سایت خبری پیام ما آنلاین | حکایت اقامت ملا هادی سبزواری، فیلسوف متأله در کرمان؛ پیش تو شیرینی کرمانیان

حکایت اقامت ملا هادی سبزواری، فیلسوف متأله در کرمان؛ پیش تو شیرینی کرمانیان





۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۹:۵۵

حکایت اقامت ملا هادی سبزواری، فیلسوف متأله در کرمان؛ پیش تو شیرینی کرمانیان

سیّد محمد رضا حسینی
حاج ملا هادی سبزواری در یک خانوادۀ مذهبی در یکی از محله های قدیمی شهرستان سبزوار به دنیا آمد. پدر و مادرش او را هادی نام نهادند. پدر او حاج میرزا مهدی « یکی از تجّار و ملاکین سبزوار بود .» از آن جایی که ملا هادی از اوان کودکی شوق زیادی به درس و فراگیری علوم داشت، در « سن هفت و یا هشت سالگی » به تحصیل علم صرف و نحو پرداخت. ملا هادی در نهایت بی آلایشی، زندگی سادۀ طلبگی خود را آغاز کرد و درس فقه و اصول و علوم عقیله را از ملا حسین کاشفی فرا گرفت. وی پس از کسب ادبیات، فقه و اصول، آوازۀ حکمت اشراق از اصفهان به گوشش خورد و دلش برای کسب آن تپید و در سال 1232 هجری قمری به طرف اصفهان حرکت کرد تا از آن جا راهی حج گردد. اما پس از شرکت در جلسۀ درس علم کلام تصمیم به اقامت گرفت و هزینۀ سفر حج را برای تهیه کتاب و سایر لوازم اقامت اختصاص داد و در اصفهان به تحصیل علوم نقلی و عقلی پرداخت و سرانجام در سال 1242 هجری قمری راهی مشهد مقدس شد و در آن جا « پنج سال به تدریس فلسفه، تفسیر و مدت اندکی به فقه پرداخت.» ملاهادی سبزواری در سال 1247 هجری قمری برای حج راهی حجاز گردید. پس از مراسم حج از طریق دریا وارد بندر عباس شد و از آن جا روانۀ کرمان گشت که پس از ورود به کرمان به علت مرگ فتحعلی شاه قاجار و ناامنی کشور در کرمان اقامت گزید. از آنجایی که در کرمان، ناشناس بود، فرصت را مغتنم شمرد و به سیر و سلوک و تهذیب نفس پرداخت و در این راستا در مدرسۀ علمیۀ معصومیه مشغول خدمتگزاری به طلاب می شود. خادم مدرسه که مجذوب اخلاق، تقوا و خلوص ملا هادی شده بود، دخترش را به همسری او در آورد.
اگر چه ملا هادی شاهد بود که طلاب آن مدرسه شعرهای منظومه او را درست معنی نمی کردند؛ امّا سعی می کرد تا با آنان وارد بحث نشود و او همچنان ناشناخته بماند و به تهذیب خود ادامه دهد. اقامت حاجی ملا هادی سبزواری در کرمان یک امر ناخواسته بود، بنابراین شعری از روی دل تنگی در هوای خراسان سروده است: دور از شاه خراسان، در بلا/هم چو ایّوبم به کرمان مبتلا/ آدم آسا از فریب آسمان / صِرت من فردوس طوس را حلا / گر چه دار الفقر کرمان جنتی است / لیک در جنات سفلست و علا/ ای صبا بگرفته دامانت مگر/ خاک دامنگیر سخت این دلا/ ای صبا از خطه کرمان گذر / بر خراسان چون خور آسان از ولا/ پس به آن شیرین شهر آشوب گوی/ خاک راهت دیدۀ ما را جلا/ پیش تو شیرینی کرمانیان / زیره در کرمان و پیش کان طلا.
حاجی ملا هادی پس از برقراری امنیت در راه ها به همراه خانواده اش به سمت سبزوار حرکت کرد و در آن شهر خلوت گزید و به تدریس و تدوین حکمت پرداخت.
وقتی در مدرسۀ معصومیۀ کرمان بود با نهایت فروتنی مسئولیت نظافت مدرسه را تقبل کرده بود. وی که آن زمان حدود 40 سال سن داشت، طلاب مدرسه او را آقا هادی صدا می کردند. آیت الله حاج سید جواد امام جمعه که از مدرسین مدرسه معصومیه بود و درس کلیات قانون می گفت : از حل مسئلۀ پیچیده ای باز ماند. روزی یکی از شاگردان با حاجی دربارۀ حالات و تحصیلات او صحبت می کرد. از حاجی سؤال کرد: آیا با علم هم آشنایی دارید؟ فیلسوف بزرگ با کمال تواضع فرمود: مقداری از معقول و منقول را می دانم. سپس از حاجی سؤال کرد: آیا از علم طب هم می دانی؟ حاجی فرمود:بی اطلاع هم نیستم. طلبه همان مسئله را که استاد نتوانست حل کند، از حاجی سؤال کرد. حاجی با بیانی شیوا و دقیق پاسخ داد. آن طلبه نیز در جلسۀ درس، پاسخ را به استادش ارائه نمود. استاد گفت: این بیان ناشی از فکر تو نیست، از کجا آوردی؟ طلبه پاسخ داد: شخصی از خراسان به مدرسۀ ما آمد، دیروز به اتاق او رفتم، از او سؤال کردم. او چنین پاسخ داد. استاد به همراه شاگردانش به اتاق حاجی ملا هادی رفته و از او تجلیل کردند. معلوم شد شخصی که تاکنون خادم مدرسه بوده و با کمال تواضع به نظافت مدرسه و خدمت گزاری به طلاب افتخار می کرد. عالمی وارسته، فیلسوفی بزرگ و عارفی متقی است که جهت خودسازی و تزکیۀ نفس به جارو کشی مشغول شده است. حاجی تا دید اسرارش بر ملا می شود از کرمان به سبزوار هجرت کرد.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *