روزگاری که گذشت
۳ شهریور ۱۳۹۵، ۲۰:۴۶
روزگاری که گذشت
عبدالحسین صنعتی زاده
بخش صد و بیست نه
مادرم از صدای چرخ های درشکه که هیچ وقت در آن کوچه شنیده نشده بود متوجه آن صدا شده و قبل از آن که درب خانه را بزنیم او جلوتر در را بگشود. پدرم نیز از عقب او رسید و از دیدار یک دیگر خوشحال شدیم و هر دو نفر به گریه افتادند و اولین سخنی که پدرم بر زبان آورد این شعر سعدی علیه الرحمه بود.
«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم»
«چه بگویم رود از دل غم من ار تو بیایی»
در این مدت پنج سال دوری از او، کمی قیافه اش تغییر یافته موهای سر و ریشش بیشتر سفید شده بود. بسیار مایل بودم در جایی با او تنها بوده و بتوانم به ناراحتی های درونی او آگاه شوم. چه در همان مجلس او با حضور عروس خانم که برای خاطر من شهر و دیار و فامیلش را گذارده و به کرمان سفر کرده بود درست نبود مذاکراتی از مشکلات و ناراحتی ها به میان آید. یکی از چند خربوزه گرگاب اصفهان را که باخود برده بودیم پاره کرده و با چای و شیرینی صرف می شد. پدرم و مادرم از دیدار عروس خانم بسیار خوشحال شده بودند و مثل این بود آن چه از خدا می خواسته اند به آنها اعطا شده است.
همین که فرصتی به دست آمد برای آن که دو به دو پدر و پسر بتوانیم با یکدیگر صحبت کنیم به وسط باغ رفته در کنار جوی آب لمحه ای نشستیم. سپس از پدر پرسیدم از نامه هایی که می نوشتی چنین برمی آمد که دلتنگی داری،برای چه آن نامه های پرسوز و گداز را می نوشتی مشارالیه باز همان شعر سعدی را خوانده و مثل این بود که نمی خواهد مرا هم دل تنگ و افسرده خاطر نماید و لحظه ای سکوت کرد اما باز اصرار کردم که حتماً بگو چه شده تا من این جا هستم هر چه بتوانم بکنم گرفتاری هایت را رفع سازم.
گفت حرف خیلی است. نمی خواهم از همین روز اولی که آمدی تو را ناراحت و متاثر سازم. گفتم نترس من آن آدم سابق نیستم برای چه دلتنگ شوم.
گفت من باید از هر راه و وسیله ای که فراهم شود امور این یتیم خانه را اداره کنم. چه از کلاه بافی و فروش کلاه های قشونی و چه از دستگاه نجاری و چه از بافندگی های دیگر گذشته از آن که دیناری کسی همراهی نمی کند ضرر و صدمه هم می رسانند. همین امروز استاد رستم نجار یک نفر از شاگردهای یتیم را فرستاده نزد ناظر ایالت برای مطالبه قیمت هفت جفت درب اطاق پول بگیرد. چون بیست تومان تتمه مانده به عوض آن که به این پسر بچه که از محصلین ایتام است محبت نمایند و به او انعامی بدهند با فحش و ناسزا بیرونش کرده اند. سه ماه قبل از این دو دانه چوب بالا پرده به پنج تومان خریده اند. سه روز قبل از این پس داده اند این طفل که برای دریافت طلب به دفتر ایالتی رفته اسمش ماشااله دروازه بان است اینک فردا ایالت خیال حرکت دارد بیست تومان طلب دارالایتام از میان می رود.
برچسب ها:
مطالب مرتبط
۵ اثر طبیعی استان کرمان ثبت ملی شد
معاون کمیته امداد کشور:
تلاش میکنیم کودک ترک تحصیل کرده در استان کرمان نداشته باشیم
مرمت و بازسازی «خانه شهر» کرمان به کجا میرسد؟
مجرمان در کرمان به جای زندان، درخت میکارند
محیط زیست کرمان: غازهای وحشی تلف شده در رفسنجان نمونهگیری میشود
آخرین وضعیت سفر در تعطیلات ۲۲ بهمن
ترافیک سنگین در قشم و گیلان و کمبود جا در بوشهر
۲۷ روز پس از حمله تروریستی کرمان
تعداد مجروحان بستری در بیمارستان به ۷ نفر رسید
شهادت نازنین آچکزهی یکی دیگر از مجروحان حادثه کرمان
۱۷ روز بعد از حادثه تروریستی کرمان
ترکشهایی که امکان خارج کردن آنها نیست
افزایش ۲۶ درصدی مرگهای منتسب به آلودگی هوا در ۱۴۰۱
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- با طراحی سایت مشتریان رقیب خود را بدزدید!
- بیماری هاشیموتو چیست؟ علائم و راهکارهای درمان
- نورپردازی کابینت آشپزخانه چه تاثیری بر روحیه افراد دارد؟
- سفر به پوکت بهترین مقصد گرمسیری آسیا با تور تایلند آرزوی سفر
- بورس شمش گلدن ارت ( خانی )
- مقایسه گچبری پیش ساخته پلی یورتان و گچبری پیش ساخته پلی استایرن
- عطر بدون سردرد – 11 عطر مخصوص افراد میگرنی
- گیلکی کناری، پژوهشگر برتر متافیزیک ایرانی بر سکوهای بینالمللی
- چرا رزرو هتلهای 4 ستاره استانبول ارزشمند است؟
- کدام شاخص اقتصادی بیشترین تاثیر را روی پیشبینی قیمت انس طلا دارد؟ بیشتر
بیشترین نظر کاربران
«آفاق آزادی در سپهر تاریخ» در غیاب زیباکلام
بیشترین بازنشر
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
آشکارشدن گورهای ماقبلتاریخ هنگام ساخت بزرگراه
3
«بمو» را تکهتکه کردند
4
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
5
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
دیدگاهتان را بنویسید