پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | شبه نظامی یا شبه روشن‌فکر؟

شبه نظامی یا شبه روشن‌فکر؟





۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۲۱:۲۶

شبه نظامی یا شبه روشن‌فکر؟
عرفان الدین زارعی
همان طور که قبلا هم اشاره کردم سخت به این حقیقت معتقدم که انسان گرفتار شبه‌نظامی بشود اما گرفتار شبه‌روشنفکر نشود.متاسفانه بعضی از دوستان ما اگر بحثی بر سر میکرو بیولوژی باشد سکوت می‌کنند تا صاحب‌نظران در این زمینه اظهار نظر کنند اما وقتی که بحث درباره‌ی یکی از شاخه‌های علوم انسانی باشد بدون یک سطر مطالعه خود را صاحب نظر می‌دانند و هرکس که هم فکر ایشان نباشد هم قاعدتا یا مزد بگیر این و آن است و یا در بلاهت مثال ندارد که دُر و گوهر پیش پایش ریخته‌اند اما وی کماکان به عقاید شلغم و چغندری خود استوار است و اگر زیادی هم اصرار بورزد بر بلاهت اش ممکن است محل آن اندیشه‌های مضر (که سر وی باشد) را محکم به جسمی سخت بزنند و یا برعکس.
خلاصه درگیری با شبه روشن‌فکر بسیار پیچیده‌تر و طاقت فرسا تر از شبه نظامی‌است چرا که حداقل شبه نظامی سنگر مشخصی دارد اما شبه روشن فکر لحظه‌ای به لباس ادبا در می‌آید و دقیقه‌ای بعد از هر شعبان جعفری لمپن‌تر می‌شود یا به ناگاه از گاندی خشونت پرهیزتر می‌شود ولی اگر به نفعش باشد ناگهان با هیتلر عقد اخوت می‌بندد در نتیجه نمی‌شود از نبرد کلامی با وی جان سالم به در برد و هر منطقی را چنان لگد مال سخنان رایگان خویش(حرف‌های مفت‌) می‌کند که گوینده را به این سوال وا می‌دارد که از آغاز چرا وارد این بحث شدم و اصولا چرا می‌اندیشم که باشم و بخواهم در چنین مناظره‌های غیر علنی وارد شوم.
یکی از این مناظره‌های دردناک حادثه‌ای بسیار تکراری است که هر سال در دهه‌ی فجر گریبان‌ ما را می‌گیرد، متاسفانه عده‌ای از همین شبه روشنفکران مترصد موقعیتی هستند که از دوران حکومت خاندان پهلوی به عنوان گل و بلبل یاد کنند و تنها علت انقلاب بهمن ۵۷ را سیری زیاد مردم و یا با اصطلاح دست‌مالی شده‌ی (خوشی زیر دلشان زده بود) احساس می‌کنند چنان جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی را درهم آمیخته‌اند که اریک فروم، امیل دورکهیم، فوکو و چامسکی هم‌زمان پا به فرار می‌گذارند و خودشان را زیر خروارها مقاله‌ها و رساله‌های در جهالت نوشته شده‌ی خود به آتش بکشند.
قبل از هرچیز باید به این دوستان گفت که امیل دورکهیم پدر علم جامعه‌شناسی می‌نویسد که: « مردم مادامی که چیزی برای از دست دادن داشته باشند دست به حرکت انقلابی نمی‌زنند و به خیابان نمی‌آیند» حالا چطور ممکن است مردمی از شدت رفاه اجتماعی جان‌شان را کف دست بگیرند و بخواهند دولتی را به هر قیمتی سرنگون کنند و بعد از این هم کافی‌است نگاهی به آمارهای آن زمان بیاندازید:
«حضور قشون خارجی در ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۶ توازن نیروهای سیاسی را شدیداً تغییر داد. یک دوره بلندمدت گیجی و عدم قطعیت سیاسی و اقتصادی، با تغییرات متعدد دولت‌ها، قیمت‌های فزاینده و کمبودهای غذا به وقوع پیوست. بسیاری از ائتلاف‌های سیاسی تشکیل و سریعاً شکسته می‌شدند. شاخص هزینه عمومی زندگی بین ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ چهار برابر شد. بسیاری از کارخانه‌های صنعتی جدید مجبور شدند به دلیل کمبود مواد خام و قطعات یدکی عملیاتشان را کاهش دهند. این کمبودها همچنین باعث عقب ماندگی توسعه صنایع محلی کوچک شد. تلاش‌های متعدد دولت برای حل مسایل مالی و اقتصادی بی حاصل ماند و حتی پس از پایان جنگ عدم قطعیت اقتصادی برقرار ماند» و جالب اینجاست که آمار بی‌سوادی و بیماری‌های واگیر و غیره بماند و در آخر مهم‌ترین المان در تغییرات اجتماعی فقر نسبی است و نه فقر مطلق، همانطور که می‌بینیم فقر مطلق در هند باعث رخ‌داد هیچ جنبش اجتماعی نمی‌شود اما مردم یونان بخاطر فقر نسبی چطور حکومت یونان را در آستانه‌ی فروپاشی قرار داده‌اند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *