژنت، روایت لازم نیست همیشه به یک نقطه دید محدود بماند، بلکه ممکن است کانونی شدگی درونی را به کلی کنار بگذارد یا از یک شخصیت کانونی به شخصیت کانونی دیگر برود. نکته ای که باید در اینجا به آن اشاره کرد، آگاهی شخصیت است. آنچه اهمیت دارد این است که راوی ها گاهی نقطه دید شخصیت های داستان را توضیح می دهند. در واقع همان چیزی که در رمان«بلوار پارادیس» هم اتفاق می افتد. در هر فصل راوی در جاهایی با شخصیت کانونی همراه می شود و طبق دانسته های آن شخصیت برای خواننده توضیحاتی می دهد و چیزی بیشتر از آنچه را که شخصیت می داند، بیان نمی کند. در واقع کانونی شدگی درونی را ایجاد می کند. هرچند در فصولی می توان نقض این حالت را هم دید. اما آنچه که در بیشتر فصول این رمان جریان دارد، همان است که گفته شد. در «بلوار پارادیس» با تعدد راوی ها روبه رو نیستیم، بلکه با تعدد شخصیت های کانونی روبه روییم که گاه این شخصیت ها دارای کانونی شدگی درونی هستند و در معدود فصولی هم با کانونی شدگی بیرونی روبه روییم؛ یعنی راوی چیزهایی را می گوید که شخصیت از آن آگاهی ندارد. کانونی شدگی یا همان روایتگری شخصیت کانون در فصل های مختلف رمان توسط کاراکترهایی مانند ملیحه/ ستوان/ سمیرا/ مهندس/ اعظم/ رستم زاده و… شکل می گیرد. کاراکتر ملیحه که به طور منظم در همه جای رمان پخش است و حضور دارد، چون با تکنیک و شگرد نامه نگاری به بیان حوادث و رویدادهای پیرامون خودش می پردازد، دارای نوعی آزادی بیان است و دست نویسنده را برای گره گشایی حوادث در بسیاری از فصولی که ملیحه شخصیت کانونی است، باز می گذارد. در خوانش رمان دیده می شود نویسنده در فاصله های مشخص گره ای را ایجاد و گره ای دیگر را باز می کند و با این شگرد دو هدف را دنبال می کند. یکی انگیزه ادامه دادن را در خواننده خود بیشتر می کند. یعنی با همان تکنیک رمان های پلیسی سعی می کند خواننده را همچنان سر جای خود نگه دارد. دوم اینکه با تاکید رویداد بیان شده یا گره افکنده شده، همزمان بخشی از ساختار روایتی و طرح توطئه خود را نیز سر و سامان می دهد و جلو می برد. می توان برای راوی«بلوار پارادیس» خصلت ها و خصوصیاتی را تعریف کرد که یک دسته از این خصلت ها را نه ماهیت راوی به خودی خود، بلکه ماهیت شخصیت هایی که روایتگری را هدایت می کنند، به وجود می آورد. درواقع راوی «بلوار پارادیس» در دو سطح عام و خاص در حالت نوسان است یا بهتر در دو نمایش عامه گی و خاصه گی در حالتی از صعود و نزول قرار دارد. این دو سطح را دوتکه بودن رمان در مسیر ساختار روایت و خط داستانی ایجاد می کند. عام در اینجا به معنای داستانی سرگرم کننده و فاقد جریانات فلسفی و ایدئولوژی پردازی است و خاص به معنای داشتن وسوسه ایدئولوژی و فلسفه در بیان واقعیت های درونی و بیرونی است؛ مانند همراهی با شخصیت های سمیرا و ستوان… اما این دو سطح در کنار هم کلیت تابلوی رمان را ترسیم می کنند؛ می توان گفت رنگ خاکستری زمینه کلی این تابلو را تشکیل می دهند.
در جاهایی در این زمینه خاکستری، با تاش هایی رنگی و گاهی مملو از رنگ روبه روییم. این تاش های رنگی در کنار خاکستری زمینه، در واقع همان دو سطح نوسانی راوی را تشکیل می دهند. یعنی دو سطح تفکری و اندیشه ای راوی، که کلیت اثر را از لحاظ معنایی و جهان بینی به وجود می آورد. قلم خوب این نویسنده کرمانی و نگاه و تخیل بنیادینی که در بیان رویدادها و حوادث اجتماعی و در برخورد با عنصر داستان و تخیل دارد، قابل ارزش گذاری و بحث بسیار است. فرم روایی اثر و شگرد نویسنده و شیوه گره گشایی او از حوادث و رویدادها را می توان به عنوان یکی از نقاط قوت خیلی خوب این رمان دانست. حضور شخصیت های مختلف و سر وسامان دادن به آنها در مسیر روایت، تنها توانمندی و قدرت نویسنده را در ثبت و بسط موقعیت ها به خوبی نشان می دهد.
(روزنامه فرهیختگان)

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *