پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | درباره‌ی شبکه‌های اجتماعی و کارکردشان در ایران زبان و نوشتار در دام موبایل

درباره‌ی شبکه‌های اجتماعی و کارکردشان در ایران زبان و نوشتار در دام موبایل





۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۲۱:۴۷

درباره‌ی شبکه‌های اجتماعی و کارکردشان در ایران
زبان و نوشتار در دام موبایل

بخش اول
در حال حاضر دیگر تاثیر شبکه‌های اجتماعی بر کسی پوشیده نیست و اکثر کسانی که دسترسی به اینترنت دارند به گونه‌ای در یکی از این شبکه‌های اجتماعی عضو هستند و مشغول تولید خوراک برای این رسانه‌های گروهی هستند.
بحث و جدل بر سر مفید یا مضر بودن این شبکه‌ها از تولد ایشان آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد عده‌ای از مردم می‌گویند که تبدیل به کارگران بی جیره ‌و مواجب این شبکه‌ها شده‌اند و عده‌ی دیگری به کارکرد خوب این شبکه‌ها در اتحاد مردم و یا ایجاد هماهنگی برای به زیر کشیدن دیکتاتورها همانگونه که در مصر و لیبی و تونس دیدیم اشاره می‌کنند و معتقدند اگر چنین شبکه‌هایی وجود نداشتند، بسیاری از موفقیت‌هایی که مردم در مقابل دیکتاتورها به آن‌ها دست یافتند دست یافتنی نبود و هنوز باید امثال قذافی و بن‌علی و سیاست‌های ضد بشری ایشان را تحمل می‌کردیم، اما عده‌ای توانستند با استفاده‌ از این امکانات که به رایگان در اختیار همه‌ی مردم هست جامعه را دچار تغییراتی کنند و یا شاید به برخی تغییرات سرعت ببخشند.
در حال حاضر در ایران هم حضور این شبکه‌های اجتماعی را به گونه‌ای پر رنگ در بین جوانان و نوجوانان می‌توانیم ببینیم تا جائی که حتی در نوشتار مردم هم تاثیر گذاشته و مردم زیادی به راحتی در پیامک‌ها و گاهی در مراسلات جدی اداری غلط‌های املایی فاحشی را به رخ مخاطب می‌کشند که گاهی شکل صحیح نوشتار آن کلمه‌ را حتی خود مخاطب به خاطر نمی‌آورد و یکی از مهم‌ترین دلایل چنین نوشتاری ذات پیامک و شبکه‌های اجتماعی است که تلاش‌دارند در مینیمال‌ترین حالت ممکن و با هزینه‌ی کم‌ترین زمان و انرژی از نویسنده و یا مخاطب، مطلبی را منتقل کنند. بخش دیگر مشکلاتی که به لطف شبکه‌های اجتماعی غیر فارسی زبان رخ داده فینگلیش حرف زدن اکثر کاربران این شبکه‌هاست که مثلا در یک روایت ممکن‌است بگویند: فلانی که مرا invite کرده بود به group اش رفتم و دیدم آنجا یک مشت teenager جمع شده‌اند و همش مشغول gossip کردن می‌باشند، این شد که فورا leave دادم.
خوب این شکل فینگلیش صحبت کردن نه چنان خدماتی به زبان پارسی انجام می‌دهد و نه در راستای آشنایی و آموزش زبان انگلیسی حاصلی دارد.
حالا دیگر استفاده‌ی بچه‌ها و زیر سن قانونی‌ها از این شبکه‌های اجتماعی و دسترسی ایشان به اطلاعاتی که به احتمال قوی برای سن‌اش مناسب نیست باشد برای مطلبی دیگر و انشالله در صفحه‌ی تکنولوژی آموزش مدیریت سیستم کودکان و اعمال محدودیت‌هایی برای ایشان که تنها به سایت‌های آموزشی و اخلاقی دسترسی داشته باشند منتشر خواهد شد، برگردیم به محاسن و معایب شبکه‌های اجتماعی، چندی پیش در وبلاگ یک پزشک این مطلب را خواندم که بی ربط نیست با موضوع این مطلب و آن مطلب هم درباره‌ی دوستان مجازی بود به این شرح:
شما نمی‌توانید روی بیشتر دوستان فیس‌بوکی خودتان حساب باز کنید.
رابین دانبار، استاد روانشناسی دانشگاه آکسفورد به تازگی تحقیق جالبی در مورد دوستی‌های فیس‌بوکی انجام داده است. ایشان آدم شناخته‌شده‌ای در زمینه تحقیقات شبکه‌های اجتماعی است، همین دانبار بود که مدتی قبل تئوری را مطرح کرد که هر شخص در آن واحد، تنها قدرت مدیریت کردن ۱۵۰ دوست را دارد. پس تکلیف کسانی که هزاران و ده‌ها هزار دوست در فضای مجازی دارند، چه می‌شود؟
خب، پاسخ به این سؤال کمی سخت است. در نگاه اول اگر از من بپرسید، پاسخ من این خواهد بود که بستگی به این دارد که شما این تعداد دوست را چطور به حلقه دوستان خود اضافه کرده باشید. با دیدن عکس پروفایل آنها، ماطلعه مطالب و کامنت‌ها آنها و پردازش مختصر شخصیتی آنها، یا دوست‌یابی رندم! اما حتی اگر حلقه دوستان خود گزینشی انتخاب شده باشند، آیا باز هم در شرایط ضروری و لازم، این حلقه مشارکت، یاری یا دست‌کم دلداری لازم را به ما خواهند داد؟ حالا به تحقیق تازه رابین دانبار برمی‌گردیم، ایشان روی ۳۳۷۵ کاربر فیس‌بوک بریتانیایی که بین ۱۸ تا ۶۵ سال داشتند، ماطلعه کرد. این کاربرها به طور متوسط ۱۵۰ دوست داشتند. مشخص شد که تنها ۴،۱ آنها وابستگی دارند و فقط ۱۳،۶ درصد آنها طی بحران‌های روحی، همدردی از خود نشان می‌دهند.در این تحقیق ثابت شد که هر چقدر هم حلقه دوستان بزرگ‌تری در فیس‌بوک داشته باشید، باز هم تعداد دوستان واقعی شما تفاوت چندانی نخواهد کرد.
خوب این از دوستان مجازی حال برویم بر سر بحث مطالب مجازی علیرضا مجیدی که یکی از نویسنده‌های آنلاین بسیار موفق ایران است مدتها پیش در بلاگش منتشر کرد:
سرگرمی‌سازی به خودی خود، چیز بدی نیست و باعث تلطیف روحیه همگانی، تحمل سختی‌ها و شادابی در جامعه می‌شود. اما اوضاع وقتی از کنترل خارج می‌شود که در کنار این سرگرمی‌سازی، شاهد بذل توجه عمومی به سوی مسائل فرهنگی و علمی و هنری ناب نباشیم و شرایطی فراهم شود که در آن نویسندگان، روشنفکران، ژورنالیست‌ها، کاریکاتوریست‌ها، همه به حاشیه رانده شوند و در این غوغا، صدایشان به جایی نرسد. شرایط فعلی فضای سایبری، درست به همین صورت شده است. طوری که قسمت بزرگی از آن دسته از شهروندانی که دارای معلومات، دانش و تجربه لازم برای تولید محتوای فاخر هستند، حس می‌کنند، فضا برای فعالیت‌شان مناسب نیست. و البته دغدغه و مشکلات این دسته، فقط تنزل سلیقه عمومی نیست و به فهرست مشکلات آنها می‌شود، موارد زیر را افزود: ۱- متصور نبودن برگشت اقتصادی برای اقدامات فرهنگی یا علمی آنها در فضای اینترنت: به هر حال این قشر برگزیده انتظار دارند، در ازای روزی دو سه ساعت فعالیت آنلاین، برگشت اقتصادی ناچیزی هم که شده، برایشان وجود داشته باشد. ۲- مشخص نبودن خط قرمزها: آدم‌های خوشفکر دوست دارند که نقد کنند، تغییرات مثبت ایجاد کنند و موشکافی کنند. اما چطور انتظار دارید، برای شخص یا سایتی که روزی چند مطلب هم تولید می‌کند، در عرض یکی دو سال مشکلی ایجاد نشود. ۳- نبود بستر سخت‌افزاری مناسب و اینترنت محدود و هنوز کُند در ایران ۴- و البته یکی سوی مشکل هم خود این قشر هستند. آنها با وسایل ارتباطی جدید غالبا بیگانه هستند و به اندازه یک نوجوان از توییتر، اینستاگرام و تکنیک‌های ساده کاربری در آنها مطلع نیستند. آنها نمی‌دانند که چطور با زبان ساده با مردم ارتباط برقرار کنند، چطور تیتر بزنند، چطور از هشتگ‌ها استفاده کنند، چطور از عکس‌های جذاب استفاده کنند. آنها حتی از تجربه می‌ترسند و در مواردی هم اصولا آدم‌هایی منزوی شده‌اند که باید کم‌کم این فوبیا را از آنها زدود.
اما سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا به بهانه آنچه بیهودگی در شبکه‌های مجازی نامیده می‌شود یا وجود برخی از کاربری‌های خارج عرف، شایسته است که دستور محدودیت کامل استفاده از این سرویس‌ها را صادر کرد؟ در اینجا در بندهایی به بررسی این مطلب می‌پردازیم: ۱- سیاست‌های محدودسازی هیچگاه کارآمد نبوده‌اند: حالا دیگر اپلیکیشن‌های چت و شبکه‌های مجازی، محدود به دو، سه سایت و سرویس نیستند. در حال حاضر جایگزین‌ها بسیار فراوان‌تر هستند و بعضی از این جایگزین‌ها، حتی از سرویس‌های روتین مورد استفاده مردم هم از جهاتی بهترند! از سوی دیگر چنان که افتد و دانی، حالا هر یک از ایرانی‌ها، راه‌هایی برای دور زدن محدودیت‌ها دارد.
ما سال‌هاست که می‌گوییم که محتواسازان، ادیبان و هنرمندان ایرانی نیاز به حمایت دارند و البته به باور من این حمایت نباید اصلا دولتی باشد، بلکه باید خود آنها و مردم به یاری هم بشتابند و سعی کنند فضای نوی سایبری را بهتر درک کنند. در به وجود آمدن فضای راکد هنری و ادبی جاری، آن مترجم و نویسنده‌ای که نمی‌خواهد در مورد آثار تازه خود در وبلاگی بنویسد، آن عکاسی که اکانت اینستاگرام ندارد، آن استادی که به اندازه بضاعت خود در مورد دانش خود حاشیه‌هایش نمی‌نویسد و به اشتراک نمی‌گذارد، مقصر هستند. اما علیرغم همه این مشکلات، هنوز هم در همین شبکه‌های اجتماعی می‌شود، چیزهای دلخوش‌کننده‌ای یافت، کشف این دلخوش‌کُنَک‌ها، درست به اندازه یافتن گُلی در صحرا، شادی‌بخش هستند. وقتی به اینستاگرام می‌روی و کاربری را پیدا می‌کنی که با دقت عکس و متن انتخاب می‌کند و منتشر می‌کند و یا در همین فضا، می‌بینی که برخی از کتابفروشی‌ها و ناشران، اکانتی برای خود دست و پا کرده‌اند و به سادگی با درج روجلد و توضیحات هر کتاب، محصولشان را تبلیغ می‌کنند، شاد می‌شوی.
خودم و همه را توصیه می‌کنم به امانت‌داری و شفافیت در انتشار خبر. نویسندگی کار مقدسی است و رعایت امانت در انتشار خبر و بیان همه حقیقت و نه بخشی منتخب و گزینشی از آن، کاملا ضروری است. اما ما چقدر در این کار موفق بوده‌ایم؟
در پایان مهم‌ترین مساله را ذکر می‌کنم و قضاوت را به شما وامی‌گذارم هرچند مطالعه نوعی دریافت اطلاعات است و فرقی نمی‌کند که این اطلاعات روی کاغذ نوشته شده باشد و یا در وبسایتی مطرح شده باشند اما نسل جوان ما بواسطه‌ی جذابیت‌هایی که در بقیه‌ی سایت‌ها و در شبکه‌های مجازی موجود است احتمال اینکه تمرکز کافی را داشته باشند و بدون منحرف شدن بتوانند مطلبی را پی‌گیری کنند و در پایان هم به نتیجه‌ی قانع‌کننده‌ای برسند یه هر حال منقرض شدن آرام روزنامه‌ها و رشد سریع و روز افزون سایت‌ها دلیل بر این مدعا هستند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *