پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گزارش پیام‌ما از وصله‌های ناجور شهرکرمان وصله‌ی ناجور

گزارش پیام‌ما از وصله‌های ناجور شهرکرمان وصله‌ی ناجور





۶ بهمن ۱۳۹۵، ۲:۱۲

گزارش پیام‌ما از وصله‌های ناجور شهرکرمان
وصله‌ی ناجور

می‌گوید نامش میلاد است و به مدرسه‌هم می‌رود ۹ سال بیشتر ندارد و باری که به دوش می‌کشد به مراتب از خودش بزرگ‌تر است و نکته اینجاست که بارها خواستم کمک‌اش کنم و هربار گفت: نه خودم می‌تونم.
ما چنین مردمی هستیم سربلند و آبرو دار، اما هر ازچندی کج‌سلیقگی گریبانگیر بعضی از سازمان‌ها و ارگان‌های خدمتگزار می‌شود و به جای کمک و همدلی (ناخواسته)نمک به زخم جامعه‌ای پاشیده می‌‌شود و آن سوژه‌ی کج‌سلیقگی مثل خاری به چشم یک یک شهروندان می‌نشیند (و از رفاه فراوانی که حتما برخورداریم کاسته می‌شود).
نوشته بودند متکدیان وصله‌های ناجور شهر هستند و زیر این نوشته تصویر کودکی بود اشک به چشم آورده و التماس کنان که با لباس‌های مندرس در انتظار کرم رهگذری نشسته بود و دقیقا تصویر وصله‌ی ناجور را پیش چشم مخاطب می‌آورد.
وصله‌ی ناجور پروژه‌های میلیاردی وصله‌ی ناجور کشوری نفت‌خیز و استانی که بهشت معادن آن کشور است.
بگذارید ماجرای چند وصله‌ی ناجوری که به تازگی دیده‌ام را روایت کنم:
وصله‌ی یک:
حوالی ده شب سر چهارراه فرهنگیان وصله‌ی ناجور مونثی حدودا ۳۰‌ساله وصله‌ی نوزادی را در پتو پیچیده بود و پسروصله‌ی خردسالی هم دستش را گرفته بود، وصله به طرف ما آمد و با ترس و لرز سلام‌کرد و مقداری پول خواست برای غذای بچه‌ها، ناخودآگاه و خیلی ماشینی گفتم متاسفم خانم و از وصله‌های ناجور روی برگرداندم و با رفیقم مشغول حرف‌زدن شدم که برود و عذاب وجدانم را بیشتر نکند. زن به سمت مغازه رفت و با عکس‌العمل مشابه مشتری ها مواجه شد سرشکسته برگشت و این‌بار گفت: آقا من گدا نیستم شوهرم امروز چهارمین روز هست که رفته سر میدون ولی کار گیرش نیومده این بچه‌ها…
رفیق‌گفت که: خانم برو خرید کن من حساب می‌کنم.
زن خوشحال به سمت مغازه برگشت اما مرد مغازه‌دار راهش را سد کرد که: برو خانم به فکر آینده‌ی این بچه‌ها باش! شوهرت کجاست؟ چی می‌کشی؟
بغض زن ترکید و گریه کنان گفت: به خدا من پول نمی‌خوام این آقا حساب می‌کنه. دردناک‌تر از تمام این ماجرا خریدهای زن بود، یک کنسرو لوبیا یک سطل ماست یک نان و یک نوشابه‌ی کوچک، حالا که می‌توانست به حساب شخصی دیگر هرچه می‌خواهد بردارد شرم و حیا به او اجازه‌ نمی‌داد چیزی بیشتر از نیاز همان شب بردارد. ماچنین مردمی هستیم.
وصله‌ی دو:
پشت چراغ قرمز چهار‌راه امیرکبیر ایستاده بودیم که دیدیم کودکی سرگردان و آشفته به ترافیک و رفت و آمد ماشین‌ها نگاه می‌کند و اشک می‌ریزد از گزند سرما مچ دستهایش را هم برده بود توی آستین و هر از چندی با سر آستین اشکهایی که روی صورت دودگرفته‌اش ردی سفید بجا می‌گذاشتند را پاک می‌کرد، تا به خود آمدیم چراغ سبز شده بود و امکان توقف نبود از آن سوی چهار راه پیاده و دوان دوان آمدیم تا ببینیم چه بر سر بچه آمده است که از دیدن ما ترسید و عقب عقب به راه افتاد و هر آیینه ممکن بود شروع کند به دویدن که گفتم عمو چرا گریه می‌کنی؟ بیا پیشم ببینم چی شدی؟ و خلاصه با هزار چرب زبانی از فرار بچه پیش‌گیری کردم، دوتا مثلا گرمکن ورزشی روی هم پوشیده بود که هیچ‌کدام زیپ درستی نداشتند و گونه‌ها، بینی‌ و دستهایش را سرما زده بود پوست این بچه‌ی ۱۰ساله مثل پیرمردی بیابانگرد سیاه و کلفت شده بود کت‌ام را روی دوشش انداختم و از علت گریه کردنش پرسیدم که گفت چهارراه شفا آدامس می‌فروختم که چند بچه‌ی کار دیگر که گویا از قبل آنجا کار می‌کردند با چک و لگد مرا از سر چهارراه فراری داده‌اند و گفته‌اند: اینجا سرچراغ ماست برو یه جای دیگه کاسبی کن.
عمو من چطوری بی آدامس کاسبی کنم مادرم منو می‌کشه اگه دست خالی برگردم. پدر و برادرش کارگر روزمزد بودند و اوضاع کار هم آنقدر خوب که هرعضوی از خانواده باید خودش خرج خودش را درمی‌آورد.
وصله‌ی ناجور این گزارش
باید توجه داشت که کودکان کار‌و خیابان و متکدیان از مریخ به زمین نیامده‌اند و با برنامه‌ریزی قبلی هم کمر به زشت کردن فضای شهر نبسته‌اند. حل این مشکل نیازمند نگاه کارشناسانه و دلسوزانه‌ی مردم و مسولین است.
برای مثال در شرایط بد اقتصادی برای پیدا کردن شغل، ماراتنی به راه می‌افتد بین والدین و کودک و از آنجا که استفاده از کارگر کودک به مراتب کم هزینه‌تر است و نیازی هم به بیمه و استخدام و غیره ندارد و از همه مهمتر به قول معروف زبان‌درازی هم نمی‌کند و در نتیجه بهترین مورد برای بکارگیری است و( هرجا که می‌بینید نوشته‌اند به یک شاگرد نوجوان نیازمندیم یعنی دنبال چنین موجودی می‌گردیم که با خیال راحت استثمارش کنیم ) به جای استخدام پدر یا برادر بزرگترش که حقوق کامل یک کارگر را طلب می‌کنند بچه‌ را با یک سوم آن هزینه می‌شود به کار گماشت و در نتیجه ورودی پول به آن خانواده را نصف می‌کند و در اندک زمانی پدر شاغل به مردی متکدی تبدیل می‌شود.
ریشه کنی چنین معضلاتی به همکاری چندجانبه‌ی ارگان‌های مختلف نیازمند است و صرفا با پاک کردن صورت مسئله کاری از پیش نمی‌رود.
در ادامه عکس‌هایی از وصله های جور شهر را می بینید.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *