پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | استادی نشسته بر سکوی آینده

شب «عبدالحسین وهاب‌زاده» برگزار شد

استادی نشسته بر سکوی آینده

«وهاب‌زاده»: بچه‌ها را از عشق‌ به طبیعت محروم کردیم





استادی نشسته بر سکوی آینده

۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۱:۰۸

عصر یکشنبه چهاردهم مردادماه سال ۱۴۰۳، هفتصدوشصتمین شب از مجموعه شب‌های مجلۀ «بخارا» با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی و مجلۀ «صنوبر»، به شب «عبدالحسین وهاب‌زاده» اختصاص داشت. در این شب که با استقبال بسیاری از دوست‌داران محیط‌زیست، اساتید این حوزه و هنرمندان در سالن «فردوسی» خانۀ اندیشمندان برگزار شد، از جایگاه «عبدالحسین وهاب‌زاده» در حوزۀ محیط‌زیست قدردانی شد. در پایان این مجلس، «یلدا ابتهاج» کتاب «حافظ به سعی سایه» از استاد «سایه» و «حمید جلالیان»، «انجمن دوست‌داران دماوندکوه»، هدیه‌ای به‌رسم یادبود به «عبدالحسین وهاب‌زاده» تقدیم کردند.

 وهاب‌زاده، مترجم و مولف

| علی دهباشی، سردبیر فصلنامۀ بخارا |

استاد وهاب‌زاده مترجم و مؤلف بیش از ۲۵ عنوان کتاب در زمینۀ محیط‌زیست، بوم‌شناسی و طبیعت هستند و سه بار برندۀ جایزۀ کتاب سال شده‌اند. همچنین برندۀ جایزۀ «مهرگان» برای کتاب «تنوع حیات»، برندۀ کتاب سال محیط‌زیست برای کتاب «کودک و طبیعت: درسنامۀ مدرسۀ طبیعت»، برندۀ جایزۀ ترویج علم، کارآفرین برگزیده از سوی دانشگاه شهید بهشتی و خادم محیط‌زیست ایران به انتخاب شهرداری تهران و همچنین دو بار برندۀ «جایزۀ ملی محیط‌زیست» شده‌اند.

 

قدردان شما هستیم 

| مانیا شفاهی، سردبیر مجلۀ صنوبر |

به‌حق که طبیعت این سرزمین، کودکان و پدر و مادرانشان تا همیشه مدیون استاد وها‌ب‌زاده هستند و خواهند بود؛ ده‌ها کودک و نوجوان و پدر و مادر که امروزه به‌واسطه ایده، منش، روش و آموزه‌های استاد، با طبیعت آشتی کرده و قدردان و محافظ آن هستند و این نویدبخش مردمانی مهربان‌تر با طبیعت در آیندۀ سرزمینمان خواهد بود. امید که بیش از پیش قدر بزرگانی چون استاد عبدالحسین وهاب‌زاده را بدانیم و بدانند و همواره از دریای بیکران آموزه‌های ایشان بهره ببریم.

 

 شعله‌ای که در من خاموش نخواهد شد

| کاوه فیض‌‎اللهی، مترجم |

آیا در زندگی شما کسی هست که بتوانید ادعا کنید بعد از او زندگی شما برای همیشه تغییر کرده است؟ آیا این ادعای شما از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است؟ یعنی مثلاً ۱۰ سال بعد همچنان همان نظر را داشته باشید! من ۲۸ سال پیش که با آقای وهاب‌زاده آشنا شدم، شعله‌ای را از ایشان گرفتم و خودم را نگهبان این شعله می‌دانم.

 همیشه برایم سؤال بود که ما و جهان چگونه به وجود آمده‌ایم؟ برای پاسخ به این پرسش، به دانشگاه فردوسی مشهد رفتم و در رشتۀ زیست‌شناسی تحصیل کردم؛ هرچند پاسخی در این دانشگاه برای پرسش‌هایم نیافتم. پاییز سال ۷۵ بود که اولین‌بار آقای وهاب‌زاده را دیدم و تازه فهمیدم که زیست‌شناسی چیست. در دهۀ ۷۰، در دوره‌ای که اینترنت هنوز نبود، در ملاقات با آقای وهاب‌زاده من تازه فهمیدم سطح انتخاب یعنی چه؟ انتخاب طبیعی روی چه سطحی عمل می‌کند و آیا اگر فیلم حیات رو دوباره از نو پخش کنیم، آیا همین اتفاق می‌افتد یا اتفاقات دیگر؟ من دربارۀ دهۀ ۹۰ میلادی صحبت می‌کنم و آن زمان تقریباً هر هفته یک کتاب راجع به «داروین» در آمریکا و اروپا منتشر می‌شد، ولی هیچ‌کس راجع به این موضوعات نه در دانشگاه ما و نه در جای دیگر حرفی مطرح نمی‌کرد، جز آقای وهاب‌زاده و نگرانم که بعد از ایشان هم وضع به همین منوال باقی بماند. دانشگاه فردوسی مشهد با آن عظمت یک طرف خیابان بود و آن طرفش خانۀ آقای وهاب‌زاده قرار داشت و همۀ این دانشجوهای زیست‌شناسی می‌آمدند و می‌رفتند دانشگاه، بدون اینکه بدانند که آقای وهاب‌زاده در این خانۀ روبه‌رو است.

 

اولین گام‌، عشق به طبیعت است 

| عبدالحسین وهاب‌زاده |

تشکر از جناب آقای دهباشی عزیز که گرچه طیف کارهایی که انجام داده‌اند خیلی متنوع است، ولی در تجلیل از زنده‌ها قبل اینکه آن‌ها رفته باشند، پیشتاز است. یک جمله بین محیط‌زیستی‌ها متداول است؛ می‌گویند «ما آن چیزی را که می‌شناسیم دوست داریم و چون دوستش داریم حفظش می‌کنیم.» به‌این‌ترتیب، مسیر از آگاهی شروع می‌شود و در ادامه به عشق و حفاظت می‌رسد. به نظر من، این یک مسیر بسیار خطرناک است. ما هر روز در جهان، کتاب‌ها و دانش بیشتری دربارۀ طبیعت منتشر کردیم و در مقابل طبیعت کمتری داریم! اگر دانش را از آگاهی شروع کنیم و به عشق برسیم، پس امروز همه باید عاشق طبیعت باشند! نباید کسی در ماشینش را باز کند و زباله‌هایش را در خیابان بریزد، شهر را آلوده کند و به سگ‌ها و گربه‌ها غذا دهد. از نظر من، این مسیر از عشق شروع می‌شود، به حفاظت می‌رسد و سپس فرصتی برای آگاهی به وجود می‌آید. کودکی که در طبیعت بازی می‌کند،‌ با آن تعامل پیدا می‌کند، رقص باد را در شاخه‌هاش می‌بیند، زیر سایۀ درخت می‌خوابد، از آن میوه می‌چیند و عاشقش می‌شود. بعد که عاشقش شد، دلش می‌خواهد درخت همیشه باشد؛ ما هر روز این روند را در مدرسۀ طبیعت می‌بینیم. بچه‌هایی که تازه آمده‌اند، دنبال مرغ و خروس‌ها کرده وکمی ‌با آن‌ها  بدرفتاری می‌کنند، اما شش ماه که می‌گذرد، همین‌ها به بچه‌های تازه‌وارد تذکر می‌دهند که با حیوانات بدرفتاری نکنید و مواظبشان باشید. آن‌ها وقتی بزرگ‌تر می‌شوند و خواندن و نوشتن یاد می‌گیرند، متوجه می‌شوند که برای حفظ گونه‌های مختلف، کارهای زیادی می‌شود انجام داد.  بنابراین مسیر از عشق به حفاظت می‌رسد و وقتی حفاظت صورت گرفت، آن‌وقت فرصت پیدا می‌شود که آگاهی هم در مورد آن به دست ‌آید. به نظرم ما یک غفلت بزرگ انجام دادیم و بچه‌ها را از عاشق‌شدن به طبیعت محروم کردیم. ما سراغ آگاهی رفتیم؛ بچه‌ها آگاه می‌شوند، ولی نگاه درستی به آن ندارند و هیچ انگیزه‌ای برای حفظش از خود نشان نمی‌دهند. ما در این کره آینده نداریم، اگر کودکانمان را دوباره به‌سمت طبیعت برنگردانیم. من کوچک‌تر از آنم که بخواهم که بر حافظ بزرگ خرده بگیرم، ولی اینکه بگوید که: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته‌ام از بدنم» را نمی‌فهمم. اینکه چه لذتی است که ما یک موجود غریبه روی این کره در بین بقیۀ این زیست‌مندان باشیم؟ فقط ما زمانی وارد حفاظت می‌شویم که خود را یکی در میان دیگران ببینیم نه یکی برتر از بقیه، نه مالک آن‌ها، بلکه یکی در میان دیگران و این مسیر از عشق آغاز می‌شود؛ از عشقی که کودکان شروع کنند و بعد آن را با آگاهی تلفیق کنند. 

 

 وهاب‌زاده، فیلسوف- دانشمند

| هادی صمدی، استاد فلسفه |

در کلاس‌های فلسفه، علم را مجموعه‌ای از گزاره‌هایی می‌دانند که تأیید شده و جایگاه مهمی در مقالات پیدا کرده‌اند؛ اما با این تعریف، دو وجه از علم نادیده گرفته شده که یکی از آن‌ها کنشگری دانشمند است. دانشمند برای تولید مقالات، دسته‌ای از کنشگری‌ها را انجام می‌دهد. در رشته‌ای مانند زیست‌شناسی، این کنشگری عموماً مواجهه با بخش‌های از طبیعت، فعل و انفعال با آن داشتن و گاهی روزها غرق‌شدن در جنگل‌هاست، مانند آنچه «جین گودال» انجام داد. در این شیوه ما شاهد نوعی یگانه‌شدن با طبیعت هستیم. وجه کنشگری استاد وهاب‌زاده، در سطح زندگی فردی خودش، شامل بده‌بستان‌هایی با طبیعت است و در فضای دانشگاهی هم توانسته دانشجویان را هدایت کند. سال ۶۸ که وارد دانشگاه تهران شدم، دقیقاً آن زیست‌شناسی که من و دیگر دانشجویان دوست داشتیم را، بیش از کلاس دانشگاه، از کتاب‌های استاد می‌گرفتیم.

 

علم یک فرآیند شورمندانه است و اگر این وجه شورمندی علم را از آن بگیرید، به یک امر مکانیکی تبدیل می‌شود. جالب آنکه با گسترش هوش مصنوعی، از آنجا که خیلی از این کارهای مکانیکی را هوش مصنوعی می‌تواند انجام دهد، وجه کنشگری شورمندانه که گذشتگان ما داشتند، برجسته شده است. وجه دومی‌ که باز در کتاب‌های فلسفه علم در سال‌های اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفت و قبلاً اهمیت نداشت، مفهوم «فهم» هست؛ این مقوله هم قابل برون‌سپاری به هوش مصنوعی نیست.

 

حال چطور استاد وهاب‌زاده در کارهایشان این وجوه رو برای ما می‌توانند برجسته کنند؟ کسی که کتاب‌های استاد رو خوانده باشه، حس شورمندی را در ترجمه درک می‌کند. به‌علاوه کتاب‌های استاد دستۀ متکثری از آراء را پوشش می‌دهند که همگی دارای زمینۀ بوم‌شناسی هستند. بوم‌شناسی، علمی جامع‌نگر است و به شما این اجازه را می‌دهد که از بیرون بایستید و شرایط را نگاه کنید. در این راستا از ساحت علم به مقدار زیادی خارج می‌شود و نقش یک فیلسوف رو بازی می‌کند. ما به‌نحوی مکرر، وجه تجویزی مسائل را در کارهای استاد ردیابی می‌کنیم که اگر این وجوه علمی استاد وهاب‌زاده ‌نادیده گرفته شود، آن زمان شما ممکن است فقط یک کنشگر شورمند را ببینید که توصیه‌هایی دارد. استاد وهاب‌زاده نقش یک «ادیتور» در تعریف غربی را دارد که در یک راستای خاص، دسته‌ای از کتاب‌ها را گزینش می‌کند که در چارچوب ذهنی اوست. ما این شانس را داشتیم که یک فیلسوف‌دانشمند را در کنارمان داشته باشیم؛ کسی که میان علوم مختلف رابطه برقرار کرده و وتجویزهایش براساس جهان‌بینی است که پایی در زمین و طبیعت دارد. آنچه در مدارس طبیعت شاهدش هستیم، پیش‌زمینۀ نظری دارد. من منتظرم که در سال‌های آتی، استاد چه مسیرهایی را برای ما روشن می‌کند؟

 

 نشسته بر سکوی آینده

| حسن عشایری، عصب‌شناس |

یکی از مهم‌ترین مسائلی که در ایران اتفاق نمی‌افتد، میان‌رشته‌ای فکرکردن است، اما استاد وهاب‌زاده این نگرش را به دانشجوها دادند که فوق‌العاده حائز اهمیت است. من فکر می‌کنم اگر مبالغه نشود، آقای وهاب‌زاده در سکوی آینده نشسته‌اند و به حال نگاه می‌کنند. ایشان این تشخیص بزرگ را داد که در امر آموزش و پژوهش، باید به کودک برگردیم. «یوهان فریدریش هربارت» فیلسوف آلمانی، جملۀ زیبایی دارد که می‌گوید، اگر یک نفر در سنین بلوغ و بعدها مشکل داشت، به دوران مهدکودک او برگرد تا ببینی چه اتفاقی افتاده است. امروز دانش‌آموزان آموزش می‌بینند که شاگرد اول شوند، مدرسۀ تیزهوشان بروند و …، والدین هم درحال بردن فرزندشان از این مدرسه به آن مدرسه، از این کلاس هنر به آن  کلاس هستند و این فاجعه‌ای است که در مورد کودکان اتفاق می‌افتد؛ تازه اگر بگذریم از کودکانی که در فقر و ناچاری کودکان کار و … هستند. وقتی مشکلاتی مانند اوتیسم و … را  بررسی می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم خود خانواده مشکل دارد و‌ مسئلۀ فقط تلویزیون و دنیای مجازی نیست. اصلاً مدرنیته شتاب‌زدگی بود و پُست‌مدرنیته بدتر از آن است. در مقابل طبیعت شتاب ندارد و خلاقیت را در کودکان پرورش می‌دهد. جالب است تحقیقی بین دو گروه از کودکان انجام شده؛ دستۀ اول بچه‌هایی تا حدی معتاد به وسایل دنیای مجازی و موبایل و … بودند و دستۀ دوم کودکانی که در اطراف شهر زندگی می‌کنند، صدای حیوان می‌شنوند، طبیعت و آبشار می‌بینند و… نتایج این تحقیق نشان می‌دهد گروه اول اطلاعات بسیاری به‌خاطر حضور در دنیای مجازی دارند، ولی در حل مسئله، گروه دوم بهتر عمل می‌کنند.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر