پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | کرمان بر پشت اسب

کرمان بر پشت اسب





۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱:۰۹

کرمان بر پشت اسب
بخش 46
سفرنامه«سراسر ایران بر پشت اسب» نوشته الا سایکس خواهر «سرپرسی سایکس» است. ترجمه این سفرنامه محمد علی مختاری اردکانی است، الا به همراه برادرش به جهانگردی پرداخت و اوقات زیادی را در ایران گذراند. یکی از مقاصد این سفر کرمان بود و صفحات قابل ملاحظه ای از این سفرنامه به کرمان گزیده ای از اختصاص یافته است. صفحه کرمون خلاصه این بخش را با عنوان «کرمان بر پشت اسب» به صورت دنباله دار به شما علاقه مندان تقدیم می کند؛
برای این که به جنبه نامطبوع شخصیت ایرانی اشاره کنم، باید بگویم که وقتی آن فرد هدیه مطلوب خود را دریافت داشت، هرگز به خود زحمت نداد که از آن تشکر کند. سپاسگزاری نزد ایرانی منحصراً حس منفعت آتی است و بارها و بارها از خدمه متنفر شده ام که هرگز از سیل زبان ریزی بلیغ التماس آمیز برای کسب منفعت فرو گذار نمی کنند. اما وقتی به دست آوردند عار می دانند که «التفات شما زیاد» مرسوم هم، عبارتی که ضمناً از خصائص این ملت است، زیر لب ادا کنند.
از این جا به بعد سیمای قله باشکوه آتشفشان خاموش کوه باسمان را که دماوند بلوچستان است می دیدیم که از فاصله یک صد و شصت کیلومتری با هیمنه قد کشیده بود. برادرم در سفر قبلی اش به بلوچستان از این کوه صعود کرده بود و در درون توده های برف عمیق نزدیک قله دچار مشکل شده بود. عجیب است که جهانگرد چه قدر به قله باشکوهی که بر منظره ای که از میان آن می گذرد، غالب است، وابسته می شود. دماوند تقریبا وقتی در تهران بودم، جزئی از زندگی من شد. توده زیبای کوه جوپار در خلال توقفم در کرمان جای آن را گرفت. در حالی که هرم برف پوش کوه هزار تقریبا تا بم دیده می شد. اکنون کوه بسمان قرار بود در برهوت بلوچستان ما را شادمان کند که به نوبه خود کوه قابل ملاحظه تفتان جای آن را بگیرد. مجبور شدیم یکی دو روز در ریگان بمانیم تا علیق برای اسب ها و قاطرها تهیه کنیم. صرف نظر از علیق برای شترها که شب ها به آن ها چانه های خمیر جو می دادند. علاوه بر آنچه خودشان در روز چرا می کردند، این تدارکات با توجه به سفر بیابانی بود که جلوی ما قرار داشت. چون در شرف عبور از قسمتی از صحرای بزرگ بودیم که ایران را نصف می کند. چند گوسفند و یک قفس مرغ برای خود تهیه کردیم و به خدمه هشدار دادیم باید آن قدر آذوقه بردارند که دو هفته دوام بیاورند. عجیب بود که ریگان با رودخانه مردابی، بیشه سبز و خرم و شکار فراوان در آستانه ویرانی وحشتناک باشد. اما این چنین است و در ایران آدم همیشه واضحتر به قدرت جادویی آن پی می برد. این وجود رودخانه بود که به ریگان محصول خوب جو، جنگل های فراوان، علف های زرد درهم تنیده که نوک دراز و اردک وحشی در آن ها پنهان شده بودند و درختچه های گز زیبا که بین آن ها دراج، شاه کبک ها تغذیه می کردند می داد و حال آن که صرفاً بیابان شن لخت خارج از نوار باریکه رستنی ها قرار داشت.
و این حضور خورشیدی، قوی تر از آن چه تاکنون بدان برخورده بودیم، بود که سکنه این ناحیه را سیه چرده تر و لاغرتر از تیپ معمولی ایرانی کرده بود. زنان کم حجاب، چروکیدهتر و خشکیده تر به نظر می رسیدند. همان طور که از کلبه های بدوی خود سرک می کشیدند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر