پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | روزگاری که گذشت

روزگاری که گذشت





۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۰:۱۰

روزگاری که گذشت
عبدالحسین صنعتی زاده
بخش سی و شش
حاج میرزا احمد چون سوابق زیادی از مخالفت های شدید با مصادر امور آن روز داشته و از منبر رفتن و سخنرانی هایش دل پردردی داشتند در زندان می ماند و خلاصه در نقشه و خیالاتی که داشته شکست می خورد. و ای بسا اگر به مخالفت شدید کسبه در همدان روبه رو نمی شد کارهایی می کرد.
اینکه می نویسم زندان اگر کسی نداند خیال می نماید. زندانی را در اتاقی حبس با کنده و زنجیر می نموده اند. در صورتی که این طور نبوده زندانی انواع رنج و اذیت ها داشته است. استاد دبستانی در خاتمه یادداشت های خود نوشته اوقاتی که عین الدوله حاکم تهران بود من از جلوی دارالحکومه تهران نزدیک سبزه میدان می گذشتم. عده ای را مشاهده کردم که حلقه ای تشکیل داده و به تماشا مشغول اند. من هم برای کاوش به جلو رفتم. مشاهده کردم شخصی پیراهن خود را که پر از شپش بود از تن بیرون آورده و می خواهد با پیراهنی نو تعویض نماید. می گفتند این شخص فقط یک شب در زندان بوده است. روز بعد که برائت یافته آزاد شده به قدری پیراهنش را شپش فرا گرفته بود که نمی توانست خودش را به منزل برساند و اولین کاری که برای نجات خود به نظرش می رسید همان خریدن پیراهن نو و تعویض با پیراهنی که در تن داشت بود. اکنون می توان آنچه بر او گذشته به تصور درآورد که بر زندانیان تیره بخت چه می گذشته است.
آنچه از نوشتجات و ترشحات قلم او پیداست مشارالیه مروج مذاهب خاصی نبوده بلکه خود داعیه ای داشته شیخ المشایخ که از مردمان شوخ طبع بوده و کارهای عجیب و غریبی در کرمان کرده گفته بوده است که حاج میرزا احمد پس از سه سال از زندان آزاد شد و در زاویه حضرت عبدالعظیم مقیم بود. اتاقی غیرمرتب داشت. اسباب های مختصر او به هم ریخته بود. گاهی در غیاب او می رفتم. اتاقش را جاروب کرده و سماور و قوری و لوازم چای او را شسته و تنظیف می کردم. خاکسترهای منقل او را که با سنگ ریزه هایی که داخل در زغال و خاکه ها وجود داشت با آب بینی و بزاق و اخلاط سینه با هم آمیخته و خاکستر زیادی داشت پاک می‌کردم. همین که او می آمد و وارد اتاقش می گشت من مترصد آمدنش بودم. بلافاصله بر او وارد شده می پرسیدم چه شده که امروز این طور به تنظیم و تنظیف حجره پرداخته اید؟ مشارالیه بدون آنکه آثار تصنع یا تظاهری بنماید می گفت ارواح ملکوتی خدمت به من را عهده دار هستند و از قرائن زیاد معلوم می شد که بر خود او هم امر مشتبه شده بود و گمان داشت غیر از مزایای طبیعی جنبه ملکوتی هم دارد.
متأسفانه با آن همه سختی و مشقت زندان این طور مقدر بود که میرزا رضای کرمانی قبل از کشتن ناصرالدین شاه در پهلوی اتاق حاج میرزا احمد همشهری خود منزل نماید و به هوای او در حضرت عبدالعظیم سکونت کند و چون سوابق حاج میرزا احمد به آزادی خواهی و سرسختی بر اولیای دولت وقت معذوم بود همین که میرزا رضا گرفتار و محبوس می گردد. حاج میرزا احمد را هم باز به زندان می برند. در این دفعه در زندان چراغ عمرش خاموش می شود البته نه به مرگ طبیعی.
اکنون این فصل را که با عکس های زندانیان دولت استبدادی مزین گشته با تمام می‌رسانم ولی از ذکر مطلب مهمی ناگزیر می باشم و آن این است که هر کس این عکس ها را مشاهده نماید از رخت و لباس و عبا و عمامه های مرتب و کش و جوراب خصوصاً قالی گران قیمتی که در زیر پای محبوس بی چاره گسترده شده تصور می نماید آنان در رفاه و آسایش بوده اند و بلکه از خانه خودشان هم بهتر می زیسته اند. در صورتی که این یک قسم صحنه سازی است. متصدیان زندان ها برای اینکه هزینه زندان ها را بیشتر دریافت دارند و به همه خصوصاً قبله عالم بفهمانند که نسبت به آن بی چارگان تا چه حد رئوف و مهربانند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *