پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | منصور علیمرادی: نویسندگی به مُرده بداعمال می‌ماند

منصور علیمرادی: نویسندگی به مُرده بداعمال می‌ماند





۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۳:۰۴

منصور علیمرادی: نویسندگی به مُرده بداعمال می‌ماند

مریم ایجای

منصور علیمرادی نویسنده، شاعر، پژوهشگر کرمانی، متولد ۱۳۵۶ است و تاکنون دو مجموعه داستان و یک رمان منتشر کرده است. داستان های این نویسنده فضای بومی دارند و اعتقاد دارد که تا کسی در فضای بومی نفس نکشد و زندگی نکند نمی تواند از آن حال و هوا بنویسد. در حوزه پژوهش فرهنگ مردم نیز صاحب تالیف‌های زیادی است. وی بیش از ده سال است که به کار و پژوهش بر روی دائره المعارف مربوط به فرهنگ و زبان مردم حوزه هلیل رود و رودبار جنوب مشغول است و می گوید بیشتر وقتش را بر روی مجموعه ده جلدی« فرهنگ حوزه ی هلیل رود» می گذارد.رمان “تاریک ماه” او سال گذشته برگزیده جایزه ادبی هفت اقلیم شد. به تازگی مجموعه داستان «نام دیگرش باد است؛ سینیور!» در ۱۳۲ صفحه توسط نشر نون منتشر شده است. او همچنین رمان «شب جاهلان» را نیز در دست انتشار دارد.
آقای علیمرادی اهل کجایید؟ نویسندگی را از کی و کجا شروع کردید؟
اهل آبادی کوچکی در جنوب کرمان، بین شهرستان های رودبار جنوب و عنبراباد، روستای کوچکی است محصور در میان کوه هایی نه بلند و نه کوتاه، و به لحاظ رنگ تا حدی متنوع، یعنی سرخ و سیاه و خاکستری، به نام کغارکی، تلفظ اش قدری سخت است اما روستای عجیبی است. نوشتن را از همان روستا شروع کردم در هیجده نوزده سالگی، دبستان که بودم کتاب هایی را که برای مدارس می رسید با ولع می خواندم. در واقع کتاب‌ها ابزارهایی برای کشف جهان، و کشف مرزهای بیرون از روستای محل سکونت ما و نواحی اطراف بودند. بعدها دوره ی دبیرستان که در جیرفت درس می خواندم شدم عضو کتابخانه ی مرکزی، سه سال نفر اول کتابخانه شدم، خود مواجهه با کتابفروشی ها و کتابخانه حکایتی است که بماند برای بعد.کم کم شروع کردم به نوشتن داستان و بعدها به طور اتفاقی شعر، که شعر البته بخش مهمی از عمر مرا درگیر خودش کرد، بعدها هم روزنامه نگاری و پژوهش در تاریخ و فرهنگ شفاهی جنوب و طنز.
لطفا نام کتاب هایتان را بفرمایید و توضیح اندکی در مورد آن ها بدهید.
اولین کتابم مجموعه شعری است از شاعران محلی سرای شهرها و روستاهای جنوب استان کرمان که شعرهایی را که به گویش ها، زبان ها و لهجه های مختلف آن نواحی سروده بودند جمع کرده بودم با عکس و شرح حال مختصری از شاعر، تحت عنوان«شروگ ماه»، دومین کتابم مجموعه داستانی بود با عنوان «زیبای هلیل» که در نشر آموت چاپ و منتشر شد.سومی اش مجموعه شعری بود با عنوان :«آوازهای عقیم باد»، منتخبی از شعرهایی که در آن سال ها گفته بودم و در طول یکی دوماه دوتا چاپ اش تمام شد، کتاب بعدی «لیکوهای رودبارجنوب» بود،پژوهش، گردآوری، برگردان و شرحی بر یک نوع شعر شفاهی باستانی. کتاب بعدی تاریک ماه بود که در نشر« روزنه» چاپ شد.بعدی افسانه های مردمان حوزه ی هلیل رود که در واقع یک جلد از فرهنگ ده جلدی فرهنگ مردم منطقه ی جنوب کرمان است. و بعد هم «لیکوهای رودباری ۲» و مجموعه داستان «نام دیگرش باد است سینیور!» توسط نشر نون.
رمان تاریک ماه شما در سال گذشته برنده جایزه ادبی هفت اقلیم شد.به نظر شما دلیل موفقیت این رمان چه بوده است؟
خودم هم به طور یقین نمی دانم، ولی در نقد و نظرها به وجوه مختلفی در این کتاب پرداخته شده، مثل زبان، فضا، شخصیت ها و….
کتاب تازه شما با عنوان «نام دیگرش باد است، سینیور!» به تازگی از نشر نون منتشر و به نمایشگاه کتاب امسال رسید. می شود لطفا کمی در مورد حال و هوا و فضای این کتاب بگویید؟
«نام دیگرش باد است،سینیور» مجموعه داستانی است شامل هفت داستان، که دغدغه ی من در نوشتن هر کدام، فرم، زبان، روایت، فضا، و وارد کردن شخصیت ها و آدم های جدید در ادبیات بوده، چقدر موفق؟ باید ببینیم قضاوت منتقدان و خوانندگان چه خواهد بود. آدم ها و فضاها در این مجموعه به نوعی به هم ربط پیدا می کنند، بدون آن که کتاب داعیه ی مجموعه داستان به هم پیوسته را داشته باشد.از طرفی بر خلاف تاریک ماه که روایتی از مردمان گرمسیرنشین و رودبار جنوب و بلوچستان داشت، فضای این مجموعه بیشتر عشایری است و رویدادها در نواحی عشایرنشین اتفاق می افتند. البته با سبک و سیاقی خاص، به نظر من بیشتر اقوام، قبایل، طبقات، اقشار و اقلیم ها در ادبیات ما جایگاهی نداشته اند، ما هنوز یک رمان یا مجموعه داستان که شخصیت هایش از عشایرمردم باشند در ادبیات مان نداشته ایم.یا حداقل من ندیده ام.
وضعیت نمایشگاه کتاب امسال چطور بود؟
به نظرم خیلی خوب بود، استقبال از کتابها هم خوب بود و مهمترین اتفاق نمایشگاه، دیدار دوستان نویسنده و اهل نظر بود که در هر حال و در هر شرایطی خود غنیمتی است. در مجموع به نظرم خیلی خوب بود، حداقل برای من.
آیا در نوشتن طرفدار سبک خاصی هستید؟
ادبیات بر تنوع و تکثر استوار است، ادبیات مثل غذاهای متنوعی است که هر کدام رنگ و عطر و مزه ای دارند و البته دستور طبخی. برای من همه ی سبک ها و سیاق ها ستودنی و لذت بخش اند به این شرط که واقعا سبک و سیاق باشند و ادبیات به معنای واقعی تولید شده باشد،نه ادا و اصول.همان سخن سعدی است که: هر گلی نو که در جهان آید/ ما به عشق اش هزار دستانیم.
آیا شما هم اعتقاد دارید که با توجه به تکراری بودن موضوع ها باید به سراغ فرم های بدیع برای بیان موضوعات رفت؟
همان حرف صائب است که: یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت/ در بند آن مباش که مضمون نمانده است.نویسنده از دریچه ی خودش به انسان، جهان، رویدادها، موضوعات و نگاه می کند، هر نویسنده ای از یک موضوع روایت خودش را می تواند داشته باشد و این روایت تکنیک ها و شگرهای روایی و در نهایت فرمی را.همه ی این ها بستگی دارد به میزان توان و خلاقیت،‌تجارب و دانش نویسنده.اصل و اساس هنر و ادبیات بر بداعت است، چون با خلق سر و کار دارد و خلق فرایندی است استوار بر بدعت و نوع آوری. اگر نویسنده بخواهد کاری کند شبیه آن چه دیگران انجام داده باشند در نهایت می شود یک کپی شیک، آنچه امروز مثلا دانشجویان هنر از گرانیکای پیکاسو می کشند.
آیا شما از کارگاههای داستان نویسی استفاده کرده اید؟
من هیچ وقت شانس این را نداشته ام که به کارگاه داستان نویسی- حتی برای یک بار بروم. منتها فکر می کنم که کارگاه ها، خیلی در آموزش ادبیات جدی و خلاق موثر باشند، نویسنده ای که چهل سال داستان نوشته و تجربه و زیست ادبی داشته، می تواند خیلی چیزها به کسانی که می خواهند داستان بنویسند یاد بدهد،راه را برای شان هموار کند. به شرط این که شاگرد عین استاد بار نیاید و از یک جایی راه خودش را پیدا کند و فکر نکند: اگر راهم دوتا شد وای بر من.
از بین نویسندگان ایرانی قدیم و معاصر سبک کدام نویسنده ها را بیشتر می پسندید و چرا؟
همه را، تقریبا همه را، آثار اکثر آنهایی را که درست و دقیق و خلاقانه نوشته اند با لذت خوانده ام، از نویسنده ی تاریخ که امثال بیهقی باشد و رستم الحکما و باستانی پاریزی، تا متن های غنی عرفانی و قصه های کهن، مثل سمک عیار و جوامع الحکایات و کشف الاسرار و …تا داستان نویسی مدرن در این صدسال اخیر، در ادبیات داستانی که خیلی ها،- گو این که نویسنده ای در همه ی پرونده ی ادبی اش دوتا داستان خوب داشته- لذت برده ام.اگر بخواهم در حوزه ی ادبیات داستانی لیستی ارائه کنم، باید از خیلی ها که در یک قرن داستان نویسی کاری انجام داده اند نام ببرم. دروغ است اگر بگویم همه را فرصت کرده ام که بخوانم، در حد همین بضاعت و مجالی که بوده و داشته ام عرض می کنم. از هم نسلی های خودم هم کارهای درخشانی دیده ام، البته با توجه به بضاعت ادبیات این روزهای ما، خوب به نظرم این مسئله دلگرم کننده است، شما از جوانی ساله که مجموعه داستانی منتشر کرده نمی توانید توقع داشته باشید که در حد اُهنری، جویس و چخوف و … بنویسد، یا در قد و قامت گلشیری و ساعدی و صادقی و ظاهر شود.حساب نوابغ البته این جا جداست.اما به نظرم امسال سال بسیار خوبی بوده برای داستان نویسی ما.
نویسندگان خارجی چطور؟
خیلی ها مورد علاقه ی من اند، در دهه ها و نسل های مختلف، از سروانتس گرفته تا خوان رولفو ،فوئنتس، مارکز ، استاندال، آستوریاس، فاکنر، داستایوفسکی و…سرتان را به درد می آورم.
به نظرتان امروزه وضعیت نشر چگونه است؟
خیلی خوشبین ام، این روزها هر کسی رمان متوسط به پایینی هم که نوشته باشد باز می تواند ناشری برای چاپ کردنش پیدا کند، اثر خوب را که همه ی ناشرها قبول می کنند، هر چند نویسنده بی نام و نشان باشد.کاری به حوزه های دیگر مثل شعر ندارم که البته آسیب شناسی خودش را می طلبد. در حوزه ی ادبیات داستانی چه خارجی و چه وطنی اقبال ناشرها خوب است.
وضعیت نقد چطور؟
در صدسال حیات تاریخ مدرن فرهنگی ما نقد نتوانست جایگاهی پیدا کند، منتقدانی که در این سال ها-منتقد به معنای کاربلد و حرفه ای- کار کرده اند، تعدادشان به اندازه ی انگشتان دست نمی رسد. این روزها، همه ی منتقدین داعیه ی تولید ادبی دارند و تولیدکنندگان در حوزه ی ادبیات هم داعیه ی منتقد بودن.باری که به سادگی به سامان نمی رسد.
در پایان برای کسانی که می خواهند شروع کنند چه راهی را پیشنهاد می دهید؟
صادقانه عرض کنم: این که ننویسند، تا می توانند ننویسند اما بخوانند و لذت ببرند. چون نوشتن رنج است، جانکاه است، یک عمر باید خواند و نوشت و پاره کرد تا به جایی رسید، در نهایت یک رمان نوشت با تیراژ هزارتایی که اگر مولف خوش شانس باشد و ناشر معتبر، که چندسالی در سیستم پخش و کتابفروشی ها سرگردان بماند.دوستان جوان که می خواهند شروع کنند بروند سراغ هنرهای دیگر، مثل موسیقی، نقاشی، سینما اصلا گرد ادبیات نگردند.زندگی مجال کوتاهی است باید لذت برد.منتها خوب وقتی دچار ادبیات شدی دیگر رهایت نمی کند، به قول همولایتی های ما به مُرده بداعمال می ماند، پاچه ی آدم را می گیرد تا لب گور.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *