پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ رهگذار عمر

خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر/ رهگذار عمر





۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۳:۳۹

فصل دوم/قسمت دوم
در شماره قبل، قسمت‌هایی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کرمان در دوران کودکی آقای محمد صنعتی که مقارن با سال‌های جنگ جهانی دوم بود پرداختیم. در این شماره، نظر خوانندگان محترم را به دوران جوانی و همچنین آغاز فعالیت‌های اقتصادی ایشان جلب می‌نمایم. و از این گذر نظری بر اوضاع اقتصادی کرمان، به ویژه به اوج فعالیت کارخانه خورشید، به عنوان تنها کارخانه تولیدی کرمان در آن دوران خواهیم داشت:
پیشینه و فعالیت کارخانه خورشید
شروع به کار بنده در کارخانه خورشید در سال 1327ش. بود. اما لازم است در ابتدا جهت اطلاع خوانندگان محترم از تنها مجموعه‌ی بزرگ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در آن دوران، اطلاعات بیشتری از کارخانه خورشید ارایه نمایم.
کارخانه خورشید در سال 1314 ش. (8) توسط چند نفر از متمولین کرمانی که اکثراً صاحبان کارخانه‌های قالی‌بافی نیز بودند، چون: محمد ارجمند، غلامرضا آگاه، ابوالقاسم هرندی، علی هنری، دکتر علی ایرانی، عزت‌الله سالار کلانتری، امان‌الله عامری، کیانیان، سروشیان و … احداث گردید. بی‌تردید نیاز کارگاه‌های قالی‌بافی این افراد به پشم و نخ‌ و همچنین تقاضای بسیاری از زنان کرمانی که به پته‌دوزی اشتغال داشتند، به این ماده اولیه، در انگیزه و تمایل آنان جهت احداث این کارخانه نقشی اساسی داشت.
از آنجایی که بیشتر مؤسسین و سهام‌داران این کارخانه از یزدی‌های مقیم کرمان بودند، لذا در سیاست‌گذاری‌های کلان کارخانه، آنان نقشی پر رنگ‌تر ایفا می‌نمودند، حتی اکثر روسای کارخانه نیز با سفارش و درخواست آنان انتخاب می‌شدند، افرادی چون: معین‌زاده رفسنجانی، طاهری یزدی، حائری‌زاده یزدی.
کارخانه به طور شبانه‌روزی در سه شیفت مشغول فعالیت بود و کارگران کارخانه هر کدام در یکی از سه شیفت؛ از ساعت 6 صبح تا 2 بعد از ظهر، از 2 تا 10 شب و از 10 شب تا 6 صبح به کار می‌پرداختند. چون در آن زمان داشتن و استفاده از ساعت به مانند اکنون رایج نبود، جهت اطلاع کارگران از زمان حضور و شروع به کار در کارخانه و همچنین اعلام پایان کار هر شیفت، از بوق بزرگی که در کارخانه وجود داشت استفاده می‌کردند. بدین گونه که نیم ساعت قبل از شروع هر شیفت کاری، بوق کارخانه به صدا درمی‌آمد و کارگران در منازل خویش با شنیدن صدای بوق متوجه می‌شدند که تا زمان حضور در کارخانه و شروع به کار، نیم ساعت وقت دارند. زمانی که شروع به کار شیفت جدید می‌رسید، دوباره بوق به صدا درمی‌آمد و کارگرانی که مشغول به کار بودند متوجه می‌شدند زمان کاری آنان پایان یافته و باید به منازل خود مراجعه نمایند و کارگران شیفت جدید نیز به سالن کارخانه وارد می‌شدند.

نکته جالب و قابل توجه در خصوص بوق کارخانه خورشید این بود، چون در آن زمان شهر کرمان وسعت چندانی نداشت و از طرفی به دلیل عدم آلودگی صوتی ـ که متأسفانه اکنون در اکثر شهرها یکی از معضلات محسوب می‌گردد ـ در هنگام به صدا درآمدن بوق کارخانه خورشید، تمامی اهالی محله‌های شهر، صدای بوق را به وضوح می‌شنیدند و باز به دلیل همان کوچکی شهر و عدم ترافیک و … تمامی کارگران کارخانه پس از شنیدن بوق اولی (نیم ساعت قبل از شروع شیفت جدید) پیاده یا با دوچرخه، به موقع به کارخانه می‌رسیدند و با شنیدن صدای بوق دوم، پس از خروج کارگران شیفت قبل، در سالن اصلی کارخانه مشغول به کار می‌شدند.
محوطه‌ی کارخانه خورشید وسیع بود و در جلوی درب ورودی سردر زیبا و بلندی واقع بود که بر پیشانی آن بر کاشی نام کارخانه خورشید نقش بسته بود. پس از گذشتن از محوطه‌ی ورودی کارخانه، به سالن اصلی کارخانه می‌رسیدیم که در واقع قلب کارخانه محسوب می‌گردید. در این قسمت که قسمت تولیدی کارخانه بود، کارگران مشغول کار بودند (10).
در محیط سالن اصلی کارخانه همواره گرد و غبار زیادی وجود داشت و این امر سلامت کارگران زن و مرد را به شدت تهدید می‌کرد. سازندگان ماشین‌آلات برای جلوگیری کارگران از مبتلا شدن به بیماری سل ـ که بسیار رایج بود ـ در سقف سالن کارخانه لوله‌های بزرگی تعبیه کرده بود که ادامه آنان منتهی به حوضچه‌های آب بود، تا بدین طریق رطوبت به داخل سالن منتقل گردد و باعث فرو نشستن گرد و غبار موجود در سالن گردد. اما این کار نیز چندان از ابتلای کارگران به سل، امراض ریوی و پوستی جلوگیری نمی‌کرد. به خاطر دارم هر سال تعدادی پزشک از طرف سازمان بهداشت جهانی مأموریت داشتند به کارخانه مراجعه نمایند و با آزمایش کارگران از ابتلای آنان به سل و دیگر بیماری‌های شایع در کارخانه اطلاع و در صورت وجود بیماری مداوا نمایند.
فعالیت اصلی کارخانه‌ی خورشید، نخ‌ریسی بود، یعنی در سالن اصلی پنبه‌ها حلاجی می‌شد و رشته‌های نازک 5 ـ 6 دهم میلی متری تولید می‌شد؛ کاری که در گذشته توسط اکثر زنان کرمانی با چرخ‌های ساده ریسندگی انجام می‌شد.
در جوار قسمت ریسندگی که اهم فعالیت کارخانه بود، در سالن جداگانه‌ای (به فاصله سیصد متری سالن اصلی، حدود فرهنگسرای کوثر فعلی و پمپ بنزین) سالن دیگری بود که به پارچه‌بافی اختصاص داشت و در آن پارچه‌های پنبه‌ای چیت گل‌داری تولید می‌شد و در کنار این سالن (حدود یخدان مؤیدی) حمامی نیز به نام حمام خورشید ساخته و مورد استفاده کارگران و اهالی منطقه قرار می‌گرفت.
تنها چیزی که کارخانه خورشید را برای من بسیار جذاب‌تر نموده بود، دستگاه‌های جوش‌کاری، تراش‌کاری و ریخته‌گری بود که در فاصله صد متری سالن اصلی کارخانه مستقر بودند و تنها برای تعمیر دیگر دستگاه‌های کارخانه مورد استفاده قرار می‌گرفت.

من در ابتدای ورود به کارخانه پس از فراگیری آموزش‌های اولیه که توسط سرکارگران به کارگران جدید داده می‌شد، به عنوان کارگر ساده مشغول به کار شدم. چندی بعد با کسب مهارت بیشتر به عنوان سرکارگر فنی، مسئول اندازه‌گیری و آزمایش ضخامت نخ‌های تولید شده، گردیدم. بدین توضیح که اگر ضخامت نخ‌ها از حد معمول خود کم‌تر می‌شد، رشته نخ مرتباً پاره می‌شد و این امر باعث توقف کار و مشکل کارگران قسمت دیگر بود. من موظف بودم با آزمایش و نظارت نخ‌های بافته شده، هر گاه ضخامت نخ از حد استاندارد خود کم‌تر می‌شد، با تنظیم دستگاهی که در این قسمت بود، ضخامت نخ را بیشتر کرده و از پاره شدن آن و توقف قسمت‌های دیگر جلوگیری نمایم.
پس از چندی همان گونه که عرض نمودم چون از ابتدای ورود به کارخانه، تمایل و کششی خاص جهت آموزش و یادگیری قسمت‌های فنی داشتم، توانستم نظر موافقت مسئولین را جذب نموده و به سالن دیگری که دستگاه‌های تراش‌کاری، جوش‌کاری و ریخته‌گری کارخانه در آن بود و به قسمت «آهنگری کارخانه» مشهور بود، منتقل و در آنجا مشغول به کار شدم.
در زمانی که بنده در کارخانه خورشید مشغول کار بودم، این کارخانه در حدود 430 نفر کارگر داشت؛ نیمی از آنان مرد و بقیه زن بودند. مردان و زنان در کنار یکدیگر در سه شیفت مشغول فعالیت بودند. شیفت کارگران به صورت هفتگی عوض می‌شد و فعالیت کارگران هر شیفت در هفته بعد، به شیفت دیگری تغییر می‌کرد.
حقوق کارگران روزانه سی ریال بود و چون کارخانه در بسیاری مواقع بودجه‌ای برای پرداخت حقوق کلیه کارگران در آخر ماه نداشت، معمولاً در اواسط ماه به تعدادی از کارگران 20 یا 25 تومان مساعده داده می‌شد. بالاترین حقوق به سرکارگران اختصاص داشت که حداکثر آن 100 تومان بود. در صورت اشتباه یا تساهل کارگری در انجام وظیفه، مبلغی به عنوان تنبیه از حقوق وی کسر می‌شد و پاداش کارگران ماهر و سخت‌کوش نیز معمولاً ارتقاء شغل بود
از آنجایی که در آن دوره در استان کرمان، کارخانه خورشید تنها مجموعه‌‌ای بود که بیشترین تعداد نیروی کار استان را به خود جذب نموده بود، لذا با توجه به اوضاع اجتماعی و سیاسی آن دوران، همواره این محیط کارگری یکی از مهم‌ترین مراکزی بود که مورد توجه گروه‌ها و جناح‌های سیاسی (به ویژه حزب توده) بود. چرا که اکثریت کارگران این کارخانه از قشر جوان، پرشور و از خانواده‌های بی‌بضاعت و محروم کرمان بودند و از طرفی عدم رضایت آنان از اوضاع اقتصادی و اجتماعی؛ این تجمع بزرگ کارگری را مطلوب‌ترین مکان برای گروه‌های سیاسی مخالف حکومت نموده بود تا از این نیروی کارگری نهایت استفاده را بنمایند. از این رو کارخانه‌ی خورشید به عنوان مرکز ثقل سیاسی استان کرمان در آن دوره، همواره صحنه‌ی اعتصابات، درگیری‌ها و بحث‌های سیاسی بود و به تعبیری پاتوق سیاسی تعدادی از کارگران، فرهنگیان و دانش‌آموزان ناراضی بود.
به هر تقدیر، حضور در این محیط کارگری باعث گردید تا بنده، خواسته و ناخواسته پایم به فعالیت‌های سیاسی باز شود (در قسمت‌های آینده در این مورد به تفصیل صحبت خواهم نمود).
حدود یک دهه، یعنی از حدود سال 1327 ـ 1326 تا حدود 1336 ـ 1337 ش. در این کارخانه مشغول به فعالیت بودم و در دورانی که کارخانه در سراشیب انحلال و مسیر تعطیلی قرار گرفته بود، از آنجا بیرون آمدم و فعالیت‌های اقتصادی شخصی خودم را شروع نمودم» (11).

[متن سند]:
کرمان ـ شرکت سهامی ریسندگی خورشید
شماره: 389 ـ تاریخ: 3/6/1338 ـ شماره ثبت: 14
اخطار
به اطلاع کلیه کارگران و کارمندان شرکت سهامی ریسندگی خورشید کرمان می‌رساند؛ با توجه به زیان‌های غیر قابل جبران و عدم موفقیت برای اخذ وام جهت تعویض ماشین‌آلات ریسندگی و الزام پرداخت قسط سوم طلب بانک که تا کنون دو مرتبه برای سه ماه تمدید شده و طبق تصمیم مورخ 21/6/38 هیئت مدیره شرکت، چون دیگر راه و امیدی به دریافت کمک و مساعدت از هیچ جا نیست، کارخانه ریسندگی خورشید از تاریخ جمعه 16/7/37 تعطیل و نسبت به حق کارگران برابر مقررات به نسبت ایام خدمت تا آنجایی که مقدور باشد کوتاهی نخواهد شد.
از طرف هیئت مدیره شرکت خورشید کرمان
دکتر ایرانی (13)
[امضا]: علی ایرانی ـ 3/ 6/ 38[13]

پی نوشت:
(10) ـ خوشبختانه سال‌ها پس از تعطیلی کارخانه خورشید و متروک بودن، ساختمان زیبای کارخانه تخریب نگردید و به همت مسئولین وقت استان کرمان (آقایان سید حسین مرعشی، سید محمدعلی گلاب‌زاده و …) با تعمیر و بهینه‌سازی، کارخانه‌ای که زمانی مرکزیت فعالیت‌های اقتصادی و سیاسی کرمان محسوب می‌گردید، به کتابخانه‌ای زیبا و پارکی سرسبز و با طراوت تبدیل گردیده و اکنون به جای صدای دستگاه‌های کارخانه، هیاهوی کارگران، بحث‌های سیاسی و صنفی و … فرزندان آنان در سکوت پر ارزش کتابخانه، از این مکان پر ارزش استفاده‌ای بهینه می‌کنند (محمد صنعتی).
(11) ـ برگرفته از متن مصاحبه با محمد صنعتی، آذر 1392.
(12) ـ سهم مزبور که پانصد ریال می‌باشد متعلق به آقای شهریار خسرو راوری بوده است. با تشکر از آقای پرویز فروهر مبنی بر ارایه این سند.
(13) ـ «وی فرزند میرزا حسن‌خان رییس‌الاطباء است که نسب وی به میرزا عوض حکیم (608 ق.) می‌رسد که همگی از حکیمان به نام بودند. در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، توسط او برای پدرش میرزا حسن‌خان، خلعت و حکم مأموریت خدمت در بم و لقب رییس‌الاطباء داده می‌شود. دکتر علی ایرانی در سال 1284 ش. در بم متولد گردید و پس از طی تحصیلات ابتدایی جهت ادامه تحصیل به هندوستان مراجعت نمود و پس از تحصیل در رشته پزشکی به ایران مهاجرت نمود. در این زمان صدور شناسنامه و گرفتن نام خانوادگی در ایران شروع شده بود، ولی در ابتدا تمایل داشت مانند دیگر افراد خاندان خود نام خانوادگی «نفیسی» را برگزیند اما چون مدارک تحصیلی وی در هندوستان با عنوان «علی ایرانی» صادر گردیده بود و امکان داشت این امر برایش مشکلی ایجاد نماید، لذا نام خانوادگی خود را بر طبق همان مدارک تحصیلی و به عنوان «علی ایرانی کرمانی» گرفت. وی چندی در تهران اقامت نمد و موفق به اخذ پروانه پزشکی گردید و به دلیل اصرار دوستان و همشهریان به کرمان مراجعت نمود و به مدت بیست سال ریاست بیمارستان نوریه را عهده‌دار بود و سپس عهده‌دار ریاست بیمارستان شاه (شهید باهنر) گردید. دکتر علی ایرانی علاوه بر فعالیت در رشته تخصصی خود سال‌ها در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز حضوری موثر داشت. وی سرانجام در خرداد سال 1357 در سن 73 سالگی فوت نمود». برگرفته از: نیک‌پور، مجید؛ غفاری، علیرضا: پیشینه پزشکی کرمان، صص 49 تا 51.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *