پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | اینجا جهنم است، خوش آمدید

اینجا جهنم است، خوش آمدید





۲۳ دی ۱۳۹۴، ۱۷:۲۷

نقدی بر فیلم قصه ها به بهانه ورودش به شبکه نمایش خانگی
اینجا جهنم است، خوش آمدید
سینمای اجتماعی در ایران عمر درازی را طی کرده ، گرچه از کیفیت بالایی برخوردار نشده است اما همواره از گونه های مورد علاقه سینماگران ما بوده،کارگردانان زیادی تا به حال پای در این وادی گذاشته اند و تمامی پیامدهایش را به جان خریده و به پیش آمده اند. اما خیلی تجربه درخشانی از سینمای اجتماعی در ایران به جای نمانده است جز چند مورد محدود.
معمولا فیلمسازان زن ما به این شکل از سینما علاقه بیشتری را نشان می دهند ، کارگردانانی همچون : رخشان بنی اعتماد،تهمینه میلانی ،پوران درخشنده و دیگران. از این بین موفق ترین رخشان بنی اعتماد است که در سال 1366 با فیلم خارج از محدوده فیلمسازی را در مقام کارگردان آغاز کرده و تا به حال 15 فیلم بلند سینمایی را جلوی دوربین برده است. بنی اعتماد فیلم های درخشانی همچون : روسری آبی ،نرگس، بانوی اردیبهشت،گیلانه،زیرپوست شهرو خون بازی را در کارنامه دارد. فیلم قصه ها که آخرین ساخته بنی اعتماد است نهایتا پس از چند سال و با کلی حاشیه رنگ اکران را به خود دید.
اما در قصه ها دیگر نه ردپایی از آن سینمای سرپا و خوش قامت وجود دارد و نه دغدغه ای از جنس اجتماع. ظاهرا سن 60 سالگی برای اکثر اهالی هنر در ایران دوران چالش برانگیزی است. چرا که معمولا این دوستان پس عبور از این سن دست به خود زنی های عجیب و غریبی می زنند، که البته اپیدمی اش در بین اهالی سینما بیشتر نمایان شده و خود را بروز داده است. نمی دانم که چرا این بزرگواران با اسرار و پای فشاری برای ساخت فیلم ، با هر اثر جدیدی تمامی نقطه های قوت در آثار قبلی خود را نیز زیر سوال می برند و آبروی کسب کرده چندین ساله خود را به باد می دهند.
اسم از کسی نمیبرم چون نمونه هایش در بین فیلمسازان ما بسیار قابل رویت است. بنی اعتماد در قصه ها قصد دارد با پیوند چند داستانک با یکدیگر حال و روز امروز شخصیت های خلق شده در آثار قبلی اش را به مخاطب نشان دهد که تا این جای ماجرا بسیار ایده جذاب و نوگرایانه است. اما مشکل از جایی شروع می شود که فکر حاکم بر پیرنگ و کلیت فیلمنامه نه تنها اجتماعی نیست بلکه بر گرفته از نق زدن های سیاسی بسیار نخ نما شده در سال های اخیر است که گویا نوعی پز روشنفکر نمایانه به حساب می آید. تمامی پرسوناژهای حاضر در فیلمنامه در بیچاره گی و فلاکت محض زندگی می کنند که گویی اینجا سرزمینی است غرق در مردمان مفلوک و بدبخت. واقعا نمی دانم فیلمنامه نویس و فیلم ساز جامعه را از چه زاویه ای دیده اند که اندکی هم در آن امید وجود ندارد. این چنین است که مخاطب هیچ کجای قصه را باور نکرده و با فیلم همراه نمی شود.
یک فیلم اجتماعی زمانی موفق است که تمامی خوبی ها و بدی های جامعه را با هم ببیند نه اینکه جز سیاهی و تباهی آن هم از نوع اقرار شده اش چیزی نبیند و فقط نق بزند . مخاطب هنگامی با فیلم ارتباط می گیرد که آن را در حوالی خود تجربه کرده باشد. بله تمامی معضلاتی که در فیلم دیده می شود زاده جامعه است اما آیا جامعه تنها خلاصه می شود به این همه سیاهی ، آیا تمامی انسان هایی که از این مشکلات رنج می برند هیچ لحظه امید و شادی ای در زندگی ندارند. به هر روی فیلم ضربه اساسی را از فیلمنامه بسیار بد و غیر اصولی خود خورده است. هیچ یک از داستانک های فیلم شکل اپیزودیک به خود نگرفته و دارای انسجام دراماتیک نیستند. گویا فقط قرار است چند لحضه از زندگی چند خانواده که کدهایی از قبل در ذهن ما نیز دارند در وضعیت بغرنجی به ما انتقال پیدا کنند و دیگر هیچ. واقعا چرا هیچ یک از نقش ها در فیلم به شخصیت نمی رسند و در حد یک نقش داستانی و نه حتی نمایشی باقی می مانند. یعنی تمام قصه فیلم و دیالوگ های رد و بدر شده بین بازیگر ها را می توان در صفحه حوادث مجلات نیز خواند یا در رادیو شنید و هیچ اتفاق دراماتیک و نمایشی قابل رویتی در فیلم رخ نمی دهد. گویی که فیلمنامه یک اعتراض نامه به وضع حاکم در مملکت است و دارد بیانیه حقوق بشری صادر می کند. آخر جای بیانه در سینما نیست. اینجا همه چیز باید ابژکتیو و قابل رویت باشد من مخاطب در سینما هیچ مفهوم سوبژکتیو و ذهنی را نمی فهمم. چون اینجا سینماست و نه صفحه مجله یا دادگاه علنی. به هر حال فیلمنامه علاوه بر اینک هیچ نکته قابل دفاع از نظر محتوایی را در خود جای نداده حتی از نظر فرم و شکل نیز دچار ضعف های فراوان و فاحشی است. مثلا تمامی کارکتر ها در میانه راه به حال خود گذاشته شده و رها می شوند و به هیچ سرانجامی نمی رسند . نه عقبه ای دارند و نه آینده ای . نه انگیزه ای دارند و نه امیدی . فقط مشتی انسان فلک زده اند که دائما در منجلاب دست و پا می زنند. هیچ یک از پرسوناژها در طول قصه دچار تغییر یا ترقی نمی شوند. فقط دو نقش نسبتا شنگول در قصه وجود دارند که آنها هم قرار است پدر خود را تلکه
کرده و از او باجگیری کنند ، تیپ شان شبیه نسل امروز و به اصطلاح مدل خارجی است و دارای حق هستند . گویا قرار است جوانان با دیدن این دو کارکتر کلی حال کرده و طرفدار فیلم شوند. به جز فیلمنامه ، فیلم در ساختار و اجرا نیز قابل قبول نیست، دیگر نشانی از آن کارگردان با وسواس و دقیق فیلم روسری آبی در این فیلم خبری نیست.
انگار همه چیز در کارگردانی بسیار سر دستی و دور همی اتفاق افتاده و تمام تمرکز فیلم ساز بجای هدایت گروه اش بر نق های سیاسی اش معطوف بوده است. با اینکه فیلم پر است از بازیگران درجه یک سینما اما تنها بازی های قابل قبول در فیلم بازی فاطمه معتمدآریا و فرهاد اصلانی است و شاید تنها لحضه قابل قبول در فیلم سکانس خانه این دو نفر باشد و بدترین لحظه فیلم سکانس مینی بوس و ون هستند. خلاصه رخشان بنی اعتماد برای نگارنده همچنان فیلمساز درجه یک و قابل احترامی است ، کسی که روسری آبی را ساخته قطعا محترم شمرده خواهد شد . اما نمی توان در شهرک غرب زندگی کرد، اتومبیل شاسی بلند سوار بود و پیرامون مردمان پایین شهر فیلم ساخت و کلی هم دغدغه های سیاسی را به عنوان درد جامعه در آن جای داد. هیچ چیز آن جور در نمی آید و می شود آش شله قلمکاری به اسم فیلم قصه ها.
* منتقد و سینماگر

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

مطالب مرتبط

پلاستیک، آفتی برای حیات

شعار امسال روز زمین «متحد شدن برای آینده‌ای بدون پلاستیک» است

پلاستیک، آفتی برای حیات

نسخه پایداری در «کندوان»

معماری سنتی ایران چگونه به اقلیم توجه می‌کرد؟

نسخه پایداری در «کندوان»

معماری ایران دچار تجمل‌گرایی شده است

گفت‌وگو با فرزانه سفلایی، استاد دانشکده معماری دانشگاه همپتون ویرجینیا:

معماری ایران دچار تجمل‌گرایی شده است

در معماری پایدار از همسایه‌ها عقب افتادیم

گفت‌وگو با وحید قبادیان، معمار، مولف و استاد دانشگاه:

در معماری پایدار از همسایه‌ها عقب افتادیم

زنگ خطر غفلت از آمایش سرزمین

ترانه یلدا معمار و شهرساز در گفت‌وگو با «پیام ما» جریان معماری ایران را نقد کرد

زنگ خطر غفلت از آمایش سرزمین

معدن‌کاوی در کمین«دره‌برفی»

در منطقه‌ای که فعالان محیط زیست خوزستان پیشنهاد تأسیس ژئوپارک داده‌اند، مجوز برداشت معدن صادر شد

معدن‌کاوی در کمین«دره‌برفی»

حقابهٔ ایران به «شوره‌زار» رفت

طالبان بند کمال‌خان را اصلاح نکرد

حقابهٔ ایران به «شوره‌زار» رفت

فصل تعارض پلنگ در هرمزگان

گرمای تابستان در میناب،‌ طعمهٔ گوشتخواران وحشی این منطقه را کاهش می‌دهد

فصل تعارض پلنگ در هرمزگان

یوزپلنگ‌آسیایی؛ شکستی تمام‌ عیار؟

یوزپلنگ‌آسیایی؛ شکستی تمام‌ عیار؟

گرد مرگ بر «باغ عدن»

ناقوس مرگ تالاب‌هایی که میزبان نخستین تمدن‌ها بودند، به‌صدا درآمده است

گرد مرگ بر «باغ عدن»

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *