پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | ماجرای عجیب دروغ‌پردازی‌های خانم‌دکتر آینده داغون شدیم آقو

ماجرای عجیب دروغ‌پردازی‌های خانم‌دکتر آینده داغون شدیم آقو





۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱:۰۱

ماجرای عجیب دروغ‌پردازی‌های خانم‌دکتر آینده
داغون شدیم آقو

سیزدهم ماه می پارسال، مصادف با روز مادر، یک زن کانادایی به نام «دانا دیر» Dana Dirr در حالی که به سوی بیمارستانی حرکت می‌کرد، تصادف کرد و ضربه مغزی شد، او پزشک جراح همان بیمارستان بود. «دانا» ۳۵ هفتگی حاملگی‌اش را طی می‌کرد. او پسر پنج ساله‌ای به نام «اِلی» داشت که در حال مبارزه با سرطان بود. در فیس‌بوک او صفحه‌ای با عنوان «اِلی مبارز» برای مستند کردن سیر درمان پسرش درست کرده بود.
یک راننده مست باعث تصادف شده بود روز بعد از تصادف، همسر «دانا»، آقای «جان» یا اختصارا J.S. در صفحه فیس‌بوک‌اش نوشت که همسرش درگذشته است، اما پیش از مرگ نوزاد دخترشان با سلامت کامل از بدن مادر خارج شده است. خب! تصدیق می‌کنید که خبر بسیار غم‌انگیزی است، این خبر، بی‌شک می‌بایست در روز مادر، در رسانه‌های دنیا که در پی انتشار اخبار جنجالی هستند، سر و صدا به پا می‌کرد، اما اینگونه نشد! چرا؟ چون کل داستان از اساس دروغ بود! گرچه در اینترنت هویت‌های و داستان‌های دروغین فراوان هستند، اما این داستان دروغ از جهاتی منحصر به فرد بود چرا که کسی که داستان را جعل کرده بود، به تدریج در طی ۱۳ سال خانواده‌ای را که وجود خارجی نداشت، در اینترنت ساخته بود. بله! ۱۳ سال تمام شخصی به موازات ورود شبکه‌های اجتماعی و وب‌سایت‌های مختلف، داستان دروغی را به تدریج و به طرز متقاعدکننده‌ای برای بقیه تعریف کرده بود. داستان از زن ۲۲ ساله‌ای شروع شده بود که در خانه پدرش در اوهایو زندگی می‌کرد، خالق داستان در طی سال‌های به تدریج با قابلیت‌های شبکه‌های اجتماعی آشنا شده بود و دانسته بود که چگونه می‌تواند دروغ‌های بزرگ‌تری بگوید و از سادگی دیگران استفاده کند.
صفحه فیس‌بوک اِلی پسر مبتلا به سرطان خانواده دروغین- تا زمان فوت «دانا» ۱۱۰۰ فَن داشت، روز بعد از حادثه رانندگی دانا، تعداد فَن‌ها به مراتب بیشتر شد و به ۶۶۰۰ نفر رسید. البته خالق داستان، در پی دریافت پول یا کسب سود مالی به شیوه دیگری نبود، اتفاقا او صفحه‌ای برای کمک به یک نهاد خیریه که به بچه‌های سرطانی کمک می‌کند، باز کرده بود و از خوانندگان خود خواسته بود که به این بنیاد کمک کنند. در طی یک روز بیشتر از هزار دلار، پول جمع شده بود. اما هر دروغی، تاریخ مصرفی دارد، همزمان با فوت «دانای» دروغین، افراد زیادی درگیر کشف حقیقت و برملا کردن دروغ برآمدند، آنها در عرض ۲۴ ساعت موفق شدند هویت جاعل داستان را کشف کنند، او یک دانشجوی پزشکی مقیم اوهایو به نام واقعی «امیلی دیر» بود. نخستین چیزی که باعث شک شده بود، عدم بازتاب خبری حادثه تصادف تراژیک در رسانه‌ها بود، این شک منجر به یک تحقیق آنلاین شد. با اینکه «دانا» عکس‌های زیادی از فرزندانش در اینترنت گذاشته بود، اما حتی یک بار هم عکس دست‌جمعی از آنها به نمایش نگذاشته بود. با استفاده از سرویس‌های tineye.com و جستجوی تصویر گوگل، مشخص شد که عکس‌هایی که «دانا» از فرزندانش گذاشته بود، در واقع عکس‌هایی بود که جاعل داستان از اینترنت پیدا کرده بود و به عنوان فرزندان خود معرفی کرده بود. تحقیق بیشتر مشخص کرد که شمار زیادی از دوستان‌های فیس‌بوکی دانا و اعضای خانواده‌اش هم جعلی هستند و عکس‌های پروفایل‌های آنها متعلق به افراد دیگری هستند. یعنی نه‌تنها خانواده «دیر» جعل شده بود، بلکه دروغگو، تعدادی زیادی دوست فیس‌بوکی دروغی هم ایجاد کرده بود. تصور کنید که آدمی از ۱۳ سال پیش، زمانی که سایت Tripod محبوب بوده، شروع به تعریف داستان یک خانواده کند و بعد با استفاده از Xanga، مای‌اسپیس، سایت‌های اشتراک عکس مانند Mobog و سرانجام فیس‌بوک به کارش ادامه بدهد! آخر چه انگیزه و انرژی‌ای باید پشت سر این کار باشد؟! قصه‌گوی ما حتی اکانتی در Yahoo! Answers داشت که در آن به پرسش‌های والدین بچه‌های سرطانی پاسخ می‌داد. اما چگونه هویت واقعی قصه‌گو پیدا شد؟ یکی از کسانی که به بنیاد خیریه‌ای حمایت از بچه‌های سرطانی کمک کرده بود «امیلی دیر» نام داشت که نام خانوادگی یکسانی به «دانا دیر» داشت، این مطلب، صرفا می‌توانست یک تشابه اسمی باشد، اما این طور نبود: پیش از آن خانواده «دیر» در اقدامی نمادین برای یادآوری مقاومت و مبارزه کودک سرطانی‌شان، دست‌بندهایی درست کرده بودند که برای دوستان آنلاینشان پست می‌کردند، مشخص شد که آدرس فرستنده این دست‌بندها، آدرس «امیلی دیر» است. وقتی دروغ‌ها مشخص شد و معلوم شد که امیلی دیر پشت این داستان‌هاست، امیلی نخست شروع کرد به دروغگویی بیشتر کرد، اما سرانجام به کار خود اعتراف کرد، از آنجا که او در حال تحصیل پزشکی بود، می‌توانست همه داستان کودک سرطانی را با ذکر داروهای شیمی‌درمانی و سیر درمان او، به طرز متقاعدکننده‌ای تعریف کند.
تحقیق بیشتر کاربران مشخص کرد که امیلی، حدود ۲۰ پروفایل مردانه هم درست کرده بود و در آنها تظاهر می‌کرد که مرد خوش‌قیافه کانادایی با بیست و چند سال سن است. از این طریق او حتی نظر تعدادی از زنان و دختران را جلب کرده بود.
این خبر که برایتان نقل کردم، از زوایای مختلف جالب توجه است و باید به آن دقت کرد: نخست آنکه نشان می‌دهد، چگونه ماه پشت ابر پنهان نمی‌ماند و مردم اگر بخواهند، می‌توانند با خِرَد جمعی خود، هر دروغگویی را رسوا کنند. در این قضیه، اگر نیروی پژوهشی صدها کاربر نبود، هیچ وقت واقعیت مشخص نمی‌شد. در وبلاگی که آدرس آن در ذیل مطلب ذکر می‌شود و یکی از منابع مقاله است می‌توانید ببینید که چگونه صدها کاربر با کمک هم پرده از واقعیت امیلی دیر برداشتند.* از سوی دیگر این خبر یک بار دیگر به ما گوشزد می‌کند که در اینترنت به هویت‌ها و ادعاها شک کنیم، انگیزه‌های روانی و سودهای ناپیدای زیادی، ممکن است بعضی افراد را به سوی جعل هویت راهنمایی کنند.
طوری که آنها با انرژی باورنکردنی‌ای هویتی جعلی برای خود درست کنند. جعل هویت در اینترنت با اهداف زیادی صورت می‌گیرد، جلب توجه دیگران یکی از آنهاست. تصور کنید که کاربر مردی را که می خواهد وبلاگی باز کند و در آن ایده و نوع خاصی از نگاه را اشاعه دهد، با توجه به نوع خاص جامعه در ایران او به سادگی متوجه می‌شود که اگر خودش را یک وبلاگ‌نویس زن جا بزند، به مراتب تعداد خوانندگانش بیشتر می‌شود، پس شروع می‌کند به تعریف داستان‌های زندگی یک زن با جذابیت‌های عاطفی خاص و در قالب آن ایده‌ها و نظرات را بیان می‌کند! اما داستان «امیلی دیر» نمونه‌ای است کلاسیک از اختلال روانی‌ای که اختلال Munchausen اینترنتی نامیده می‌شود. برای اینکه بدانیم مونچاوزن چیست باید به قرن هجدهم برگردیم، در آن زمانی یک نجیب‌زاده آلمانی به نام بارون مونچاوزن بعد ازمدتی خدمت در ارتش روسیه و پس از بازگشت به میهن‌اش، شروع به نقل خاطرات عجیب و غریب و باورنکردنی از آن سفر کرد. در این خاطرات او با انواع دشواری‌ها و مصائب روبرو می‌شود و از همه آنها جان سالم به در می‌برد، خاطرات او در کتابی در ۳۴ فصل جمع‌آوری شده است و حتی با اقتباس از این کتاب چندین فیلم و انیمیشن هم تهیه شده است. خاطرات آقای مونچاوزن یک جوری آدم را یاد خاطرات باورنکردنی آقای همساده در مجموعه کلاه‌قرمزی ۹۱ می‌اندازد!! اما جالب است بدانید که در روانپزشکی برای نامگذاری یک اختلال روانی با توجه به نوع خاص داستان‌های بارون مونچاوزن، از نام او استفاده شده است. در روانپزشکی اختلالی داریم به نام سندرم مونچاوزن که در دسته اختلالات ساختگی قرار می‌گیرد، در این اختلال بیمار برای جلب توجه یا همدردی دیگران، شروع می‌کند به تظاهر به داشتن بیماری یا ناخوشی خاصی که وجود خارجی ندارد، او اگر علایمی از بیماری داشته باشد، ‌در آنها غلو می‌کند، طوری که پزشکان شک می‌کنند و انواع آزمایشات را برای بیمار درخواست می‌کنند. بعضی از کسانی که این مشکل را دارند، در مورد بیماری‌های تحقیق زیادی می‌کنند تا منطبق بر یک بیماری، علایم و نشانه‌هایش را ابراز کنند. آنها سابقه بستری‌های طولانی‌مدت و حتی عمل‌های جراحی متعدد هم دارند. البته توجه داشته باشد که سندرم مونچاوزن از اختلال دیگری به نام خودبیمارانگاری یا هایپوکندریاز متمایز است، چرا که در آن اختلال خود فرد آگاهانه علایم بیماری را جعل نمی‌کند و تلاشی آگاهانه برای تقلید یک بیماری از خود بروز نمی‌دهد. اما نوع خاصی از سندرم مونچاوزن هم وجود دارد که در آن یک فرد تلاش می‌کند یک فرد دیگر را بیمار جلوه دهد. این اختلال، سندرم مونچاوزن با واسطه یا Munchausen syndrome by proxy نامیده می‌شود. مثلا مادری ممکن است، پسرش را که گاهی مثل هر کودک دیگری دچار سرماخوردگی ساده می‌شود، مبتلا به ناراحتی تنفسی پیشرفته جلوه دهد، بر این اساس فرزند بیچاره نزد چندین و چند متخصص بیماری‌های تنفسی برده می‌شود، انواع آزمایشات برای او انجام می‌شود، اسپرومتری می‌شود، برونکوسکوپی می‌شود و دست اخر پزشکان درمی‌یابند که پسر بیماری خاص ندارد، اما مادر همچنان سراسیمه او را به اورژانس‌های می‌برد و هر بار در بیمارستانی بستری می‌کند. اما سندرم مونچاوزن اینترنتی، شکل نوینی از این اختلال است، در این اختلال یک کاربر، در چت‌روم‌ها، وبلاگ‌ها یا پروفایل‌های شبکه‌های اجتماعی، شروع می‌کند به بیان علایم یک بیماری و سیر تشخیص و درمان آن و مبارزه خود با بیماری. از این طریق او در صدد جلب توجه و ترحم دیگران برمی‌آید. نخستین بار در سال ۲۰۰۰ یک استاد روانپزشکی داشنگاه آلاباما به نام «مارک فلدمن» سندرم مونچاوزن اینترنتی را توصیف و نامگذاری کرد.
warriorelihoax.wordpress.com*

منابع:dailymail.co.uk
gawker.com
و منبع فارسی: 1pezeshk.com

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *