پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گفت و گو با علی رضا ابراهیمی، نواده یکی از دلاوران جنوب استان کرمان؛ امیرسعیدخان(صدخان) مالکی؛ پرچمدار ملی

گفت و گو با علی رضا ابراهیمی، نواده یکی از دلاوران جنوب استان کرمان؛ امیرسعیدخان(صدخان) مالکی؛ پرچمدار ملی





۹ خرداد ۱۳۹۵، ۲۱:۵۱

گفت و گو با علی رضا ابراهیمی، نواده یکی از دلاوران جنوب استان کرمان؛
امیرسعیدخان(صدخان) مالکی؛
پرچمدار ملی

ناصر شجاعی

از دوران باستان تاکنون، مردم کشورمان هرگز یاد پهلوانان، دلاوران و سردارانی که برای نجات ایران زمین، پرچم برافراشتند و خود را به خطر انداخته و رشادت ها نمودند، تا دست متجاوزان را از میهن عزیزمان ایران کوتاه کردند، هرگز فراموش نخواهند کرد. دست روزگار مرا در شش سالگی به سبب شغل پدر به کهنوج کشاند. از کرمان تا به کهنوج 2 روز راه بود. کهنوج از حداقل امکانات شهرنشینی هم بی بهره بود. جاده، برق، کولر، آب لوله کشی، درمانگاه و… تنها نخل های سر به فلک کشیده خرما در شوباد کهنوج، نسیم خنکی را بر پیکره گرما زده مان در کوتیک ها می نواخت. خرابه های دژی بر فراز تپه ای در میان شهر خودنمایی می کرد. نام آن دژ قلعه سید خان بود. در بین عوام شایع بود که سیدخان که بعدها فهمیدم امیرسعیدخان نام داشته، دل و جگر بدخواهانش را می خورده است. داستانی شبیه به ضحاک!
چاهی در میان این دژ کهن وجود داشت که می گفتند هرکسى با این چاه حرف بزند از چاه جواب می شنود. بعدها که بزرگتر شدم برای اینکه دِینم را به جایی که مدتی پذیرای پرورش کودکی ام بود ادا کنم. خوابگاهی به سفارش کمیته امداد در پشت سینما شوباد، در سال 75 ساختم. بسیاری از مردمان از رشادت های سیدخان(امیرسعیدخان) در نبرد با متجاوزین عرب می گفتند. مات و متحیر بودم در بین این دو نظریه وارون! تا اینکه با آقای علیرضا ابراهیمی یکی از دوستان دیرینه ام روبرو شدم که دانشجوی کارشناسى ارشد رشته زبان و ادبیات فارسى است و در این مورد از ایشان پرسش کردم و فهمیدم که امیرسعیدخان جدش می باشد و دست نشاندگان انگلیسی و تبهکاران، این سردار را سدی می پنداشتند که در برابر کردار و نیات پلیدشان، تمام قد قیام می کرده است. وی در همه عمر با پلیدی ها ستیز کرده و حامی بینوایان بوده است. از این رو، این نابکاران او را دشمن خود می پنداشتند و برای بدنام کردنش، از هر گونه تهمتی فرو گذاری نمی کردند. در جنگی که با تشویق و تحریک انگلیسی ها صورت می پذیرد و با دادن آذوقه و پول و مهمات زیاد به اعراب به سرکردگی شیخ سیف و شیخ نبهان، از شیخ نشینان خلیج پارس، که آن ها را وادار می کنند تا سپاهی 20 هزار نفره را گردآوری کنند و مناطق جنوب ایران را که از حکومت وقت اجاره مى کرده اند را تصرف و مردمان را غارت کنند. در حالی که در آن زمان حکومت مرکزى تضعیف شده بود. دولت هاى استعمار گر و متجاوزان فرصت طلب نیز از این فرصت استفاده کرده و به جنوب ایران یورش می آورند و عوامل آن ها با اشغالگری، قتل و غارت پیش روى مى کنند تا نزدیکى شهرستان کهنوج این پیش روى ها ادامه پیدا می کند و از هرگونه ظلم و تجاوز فروگذار نمی کردند. در این زمان امیرسعیدخان درخواست مکرری از پادشاه بی کفایت قاجار و حاکم کرمان می کند؛ ولی هیچ کمکی از سوی حکومت به او نمی شود. پس از شنیدن خبر تجاوز به مردم منطقه، سخت بر می آشوبد و همه دلاوران جنوب شرق ایران را بسیج می کند و نیز با کمک مردم محلى و اقوام و قبایل مختلف و خاندان خود نیز، سپاهی را در مقابل متحاوزان تشکیل مى دهد و این آغاز آتش جنگی 5 ساله است که شعله ور می شود. سپس با شهادت فرزند برومند و ارشدش به نام «مست علی خان»، تازیان را به خاک و خون می کشد.
دشت را از این نابکاران پشته می سازد و شکستی سنگین را برای متجاوزان به خاک، و بی حرمت کنندگان پرچم ایران رقم می زند. سرانجام پرچم را در آخرین نبرد سنگین، بر فراز پشته های جنازه های تازیان برافراشته می سازد. سیل تبریک ها از سوی پادشاه قاجار و دولتمردان، به سویش سرازیر مى شود. پرچمدار ملی پس از جنگ نیز، به علت روح والای انسانی، که قدرت را برای خدمت به مردمان می دانسته است، مصمم تر از پیش، به آبادانی و کشاورزی و دامداری در منطقه می پردازد تا کمکی در خور توجه به اهالی کرده باشد. مردم منطقه هم پیشوای خود را عاشقانه دوست داشتند و او را در سازندگی منطقه یاری کردند. از این رو تنها از دولت قاجار می خواهد که مالیات ندهند. زیرا مردم پس از 5 سال جنگ های پی در پی بنیه بدون حمایت دولت، توان پرداخت مالیات را ندارند، که با ناراحتی دربار روبرو می شود.
هنوز در منطقه روی سر امیرسعیدخان قسم می خورند و بسیاری از بزرگان افتخارشان این بوده که با وی دوست بوده اند. به راستی اگر امیر سعید خان نبود شاید کرمان نیز اکنون هم چون بحرین، نیز نامی تازی داشت و کشوری بود شیخ نشین.
من نیز بر خود واجب دیدم که یاد این پرچمدار ملی را گرامی بدارم. به همین منظور با علی رضا ابراهیمی، یکی از نوادگان امیر سعید خان به گفت و گو نشسته ام.

جناب آقای ابراهیمی، شما چه نسبتی با امیرسعید خان مالکی دارید؟
بنده نتیجه امیرسعیدخان هستم که از سوی مادر نسبم به ایشان مى رسد. مرحوم امیرسعید خان پدر بزرگ مادرى بنده می باشند. پدر بزرگ مادری ام آقای جهانگیرخان از نوادگان امیر سعید خان بزرگ می باشند. نسب و طایفه امیر سعید خان به مالک اشتر نخعى سردار لشکر اسلام و یار و یاور امیر مومنان على علیه السلام مى رسد. این طایفه در زمان امام رضا(ع)، از مشهد کوچ داده می شوند. به این منطقه، برای آرام کردن مردم جنگجوی این محل، سال ها می مانند. طایفه گسترش پیدا می کند تا امیرسعید خان پا به دوران می گذارد.
چرا علیه امیرسعید خان این همه شایعه پراکنى های وحشتناک شده است؟
یکی از ابزارها و شگردهای استعمارگران، به ویژه انگلیس، این بوده که به وسیله عوامل خود، به تخریب چهره های ملی رو می آوردند، تا پس از تخریب و تضعیف آنها، دست نشاندگان خودشان را به جای آنها بر مسند قدرت بنشانند.
قلعه سعیدخان به وسیله چه کسی ساخته شد؟
این دژ به وسیله پدربزرگ امیرسعیدخان ساخته شد که امیرسعیدخان آن را گسترش داد.
از رفتار و اخلاق امیرسعیدخان بگویید؟
امیرسعید خان و پدران و اجدادش با خوبی کردن در میان مردمان پایدار مانده اند. به ویژه امیرسعیدخان که بسیار دلاور و سلحشور بوده و با زیر دستان به مهربانی رفتار می کرده است. منطقه ای که آنها آباد کرده بودند چند صد کیلومتر مربع می باشد، که در این زمان با این همه ماشین آلات کشاورزی کاری است بسیار مشکل، چه رسد در آن زمان که فقط نیروی انسانی بوده است. مباشران بیان می کنند که وقتی محصولات و یا دامپروری که به دست می آمده، اول ایشان سهم بینوایان را می داده که شامل؛ یتیمان، سالخوردگان، بیوه زنان بی پناهان و مستمندان بوده است. سپس سهم به کارگران و زحمت کشان را می داده، و در انتها خود سهم محصولش را برداشت می کرده است.
تا زمان زنده بودن نیز همه ساله این رسم را برپا می‌داشته است. از این رو بوده که محبوبیت شان در قلب مردم راه پیدا کرده و همه ساله به املاکش افزوده می شده است. زیرا مردم جنگجو و دلاور منطقه جنوب تنها با مهربانی کردن همراهی می کردند و گرنه هیچ دولتی قادر نبوده که آن ها را به فرمان خود در بیاورد. هرگاه درگیری و نزاعی صورت می گرفته، امیرسعیدخان با میانجی گری، بین همه آشتی برقرار می کرده و کسی روی حرف وی حرف نمی زده است. پس از آشتی کنان، در بین دو طایفه درگیر، ازدواج برقرار می کرده است. از این رو این دو گروه با هم بسیار نزدیک می شدند و خطر درگیری مجدد از بین می رفت. اگر به گفته بدخواهان، ایشان ظلمی می کرد، هرگز نمی توانست دوام پیدا کند. خواجه محمد امین منشی کرمانی، در کتاب جغرافیای ایالت کرمان در عهد ناصری، در صفحه ۳۲۱ می نویسد:«امیرسعیدخان، درآن حدود کمال اقتدار و تسلط را داشته است و مردی صاحب ثروت و جمعیت و حشمت و دولت بوده که هیچ یک از اکابر اهالى و کرمان با او همسری نتوانستند نمود. از آن جمله در قریه ای از قرای خود که موسوم به کهنوج است، قلعه اى ساخت است و به آبادانی ملک پرداخت و در خدمات دیوان جز راستی و صداقت طریقی دیگر نمی‌سپرد.»
موقعیت امیرسعیدخان در منطقه و کشور چگونه بوده است؟
سعید خان با سران بلوچ منطقه وصلت کار بوده و دختر بزرگ ایشان به نام بی بی جمال خاتون را به ازدواج حسین خان لاشارى در می آورد و از این رو بلوچستان هم تحت فرمانش بود. از سویی دختر یکى از شاهزادگان قاجار به نام سکینه خانم دختر حسین خان منصورنظام را به زنی می گیرد. با این ازدواج ها، موقعیتش را در پایتخت تحکیم می بخشد و بدون هماهنگی می توانسته به دربار وارد شود. منشی کرمانی می نویسد:«بلوک رودبار، جلگه ای است در نهایت وسعت، مضافات او بسیاراست، جنگل ها و بیشه های فراوان دارد. صاحب آن ملک و نواحی «امیرسعیدخان» است. در زمان حکومت مرحمت شأن ابراهیم خان ظهیرالدوله به عنوان حاکم وقت تعیین و حکومت منطقه رودبار و کهنوج و مناطق تحت امر امیرسعیدخان مالکى به صورت یکجا و کامل به ایشان واگذار مى گردد.»
ادامه دارد …

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *