پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | «کلاته‌علی» باید زمین‌های کشاورزی را فراموش کند

اهالی روستایی در نهبندان از خشکیدن قنات‌ها و تشنگی باغ‌هایشان می‌گویند

«کلاته‌علی» باید زمین‌های کشاورزی را فراموش کند

آن وقت‌ها که آب داشتیم از بیرجند و طبس می‌آمدند و خوراک دام از ما می‌خریدند. حالا ناچاریم خوراک اندک گوسفندهای باقی‌مانده را به قیمتی گران از طبس بخریم





«کلاته‌علی» باید زمین‌های کشاورزی را فراموش کند

۱۰ مهر ۱۴۰۰، ۰:۰۰

روستا نامش را از محمدعلی گرفته‌، محمدعلی پدر علی است و‌ علی پدر حاج یوسف. محمدعلی و پسرش علی از دنیا رفته‌اند و حالا حاج یوسف بزرگ روستاست. روزی که همراه با هلال احمر در قالب طرح «نذر آب» به روستای کلاته علی رفتیم حاج یوسف با کمری خمیده،‌ دستار سفیدی بر سر و صورتی پر چین و چروک که چشم‌ها را درون خود فرو برده بود، پذیرایمان شد. جلیقه‌ای قهوه‌ای به تن داشت و در گرمای شهریور که همه را بی‌تاب می‌کرد،‌ زیرجلیقه لباس گرمی به تن و زیر آن لباس مردانه‌ای سفید که یقه آن توانسته بود خودش را از لباس گرم و جلیقه رد کند و به ریش‌هایش بساید،‌ پوشیده بود.

در کلاته علی که روستایی در نهبندان در خراسان جنوبی است، 15 خانوار 7 تا 8 نفره ساکن هستند. آن وقت که آب هم خوب بود بیش از این نبودند، در دق (دشت) مشرف به روستا کشاورزی و خوراک دام‌شان را هم خودشان تهیه می‌کردند. حاج یوسف آن روزها 500 گوسفند داشت اما مثل پول ملی که صفرهایش را برداشتند،‌ خشکسالی از شمار گوسفندان حاج یوسف هم صفرهایش را حذف کرد و تعداد گوسفندهایش به 5 راس رسید. قنات روستا که خشک شد،‌ زمین‌های کشاورزی اولین قربانیان بودند،‌ فاطمه احمدی از اهالی کلاته‌علی می‌گوید: «باغ‌مان درخت انگور و عناب داشت‌، قنات که خشک شد باغمان هم از دست رفت. از جهاد کشاورزی آمدند و قنات را لایروبی کردند اما فایده‌ای نداشت. اگر پیشتر در زمین جو و چغندر و هر چیز دیگری می‌کاشتیم با زمین خشک شده چه چیزی به عمل می‌آمد؟ هیچ. همین است که خوراک اندک گوسفندهای باقی‌مانده را هم ناچاریم از طبس بخریم که خیلی گران شده. آن وقت‌ها که آب داشتیم از بیرجند و طبس می‌آمدند و خوراک دام از ما می‌خریدند. حالا با خشک شدن قنات،‌ تانکر آبی گذاشتند که آن هم اغلب آب ندارد.»
در کلاته‌ علی از چشمه‌ای در همان حوالی که هنوز زنده است، زنان و کودکان روستا با خر و گاری آب می‌آورند. یک بار که موسی برای آوردن آب رفته بود از خر افتاد و دستش شکست، مجبور شدند برای دستش پلاتین بگذارند که نساخت و عفونت کرد و پلاتین را درآوردند. الان روی دست موسی یک ردیف جای دوخت دارد و نقطه‌ای که انگشت در آن فرو می‌رود و هر فشار اندکی روی آن باعث می‌شود دردی به جانش بیفتد و چشم‌هایش را تنگ کند.
وقتی زمین خشک شد و تعداد دام‌ها هم چندان اندک شد که خرج زندگی درنمی‌آمد‌، مردها ناچار شدند برای تامین مخارج زندگی سراغ گزینه‌های دیگری بروند.‌ از همان روستای کلاته‌علی نگاه به سمت دق که بچرخد اندکی دورتر کوره‌ آجرپزی است؛ همان جایی که مردها از خاک نزدیک روستا برای زندگی دیگران خشت می‌زنند. آنها کارگران روزمزد دیگران شده‌اند یکی از زنان می‌گوید روزی 70 هزار تومان می‌گیرند و دیگری به عدد 100 هزار تومان اشاره می‌کند، یکی هم می‌گوید: «چه فرق دارد 70 یا 100 هزار تومان. یک بسته قند الان 80 هزار تومان شده. صاحب کار مردان ما از ما گشنه‌تر است و حقوق نمی‌دهد.» با این همه مردها می‌روند چون ناچارند! به این امید که شاید یک روز حقوق‌شان را بدهند. «ما اینجا دنبال کار و زندگی‌ می‌‌گردیم و این تنها با آب تامین می‌شود. ما باید بتوانیم چاه بزنیم تا مردان‌مان حمالی دیگران را نکنند و درآمدی‌ داشته باشیم. ما کشاورز بودیم،‌ زمین داشتیم ولی الان آب نداریم که روی زمین خودمان کار کنیم.»
درخواست نه تنها این زن بلکه همه کلاته‌علی‌ها همین است‌، چاه می‌خواهند و آب. می‌گویند کار دیگری از دستشان جز از کشاورزی برنمی‌آید. چندی در ساختمان متروکه روستایشان مرغداری کردند،‌ ولی مرغ‌ها مردند و شیره همین زندگی‌ نحیف‌شان بابت ضرر مرغداری کشیده شد. مجموع این شرایط باعث شده تمام خانواده به ناچار قناعت را بیاموزند، چه در خورد و خوراک خانه که در چند قلم کشک،‌ قروت‌، آب‌ دوغ خلاصه می‌شود و گاه آبگوشت به آن اضافه می‌شود و چه لباس و پوشاک. فاطمه می‌‌گوید: «بچه‌ها زمستان و تابستان با دمپایی مدرسه می‌روند‌، در روستا تنها یک گوشی موبایل وجود دارد که همین باعث شده بخشی از بچه‌ها از درس عقب بمانند‌، چطور می‌شود با روزی 70 هزار تومان گوشی موبایل برای بچه‌ها خرید وقتی هزینه کفش بچه هم درنمی‌آید.»
زهرا که 45 ساله است و 4 فرزند دارد از این گله می‌کند که آنقدر گرانی است که نمی‌تواند مواد اولیه قالیبافی را تهیه کند‌ تا با این کار شاید کمک خرج خانواده باشد. کار او این شده که روزها به گاو و چند گوسفندش خدمت کند‌، لب چشمه برود و آب بیاورد‌، چند روز یکبار نان بپزد و در تمام این مدت نگران این باشد که با رسیدن مهر آیا دخترش می‌تواند درس بخواند یا نه، تلویزیون کار می‌کند یا نه. زهرا امیدوار است دخترش به جایی برسد که او به آن نرسیده. او می‌خواهد زندگی دخترش چیز دیگری باشد تا هروله کردن هر روزه میان چشمه و تنور و طویله و نهایت چیزی که دستش بگیرد همان نان خشکی باشد که در قروت می‌ریزد تا نرم شود و در گلو فرو برد.
سروش طالبی، پژوهشگر حوزه آب با وجود شرایط بغرنج زندگی مردم در کلاته‌علی مخالف زدن هر گونه چاهی برای مصارف غیر‌شرب در آنجاست. به گفته او میزان برداشت آب زیرزمینی در خراسان جنوبی دو برابر آب تجدیدپذیر است که همین نشان می‌دهد به زودی منابع آبی را در این استان از دست خواهیم داد. او معتقد است مردم باید فکر تامین معیشت از زمین را کنار بگذارند زیرا حتی به فرض چاه آب جدید زمان زیادی طول نمی‌کشد که آن را هم از دست می‌دهند.
با این حال معیشتی که سروش طالبی به آن اشاره می‌کند در حوالی کلاته‌علی پیدا نمی‌شود،‌ همین است که زنان و مردان کلاته‌علی در رویاهایشان بچه‌هایشان را به جای دیگری فرستاده‌اند‌، به جایی که درس بخوانند و برای خودشان کسی شوند، آن جایی که این بچه‌ها می‌‌روند دیگر کسی نه حاج یوسف را می‌شناسد نه پدرش علی و نه پدربزرگش محمدعلی را.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر