پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | «محمد محمدعلی» و باورهای خیس داستان‌نویسان جوان

«محمد محمدعلی» و باورهای خیس داستان‌نویسان جوان

داستان‌نویسان جوانی که در کلاس‌های محمدعلی شرکت می‌کردند از حرف‌ و منش و قلم او یاد می‌گرفتند





۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ۲۱:۲۰

یک چیز را مطمئنم. اگر حالا که «محمد محمدعلی» به قول خودش با «مرگ» نزدیکی کرده یادداشتی بنویسم و از سبک ادبی و جهان داستانش، یا از فعالیتش در کانون نویسندگان و ارتباطش با غول‌های بزرگ داستان‌نویسی فارسی حرف بزنم، از من عصبانی خواهد شد و هرطور شده یادداشتی کاغذی به دستم می‌رساند که «ما نویسنده‌ایم، اما تو نویسنده نشدی.»
محمد محمدعلی شاید از آخرین روشنفکرانی بود که جوانان دوستدار ادبیات و داستان دورش حلقه می‌زدند. این حلقه زدن را نباید با جمع‌های ادبی که اطراف افراد مشهور و نسبتاً مشهور شکل می‌گیرد بلکه بشود از ارتباطشان بهره گرفت و در فضای بسته و نه‌چندان پیشرو ادبیات معاصر امروز فارسی چیزی منتشر کرد و اسمی به‌هم زد، اشتباه گرفت. داستان‌نویسان جوانی که در کلاس‌های محمدعلی شرکت می‌کردند از حرف‌ و منش و قلم او یاد می‌گرفتند. او را دوست داشتند چون خودش بود، چون داستان می‌گفت و داستان را می‌شناخت، چون منتقد سختی بود و از مجیز گفتن خوشش نمی‌آمد، چون کراوات‌های قشنگی داشت و بلد بود با جوانان نسلی نو ارتباط بگیرد و دوستی کند.
کلاس‌های داستان‌نویسی محمدعلی بیشتر وقت‌ها یک یا چند مهمان داشت. نویسنده‌ها و مترجم‌ها و شاعرانی که نیامده بودند سخنرانی کنند؛ اثری می‌خواندند و اثری می‌شنیدند و شاگردان را به یک شهر دیگر، دوران تاریخی دیگر، یا زمان شکل‌گیری یک نهادِ ادبی می‌بردند.
دیروز یادداشت‌هایی که شاگردان محمدعلی در فضای مجازی نوشته بودند و خاطراتی از او مرور کرده بودند، همه حکایت از همین سلامت دوستی و شاگردی با یک نویسنده از نسل پویای داستان‌نویسی فارسی داشت. محمد محمدعلی قرار نبود آن جوانان را داستان‌نویس کند، قرار بود به آنها کمک کند جهان داستان خودشان را بشناسند.
پرسشی که برایم مطرح است، این است که آیا جهان‌های داستانی داستان‌نویسان جوان توانست در بسترِ فرهنگی سیاسی جامعه ایران به بلوغی جمعی برسد که که با جهان امثال گلشیری و هدایت و چوبک و شاملو مواجه شود، آنها را به چالش بکشد و حتی نقد کند؟ یا مرگ‌طلبیِ ادبی و دنبال کردنِ اشباح و ارواح دههٔ چهل و پنجاه بخشی از زیست ادبی ما نویسندگان «جوان» شده است؟
محمدعلی وقتی اثری از شاگردانش می‌خواند، عادت داشت یادداشتی کاغذی به آن سوزن کند و چند توصیه برای بهتر شدن متن ارائه دهد. فکر می‌کنم به خیلی از شاگردانش بارها گفته بود بروید از اول بخوانید، بروید «موش و گربه» عبید زاکانی را از نو بخوانید، شرح حال سیمرغ و زال را از یک زاویهٔ دیگر ببینید، بروید از اولِ صادق چوبک، داستان‌های کوتاه فارسی را بخوانید و بعد قلم بردارید. قلم‌ها از ما شجاع‌ترند. یک‌بار برای یکی از داستان‌های من نوشته بود: «آن خودکارت بیشتر از تو حرف برای گفتن داشت.»
در آخر، پیوندی که محمدعلی با داستان‌نویسان جوان گرفته بود، اگر مجبور به انتخاب مهاجرت نمی‌شد، اگر فضای آزادتر و شمول‌گراتری برای ادبیات فارسی وجود می‌داشت، چقدر عمیق‌تر و اثرگذارتر شده بود؟ قلم‌های داستان‌نویسان، از نسل ما باشند یا نسل محمدعلی، خیلی قبل از خودمان مجبور شدند با شبحِ مرگ نزدیکی کنند.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *