پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | شگفتی روستاها

گوشی تلفن دستم بود که ناگهان بلوچ جمله‌ای گفت که تمام حواسم را جلب کرد. داشتند دریا (ساحل سیستان و بلوچستان) را برای توسعه گردشگری، خشک و کوچک می‌کردند

شگفتی روستاها

بلوچ گفت: «خانوم این چیزها توسعه نیست کجای دنیا طبیعتشان را برای آینده نامعلوم یک طرح از بین می‌برند؟





شگفتی  روستاها

۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ۱۰:۴۰

گوشی تلفن دستم بود که ناگهان بلوچ جمله‌ای گفت که تمام حواسم را جلب کرد. داشتند دریا (ساحل سیستان و بلوچستان) را برای توسعه گردشگری، خشک و کوچک می‌کردند. بلوچ گفت: «خانوم این چیزها توسعه نیست کجای دنیا طبیعتشان را برای آینده نامعلوم یک طرح از بین می‌برند؟ مگر می‌شود گفت توسعه می‌خواهیم اما فقط خودمان را ببینیم. مگر توسعه قرار نیست شرایطی باشد که برای نسل‌ها برقرار بماند و زمین و دریا و جنگلمان را هم نگه دارد؟ مگر قرار نیست توسعه ثروتی برای همه بیاورد؟ این کار نامش دریا خواری است، رانت است، ما این را نمی‌خواهیم.»
بلوچ می‌دانست که خشک کردن دریا تنها منابع درآمدی آنان، صید را که نسل‌هاست از آن ارتزاق می کنند از بین می‌برد. همکارم را صدا زدم تا به مصاحبه ما گوش دهد. او هم متحیرِ گفته‌ها و تحلیل‌های بلوچ بود. گفته‌های بلوچِ صیاد دقیق بود. او خوب می‌دانست آنچه دارند برایشان انجام می‌دهند هیچ ارتباطی به توسعه ندارد. آنچه بلوچ می‌گفت را آقای جعفری در راوه نیز می‌دانست. همه اهالی راوه وقتی مهمانشان شدم می‌دانستند. اصلا برای همین است که در راوه کسی معدن را نمی‌خواهد. آنها الگوی توسعه را می‌شناسند. وقتی به راوه رسیدم صفحه‌های زیادی از عکس و نوشته‌هایی که جست‌وجو شده بود را جلوی رویم گذاشتند. نمونه‌های پیشین و فعلی از چندین معدن در ایران و خارج از ایران را جمع کرده بودند. جزییات از عواقب معدن‌کاوی نه فقط در حوزه محیط زیست بلکه در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی هم پیش رویمان بود. اهالی راوه برای گفت‌وگو با مسئولان استان مرکزی چندین الگوی موفق یا شکست‌خورده را جمع کرده بودند: توالی از درس‌آموخته‌هایی که انکارشدنی نبود. گرچه پاسخ رفتاری چنین توسعه‌طلب برای اهالی راوه بازداشت‌های گروهی بود.
در خانه حاجی در اِروِت، روستایی کوچک در مازندران که اهالیش برای نگهداشتن آب‌بندان و جلوگیری از فروش خاک روستا تلاش می‌کردند هم ماجرا خلاف انتظارم پیش رفت. این بار الگوی پایداری منابع از دانش گذشته گرفته می‌شد. حاجی از آنچه می‌گفت که پدرانشان برای برداشت آب کشاورزی از آب‌بندان به آنان آموخته بودند و مثال‌های زیادی از مدیریت برداشت در سال‌های خشکی داشت. سال هایی که خشکی بهانه برداشت خاک منحصربه‌فردِ اسفنج بستر آب‌بندان نبود.
اهالی بسیاری از روستاها و شهرهای کوچک ایران، نقاطی که هرگز پای هیچ تسهیلگر و کارشناس محیط زیستی برای آموزش به آنجا نرسیده بی‌آنکه ذهنشان اصطلاحات و واژه‌های توسعه را بلد باشند، توسعه را می‌فهمند. آنان زمین و هر جنبنده و نباتش را ضرورت بقای زیست و معیشتشان می‌دانند. وقتی سازمان‌های بین‌المللی و محیط زیست ایران با همه دسترسی به دیتا و اطلاعات و با مدت‌ها نفر-ساعت کار، در احیای دریاچه ارومیه، تالاب‌ها، مدیریت جنگل‌های هیرکانی و نجات زاگرس مانده‌اند، در گوشه و کنارهایی از ایران، محلی‌ها می‌دانند چه کنند فقط اگر صدایشان به جایی برسد. رهیافت محلی (آنچه نقطه مغفول بسیاری طرح‌های توسعه ملی و بین‌المللی در ایران است)، ایجاد حلقه‌های گفت‌وگو و بارش افکار چیزی بود که در کنارک، اروت و راوه اتفاق افتاده بود، نیازی هم به نام‌گذاری رویش نبود چرا که انجام می‌شد: کاملا عملگرا و حقیقی.
۱۴۰۱ سال بدی بود اما میان این همه بدی و تلخی، شگفتی هم داشت. شگفتی و هزار درس آموزنده. من این درس‌ها را از راوه، اروت و کنارک یاد گرفتم. از شهروندان و روستانشینانی که جز یک رای در صندوق‌های انتخاباتی، به نظر نقش دیگری در تصمیم‌گیری‌های بزرگ و کوچک دولت برای منطقه زندگی خود ندارند اما خوب‌تر از آنچه به نظر می‌رسد نتایج تصمیم‌های بالا را تحلیل می‌کنند و در برابر آنچه مغایر با توسعه تشخیص می‌دهند واکنش نشان می‌دهند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر