پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | علی صداقتی خیاط مدرس و فعال حقوق کودک معلم همه‌ی ما

علی صداقتی خیاط مدرس و فعال حقوق کودک معلم همه‌ی ما





۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۴:۱۳

علی صداقتی خیاط مدرس و فعال حقوق کودک
معلم همه‌ی ما

چند سال پیش در ارتباط با جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان با او آشنا شدم، مردی بود پخته و پا به سن گذاشته اما با دلی جوان و روحیه‌ای که در جوان‌ها هم امروزه دیده نمی‌شود، این طرف و آن طرف کلاس راه می‌رفت و با بچه‌ها با کمال میل و رغبت حرف می‌زد و به آنها خواندن و نوشتن را با متد خودش آموزش می‌داد.
عمو خیاط مردی است که به تمامی خودش را وقف آموزش هنر خواندن و نوشتن کرده و جالب اینجاست که خانه‌اش را در یکی از محله‌های بالای تهران را رها کرده بود و در زیر زمینی واقع در پاسگاه نعمت‌آباد یکی از محله‌های به شدت آسیب دیده و فقیر نشین ساکن شده تا فاصله‌ای با بچه‌هایی که به آنها تدریس می‌کند نداشته باشد و از طرفی آنها احساس نکنند که عمو خیاط از طبقه‌ی فرادست آمده و با ایشان فرق بسیار دارد. وقتی که به او گفتم که مشتاقم این متد را بیاموزم تا بتوانم این روش آموزش را به کرمان ببرم و بچه‌های کار و خیابان کرمان را با استفاده از روش ابداعی او با خواندن و نوشتن آشنا کنم قبلا از هرچیز گفت عمو جان خواندن و نوشتن یک هنر است که از گذشته‌های دور تا امروز طبقات فرا دست اجازه‌ی آموزش آن‌ را به طبقات فرو دست نمی‌داده‌اند، مثلا وقتی مرد دهقانی به نزد انوشیروان می‌رود و از او می‌خواهد که اجازه بدهد پسرش خواندن و نوشتن بیاموزد و در مقابل وی گندم یک‌سال سپاهیان انوشیروان را تهیه‌می‌کند، شاه بسیار دادگر دستور می‌دهد پسر مرد را بکشند و می‌گوید من نه گندم‌تو را می‌خواهم و نه اجازه‌می‌دهم دهقان‌زاده‌ای به طبقه‌ی دبیران قدم بگذارد. باید تا آنجا که می‌توانیم به همه‌ آموزش بدهیم و خواندن و نوشتن را تبدیل به عادتی برای همه‌ی بچه‌ها بکنیم چرا که کسی که نمی‌تواند بخواند و بنویسد طبیعتا به حقوق و اختیارات خودش هم آگاه نیست و هیچ وقت نمی‌تواند از حق خودش دفاع کند.
این شد که دو هفته‌ی تمام تمام وقتم را با او گذراندم و شب‌ها هم در همان زیر زمین در پاسگاه نعمت آباد خوابیدم و روزها به همراه عمو‌خیاط به یکی یکی پروژه‌های آموزشی جمعیت دفاع سر زدم و هر روز بیشتر از روز قبل از بازده‌ این روش آموزش شگفت‌زده شدم و به چشم خودم دیدم که چگونه بعد از چهار جلسه‌ آموزش پیرمرد ۶۳ ساله‌ای به راحتی مشغول به خواندن و نوشتن شده بود و تازه به جای بابا آب داد هم امشاسپندان و سپندارمزگان می‌نوشت که حتی من هم در تلفظ صحیح این کلمات با مشکل مواجه بودم و از همه‌ی اینها جالب تر اینکه به جای خط زشت و با زوایای ۹۰ درجه و تندی که در دبستان به ما آموختند در کارگاه‌های آموزش عمو خیاط هنرآموزان با خط تحریری تمرین نوشتن می‌کردند و بعد از سی جلسه حاضر شدن در کلاس می‌توانستند مثل ما بخوانند و بنویسند و تنها حسرت برای من به جا مانده بود که چرا سیستم آموزشی از این‌گونه متد‌های نوین استفاده نمی‌کند و چگونه عمرمان را در کلاس‌های خشک مدرسه و با معلمین خسته و بی حوصله و گاهی هم بد اخلاق به بیگاری گذراندیم در حالی که می‌توانستیم از همان معلمین راه و رسم زندگی و اخلاق بیاموزیم و بعد از سی جلسه خواندن و نوشتن را یاد بگیریم و در ادامه‌ی سال تحصیلی با مشاغل مختلف آشنا شویم و از همان طفولیت برای آینده‌ی خود تصمیمی بگیریم و یا حداقل تصویری پیش‌رو داشته باشیم که جامعه چگونه‌است و باید چه کرد نه اینکه بعد از کنکور و رفتن به شهر دیگری برای تحصیل تازه بفهمیم که جامعه جای عجیبی است و با تصاویر ذهنی ما و آنچه که مدرسه و خانواده برای‌مان تصویر کرده تفاوت بسیار دارد. البته این را هم اضافه کنم که بعد از آموختن آن متد و حتی دوره‌ای درس دادن در جمعیت دفاع و یا پروژه‌های سواد آموزی شهرداری تهران وقتی که آن متد را به کرمان آوردم نتوانستم جایی و یا کلاسی و مدرسه‌ای برای برگزاری کلاسهای آموزش هنر خواندن و نوشتن پیدا کنم و جمعیت دفاع از کودکان و کار و خیابان کرمان هم آنچنان مشکلات مالی داشت و دارد که هنوز حتی یک دفتر اداری ندارد چه برسد به مدرسه و یا پروژه‌ی آموزشی که باید دلایل این مسائل را با حوصله و وقت بسیار به آنها بپردازیم و با کمک مسولین و مردم نوع دوست و صاحب اخلاق کرمان به داد کودکان کار و خیابان و هموطنان بی سواد خودمان برسیم که مبادا این بی سوادی باعث مشکلاتی بدتر و دردناک‌تر بشود.
بگذریم یکی دیگر از کارهای جالبی که عمو خیاط انجام داده انتشار چند جلد کتاب به قلم همین بچه‌های کار و خیابان است که در کلاس‌های عمو خواندن و نوشتن را آموخته‌اند و با خواندن این داستان‌ها و متن‌ها از نزدیک با زندگی و ترسها و امید‌های این بچه‌ها آشنا خواهید شد ودر می‌یابید که بعضی اندیشه‌های کلیشه‌ای درباره‌ی کودکان کار و خیابان چرا و با چه ابزارهایی در فکر ما جای گرفته‌اند.
اولین جلد از این مجموعه برج غار نام دارد، این کتاب مجموعه‌ای از قصه‌هایی است که کودکان کار و خیابان آن‌ها را نگاشته‌اند و به همت علی صداقتی خیاط گردآوری شده است. تصاویر مجموعه نیز متعلق به همین کودکان است.
نویسندگان این قصه‌ها کودکان و نوجوانانی هستند که در ۵ مرکز انجمن حمایت از حقوق کودک (خانه کودک شوش) خانه کودک ناصر خسرو، کانون فرهنگی حمایتی کودکان کار پامنار، جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان نعمت آ‌باد و بنیاد امید مهر حاضر شده‌اند.
تشکیل می‌دهد از این کودکان می‌خواهد تصور کنند روزی ناامید از در خانه بیرون می‌آیند و ناگهان با دیوار بسیار بلندی روبرو می‌شوند که هیچ در و پنجره‌ای ندارد و تنها یک نردبان در گوشه‌ای از آن قرار دارد! کودک از آن بالا رفته و چیزی می‌بیند که خوشحالش می‌کند. وی از کودکان می‌خواهد این داستان را هرطور که دوست دارند بنویسند. بنابراین این کتاب شامل داستان‌هایی از تلاش‌ها، آرزوها و خواسته‌های این کودکان است.
علی صداقتی در این‌باره می‌گوید: «پدر کار ندارد، مادر مریض است، صاحب‌خانه آمده و طلبش را می‌خواهد. بچه نمی‌تواند تحمل کند. باید بزند بیرون. در را که باز می‌کند می‌بیند یک دیوار بلند جلویش هست. نه دری، نه پنجره‌ای. این آدم یادش می‌رود چه می‌خواسته. این یک شیوه دفاعی بدن است. این که فراموش می‌‌کند چه اتفاقاتی افتاده بوده. ما از این شیوه استفاده کردیم و این دیوار را به بچه‌ها نشان دادیم تا فراموش کنند و یادشان برود چه مشکلاتی داشته‌اند. اتاق خلوت ذهن پشت این دیوار است. کافی است از آن بالا بروند. وی هدف از برگزاری این کلاس‌ها را ایجاد محیط امن ذهنی برای کودکان کار می‌داند و از آن به عنوان (اتاق امن) یاد می‌کند. پروژه «برج غار» در خردادماه سال ۸۲ به پایان رسید و در این کلاس‌ها علاوه بر این که ۳۸۴ نفر هنر خواندن و نوشتن آموختند، ۱۱۷۲ قصه نیز جمع‌آوری شد و پس از آن قصه‌ها و نقاشی‌های برگزیده این کودکان که میانگین سنی آن‌ها ۱۱ سال است در کتاب «برج غار» به چاپ رسید.
کتاب «برج غار» ابتدا توسط نشر قصه در بهار سال ۱۳۸۴ در ۱۰۰۰ نسخه و چاپ دوم آن سال ۱۳۸۶ در ۲۲۰۰ نسخه و ۲۱۲ صفحه، توسط انتشارات ناهید به چاپ رسیده است.
عمو خیاط تا آنجا که من خبر دارد چندی پیش هم به سیستان و بلوچستان آمد و مدت زیادی را برای آموزش به کودکان بلوچ در اقسی نقاط سیستان وقت گذراند و هنوز هم دست از خدمت به خلق برنداشته است وی یکی از معدود دلایلی است که هنوز دل از انسانیت نبریده‌ام و با به یاد آوردن اعمال و رفتارش به خود می‌گویم هنوز انسانیت زنده‌است و انسان‌هایی که آبروی نسل بشر هستند در همین زمانه‌ی تلخ و نفس گیر هم نفس می‌کشند و می‌آموزند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *