پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گفت و گوی اختصاصی پیام ما با «محمد علی گلاب زاده» درباره «همایون کرمانی»؛ حسادت ها اجازه نداد همایون استعداد خود را بروز دهد

گفت و گوی اختصاصی پیام ما با «محمد علی گلاب زاده» درباره «همایون کرمانی»؛ حسادت ها اجازه نداد همایون استعداد خود را بروز دهد





۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۲۳:۵۸

گفت و گوی اختصاصی پیام ما با «محمد علی گلاب زاده» درباره «همایون کرمانی»؛
حسادت ها اجازه نداد همایون استعداد خود را بروز دهد

کویر کرمان شاعران نامدار بسیاری را به خود دیده است. از خواجو گرفته تا فؤاد و… یکی از شاعران معاصر سنتی سرای این خطه«همایون کرمانی» است. همایون شاعری پرکار بوده است. اشعار او از حکمت، اخلاق و اندرز بهره دارد. تصویرپردازی ها و بدیع سرایی های این شاعر به اشعارش غنا بخشیده است. شعله کرمانی در مقدمه دیوان همایون کرمانی می نویسد:«استاد شهریار که چون منظومه«دیگ جوش» خود را می سرود، هنگامی که نوبت به شاعران کرمانی رسید… از همایون به عنوان«کرامت کرمان» یاد کرد؛ دگر کرامت کرمان، همی همایون است/هم اطهری که جوان است و شورش افزون است.
دیوان همایون در دهه 70 خورشیدی توسط مرکز کرمان شناسی تهیه، تدوین و چاپ شده است. به بهانه تولد همایون کرمانی، «سید محمد علی گلاب زاده» رییس مرکز کرمان شناسی که با این شاعر خوش قریحه محشور بوده است، مطالبی را با ما در میان گذاشت که مطالعه آن به دوستداران ادب کرمان، توصیه می شود.

برخی محله های قدیمی کرمان، شخصیت پرور بوده‌اند
یکی از مشخصه های کرمان در طول تاریخ ایران این بوده، که همواره خاستگاه فرهنگ و هنر و ادب بوده است. و هر کدام از بزرگان کرمان به تنهایی به عنوان مفخر یک جامعه کافی است. ما کرمانی ها در طول تاریخ از این شخصیت ها زیاد داشته ایم. شخصیت هایی همچون عماد فقیه کرمانی، ابوحامد، افضل کرمانی، خواجوی کرمانی و در روزگاران بعد فؤاد کرمانی و ملابمانعلی راجی کرمانی.
همه این ها ثابت کرده اند که دامان این دیار پروردگاه مردان و زنان بسیاری است که می توانند عزت آفرین شوند. یکی از این شخصیت ها که بیش از یکصد سال قبل در سال 1290 خورشیدی متولد شد، همایون کرمانی است.
همایون از محله «گلباز خان» برخاست. این محله همیشه شخصیت های بزرگی را در خود پرورش داده است. گلباز خان یکی از پهلوانانی بوده که هر کسی در شهر قصد مسافرت داشته، همسر و فرزند و مال و منال خود را به او می سپرده و با خیال راحت به مسافرت می رفته است. یک چنین روحی بر این محله حکمفرماست. به همین دلیل می بینیم کسانی که در این محله زندگی کرده و پرورش یافته اند، یک از یک برجسته تر هستند.
دکتر میمندی نژاد کرمانی (شخصیت علمی، فرهنگی و تاریخی)، سادات شجاع و سرانجام همایون تجربه کار کرمانی اهل همین محله هستند. بنابراین نتیجه می گیریم حتی اگر یک محله با ساختار فکری خداپسندانه شکل بگیرد این قابلیت را دارد که شخصیت های بزرگی را در دامان خود پرورش دهد.
مرگ«ناهید»همایون را فرو ریخت
در آن روزگار تحصیلات آن چنانی نبود. قحط سالی فرهنگی بود و فراگیری دانش به صورت ملامکتبی بود. زمینه چندانی برای بالیدن فرهنگی وجود نداشت. که اگر این زمینه وجود داشت همایون با نبوغی که داشت می توانست یکی از افتخارآفرینان تاریخ ادبیات این کشور باشد.
همایون در سن 18 سالگی ازدواج کرد. 9 فرزند تحویل جامعه داد. همه فرزندانش هم با استعداد و آگاه هستند. به هر حال یکی از دشواری های همایون همین تعداد زیاد فرزند بود. می دانید که یک پدر اگر بخواهد به 9 فرزند رسیدگی کند، همه تاب و توانش گرفته می شود. نکته دیگر مرگ دخترش ناهید بود که با مرگ او می توانیم بگوییم که همایون فرو ریخت. چون بسیار دلبسته و علاقه مند به دختر بود. پدران هم رابطه بسیار بایسته ای با دختران خود دارند. همایون در آن زمان از بیماری های مختلفی از جمله بیماری قلبی، تنفسی، ریوی رنج می برد. این حادثه نیز مزید بر علت و باعث شد که رمقی برای همایون باقی نماند.
در کنار همه این ها خباثت هایی که گاهی در بین برخی پیدا می شود نیز او را آزار می داد. دوستی به من می گفت در همه جای دنیا وقتی که می بینند یک همشهری در حال ترقی و پیشرفت است، دستش را می گیرند. اما در جامعه ما وقتی می بینند یک کسی دارد قدمی برمی دارد، پایش را می گیرند و مانع پیشرفتش می شوند. کسی به این موضوع فکر نمی کند که اگر یک همشهری دارد برای شهر کمر همت می بندد، کمکش کنند نه این که در این روزنامه و آن روزنامه علیه او طنز بسازند. کاری بکنند که بیزار شود. همان کاری که به سر خواجو آوردند. خواجو هم به همین روز افتاد به گونه ای که گفت:«گر از این منزل ویران نروم، چون بروم.»
داعیه داران فرهنگ«همایون» را آزار دادند
همان هایی که داعیه دار خدمت به فرهنگ جامعه بودند، شروع به شعر گفتن و مطلب نوشتن علیه همایون کردند. خب این چه خدمتی است؟ همایون در میان هجمه ای از رفتارهای نامناسب قرار داشت. مجموعه این حوادث باعث شد که همایون نتواند کارایی واقعی و استعداد حقیقی خود را بروز دهد. البته این سنگ اندازی ها تنها مختص همایون تجربه کار کرمانی نبود. شما اگر کتاب «روزگاری که گذشت» عبدالحسین صنعتی زاده را بخوانید می بینید که او نیز برای ساختن پرورشگاه با بدترین رفتارها و اتهامات از سوی همشهریان مواجه شد. چه خون دلی خورد تا توانست برای احداث پرورشگاه زمینی را تصاحب کند. منظورم این است که این گونه انسان های مزاحم همیشه بوده اند. انسان هایی که به قول قرآن کریم:«فی قلوبهم مرض» این ها چون خودشان کاری نمی کنند و نمی توانند از راه درست به جایی برسند، می گویند بگذار دیگران هم نرسند. درد همایون این بود که چرا عده ای خون به دل من می کنند؟ چرا نمی گذارند من کارم را انجام بدهم. نکته دیگری که باقی می ماند این است که همایون به خاطر مشکلاتی که داشت. به دلیل بیماری های متعدد و سرخوردگی که از جامعه داشت، خود را کنار کشید. به خاطر مشکلات جسمی مسافرت نمی رفت. در شب های شعر و مجالس ادبی خارج از کرمان شرکت نمی کرد. برای شناخته شدن هم شرکت در این گونه مجالس لازم است. وگر نه در گوشه کرمان آن زمان که کسی شناخته نمی شد. بالاخره باید از کرمان بیرون برود که مشهور شود. باستانی پاریزی اگر در کرمان مانده بود، نهایتا یک معلم خوب بود.
در یک شهر کوچک نمی توان خیلی رشد کرد. مجموعه این ها باعث شد همایون جایگاه خود را در ادبیات معاصر ما به دست نیاورد. اما با این حال اقتدار او را در عرصه شعر نمی توان نادیده گرفت.
همایون از محضر
فؤاد کرمانی بسیار بهره برد
محدودیت ها و امکانات ناچیز کرمان اجازه ادامه تحصیل را به بسیاری از مردم نمی داد. نه تنها همایون، بلکه قبل از او فؤاد کرمانی هم همین مشکل را داشت. حال که سخن از همایون به میان آمد، شاید بد نباشد که از فؤاد هم سخن بگوییم. زیرا این دو نفر بسیار با هم محشور بوده اند. و همایون از اشعار و محضر فؤاد بسیار بهره برد. پدر فؤاد کرمانی در کاروان سرای جر، پشم فروشی داشت. فؤاد هم شاگرد پدر بود. یک روز فؤاد از پدراجازه می خواهد که نزد استاد برود و خواندن و نوشتن بیاموزد. اما پدر مخالف بود و می گفت که:«خواندن و نوشتن برای کسی آب و نان نمی آورد. تا این که او پنهانی به سواد آموزی پرداخت. یک روز پدر فهمید که فؤاد سواد یاد گرفته است. گفت:«بالاخره کار خودت را کردی و رفتی سواد یاد گرفتی؟ حالا یک خط بنویس.» فؤاد نوشت. پدر دست فؤاد را گرفت و به بازار برد. به سبزی فروش گفت:«خط پسر مرا می گیری و به او سبزی بدهی؟»پاسخ سبزی فروش منفی بود. نزد قصاب رفتند و همین اتفاق تکرار شد و…
پدر رو به پسر کرد و گفت:«ببین گفتم خط و سواد به درد نمی خورد و دنبال این کارها نرو برای همین است. هیچ کس بابت این خط ها سبزی هم به آدم نمی دهد.»
شخصیت های ما در چنین وضعیتی پرورش یافته اند. حالا این ها را مقایسه کنید با شخصیت هایی که در شهرهای بزرگ، در کتابخانه های بزرگ و در خانواده های فرهنگی رشد کرده اند. بنابراین اگر ما می گوییم فؤاد و همایون ما بزرگ هستند، به این دلیل است که این بزرگی را بر اساس محرومیتی که در زندگی داشته اند، می سنجیم.
من در سال های دهه 40 افتخار می کردم که «قسم نامه» علی اطهری را حفظ هستم. یا غزل معروف ایشان«رفتی ولی کجا؟ که به دل جا گرفته‌ای» را حفظ هستم. اما اکنون جوانان ما این گونه نیستند. من این را یک نقص بزرگ می دانم. نمی دانم این نقص بزرگ به گردن کیست؟ آیا فضای مجازی مقصر است. خودمان کم کاریم؟ پدران و مادران مقصرند که نتوانسته اند فرهنگ مان را به فرزندان خود نسخه کنند؟ گناهش به گردن استادان دانشگاه است که به این مسائل اهمیت نداده اند؟ شما جامعه مطبوعات همت کنید و فرهنگ کرمان را به جوانان و کودکان بیاموزید.
حرف های همایون نادرست نبود!
زمانی من با همایون تجربه کار برخورد کردم که روزهای عزلت و گوشه نشینی او بود. همایون دوست نداشت حرف بزند. نمی خواست با کسی محشور باشد. بیش تر اوقات خود را در خانه می گذراند. با ایشان گپ و گفتی داشتم. من حرف هایی داشتم و او گلایه هایی داشت. یک روز که بسیار دل افسرده بود، به ایشان گفتم:«من به عنوان یک جوان فعال در زمینه فرهنگ و ادب آمده ام که مقداری انرژی بگیرم. صحبت های شما مرا پاک ناامید می کند.» جواب داد:«ان شاء ا… که موفق باشی؛ اما یک روزی می فهمی!» حالا با گذشت دهه ها از آن روز، نمی خواهم قضاوت کنم که حتما همه حرف های همایون درست بوده؛ اما می خواهم بگویم که زیاد هم نادرست نبود!

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *