پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | سرخ و ترش؛ ارمغان آفتاب

گزارشی از روستای «علوه» خوزستان که مردم آن به کشت چای ترش مشغولند

سرخ و ترش؛ ارمغان آفتاب

مردم روستا ابتدا علاقه زیادی به کشت چای ترش نشان ندادند اما حالا یکی از محصولات اصلی روستا همین کاسبرگ‌های سرخ هستند





سرخ و ترش؛ ارمغان آفتاب

۲۲ آبان ۱۴۰۲، ۲۳:۳۰

شراره‌های قرمز و نارنجی آتش «صعف»‌های خشک‌شده (شاخه‌های خرما) توی منقل گلی دست و پا می‌زدند و جرقه‌های کوچک و بزرگ قرمز کتری روحی سیاه شده را احاطه کرده بودند. «ام‌علی» دوقاشق چای خشک‌شدهٔ چای قرمز را توی قوری ‌کوچک گل‌قرمزی می‌ریزد و گل‌های خشک قرمز روی آب شناور می‌شوند‌. عکاس دوربینش را روی گل‌های قرمز و پف‌کردهٔ شناور قوری زوم می‌کند‌. «ام‌علی» لبخندی می‌زند و قوری چینی کوچک را کنار کتری سیاه شده جای می‌دهد‌. قوری گل سرخ و کتری رویی کنار آتش برافروخته ذغال‌‌های منقل گلی، استکان‌های کمر باریک دور طلایی توی نعلبکی‌های چیده شده‌، سینی حصیری بافته شده‌ از صعف، صدای نم‌نم باران‌، بوی کاهگل خیس‌شده از اولین باران پاییزی‌، حس خوشایندی را به من و همراهانم منتقل می‌کند. ام‌علی توی همه استکان‌ها شکر می‌ریزد‌. درِ قوری را برمی دارد‌. عطری خوشایند فضای مضیف را پر می کند .قوری را از منقل گلی برمی دارد، سینی حصیری چای‌، از استکان‌های شرابی‌رنگ پر می‌شود. مهمانان به وجد می‌آیند‌. بخاری خوش‌عطر از استکان‌ها متصاعد می‌شود‌. قاشق‌های‌ کوچک کنار استکان‌ها را برمی‌داریم و نوشیدنی خوشرنگ را هم می‌زنیم‌. مزهٔ ترش و شیرین دمنوش شرابی‌رنگ‌، توی مضیف (مهمانخانه) کاه‌گلی روستا‌، لبخند رضایت را به چهرهٔ مهمانان می‌نشاند‌. نگاهم به چشم‌های مهربان میزبان گره می‌خورد‌. می‌پرسم ام‌علی، هر بوته و درختی‌ توی روستاها داستانی دارد، چای قرمز «روستای علوه» در حاشیهٔ اهواز داستان‌ ندارد؟

ام‌علی لبخند می‌زند و چای دوم را در استکان‌های ما می‌ریزد و قصه را این‌گونه شرح می‌دهد: سال‌ها قبل در سفری که یکی از اهالی روستا به خانهٔ خدا داشته‌، تعدادی بذر با خود سوغات می‌آورد‌. «ابو‌هاشم» عموی بچه‌ها، بذرها را کنار رودخانهٔ کارون‌ و در مزرعه‌اش می‌کارد. این بذرها از خاک بیرون می‌آیند‌. گیاه خیلی زود قد می‌کشد و به گل می‌نشیند‌. گل‌های گلبهی رنگ این گیاه با گذشت زمان تبدیل به غنچه‌های قرمز خوشرنگ می‌شوند. «ابوهاشم» گل‌ها را می‌چیند و کاس‌برگ‌ها را خشک می‌کند و بذر آنها را می‌گیرد‌. از کاس‌برگ‌های خشک‌شده‌، دمنوشی درست می‌کند و آن را یک گیاه دارویی معرفی می‌کند که هم به‌صورت دمنوش و هم شربت قابل مصرف است‌. اهالی روستا از مزهٔ ترش دمنوش جدید استقبال چندانی نمی‌کنند. ابوهاشم علیرغم برخورد سرد اهالی روستا‌، در بخشی از زمین خود، گیاه را کشت می‌کند‌. گیاه رشد می‌کند و رنگ صورتی و قرمز مزرعهٔ ابوهاشم در کنار مزارع دیگر روستا خودنمایی می‌کند‌. ابوهاشم گل‌ها را می‌چیند و کاسبرگ‌های قرمز را جدا و خشک می‌کند‌. کاسبرگ‌های قرمز خشک‌شده مشتری ندارد و روی دست او می‌ماند‌.

   

 ابو‌هاشم فوت می‌کند و داستان دمنوش ترش شرابی‌رنگ کم‌کم از خاطره‌ها محو می‌شو‌د.

سال‌ها بعد «ابوعلی‌»، برادر کوچکتر ابو‌هاشم که خاطرات کمرنگی از این گیاه داشت، تصمیم می‌گیرد که  این گیاه را دوباره کشت کند. اما بذر آن را پیدا نمی‌کند‌. از همسر برادرش می‌خواهد که اجازه دهد صندوقچهٔ چوبی  به‌جای مانده از برادر مرحوم را نگاهی بیندازد‌. با زیر و رو کردن وسایل داخل صندوق چوبی مرحوم ابوهاشم‌، پلاستیک کوچک گره‌خورده‌ای که مقداری بذر در آن بود را پیدا می‌کند. بذرها را برمی‌دارد و بی‌آنکه اعلام کند در گوشه‌ای از نخلستان بذرها را می‌کارد و منتظر می‌ماند‌. دو هفته بعد بذرهای کاشته‌شده‌، از زمین سرک می‌کشند و خیلی زود خودنمایی می‌کنند. ابوعلی خوشحال می‌شود و به مراقبت بیشتر از گیاه می‌پردازد، گیاه رشد می‌کند و قد می‌کشد و ابوعلی منتظر به‌گل نشستن گیاه می‌شود. سه ماه بعد‌، ‌گیاه به گُل می‌نشیند‌. کم‌کم گل‌ها از رنگ گلبهی به قرمز تغییر رنگ می‌دهند‌ و ابوعلی گل‌ها را می‌چیند و خشک می‌کند و از آنها بذر می‌گیرد و بعد به اهالی روستا خبر می‌دهد که تعدادی بذر چای قرمز دارد. او در مورد خواص دارویی گیاه‌، با اهالی صحبت می‌کند و به آنها پیشنهاد کاشت چای قرمز را می‌دهد.

  

اهالی روستا تصمیم می‌گیرند چای قرمز را در بخشی از مزارع خود کشت کنند. امروزه،‌ نه‌تنها کشاورزان و فقط در مزارع که حتی در حیاط منازل روستایی‌ها، چای قرمز کشت و برداشت می‌شود. زنان روستا با خشک‌کردن این دمنوش خوشرنگ و خوش‌طعم درآمدزایی می‌کنند‌.

از «ام‌علی» از زمان کشت گیاه می‌پرسم‌. می‌گوید زمان کشت گیاه اواخر بهار است و برداشت آن در چندین مرحله و تا اواخر پاییز ادامه دارد. بعضی از کشاورزان در سال‌های اخیر‌ مزارع خود را به کشت این گیاه اختصاص داده‌اند‌. بیشتر نخلدارها هم دور و بر نخل‌ها‌، چای قرمز می‌کارند. «ام‌علی» اضافه می‌کند که چای قرمز برای محصول بیشتر به آفتاب مستقیم و آب نیاز دارد و زیر سایهٔ نخل‌ها محصول کمتری می‌دهد.

  

به اتفاق «ام‌علی»، «ام‌عدنان»، «ام‌کاظم»، «آیات»، «‌حورا» و «ایناس»  و دیگر بچه‌های روستا راهی مزرعهٔ چای قرمز می‌شویم‌.

از میان نخل‌هایی که ثمرهٔ کمی از برداشت‌های تابستان خرما لابه‌لای صعف‌های سبزشان مانده بود گذر کردیم، بلبلان به خرماها نوک می‌زدند و آواز سر می‌دادند‌. باد پاییزی صعف‌ها را تکان می‌داد، از سایهٔ صعف‌ها روی زمین منظرهٔ زیبایی درست شده بود، با این‌همه تصاویر و صدای خوشایند و همراهانی خوشرو و مهربان وارد مزرعه‌ای پر از گل‌های صورتی و قرمز شدیم. شاخه‌های بوتهٔ چای قرمز، پر از غنچه‌هایی بود که با نظم و ترتیب خاص روی هر شاخه جا خوش کرده بودند‌. روی هر بوته بیش از ۵۰ عدد گل آمادهٔ چیده‌شدن بود‌. ام‌علی و ام‌عدنان و ام‌کاظم و بچه‌ها بی‌هیچ تأملی‌، مشغول چیدن گل‌ها شدند. سبدهای حصیری خیلی زود از گل‌های قرمز پر شد‌. در کمتر از دو ساعت ، بیش از ۲۰ کیلو گل‌سرخ برداشت شد، تصویر گل‌های قرمز و تر و تازه در سبدهای حصیری  گویی به آدم‌ها می‌خندیدند، صدای خنده و شوخی بچه‌ها در مزرعه با خندهٔ گل‌ها، همنشینی زیبایی بود و غوغا می‌کرد.

با سبدهایی پر از گل‌های قرمز به روستا برگشتیم‌. در روستا رسم بر این بود که زنان مسن‌تر روستا‌ که توان چیدن چای قرمز را نداشتند‌، در خانه‌ها می‌ماندند و در جدا کردن کاسبرگ گیاه کمک می‌کردند‌. سبدهای بزرگ و کوچک پر از چای‌، در سینی‌های بزرگ خالی شدند. زنان پیر و جوان با دقت و سرعت تمام کاسبرگ‌ها را جدا و روی هم انبار می‌کردند و بذرها را کنار می‌گذاشتند. همه با سرعت کار می‌کردند و صدای خنده در فضا می‌پیچید.

   

پس از آن‌، کاسبرگ‌های جداشده را روی سفره‌های تمیز حصیری پهن و در معرض آفتاب قرار می‌دادند. از ام‌علی سوال می‌کنم که از هر بوته چای قرمز چندبار می‌شود گل گرفت؟ «تا قبل از شروع سرمای زمستان‌، هرچقدر که گل چیده می‌شود‌، بوته‌ها باز هم گل می‌دهند‌. اما سرمای زیاد باعث خشک‌شدن گیاه می‌شود و گل‌ها از بین می‌رود.»

به سفره‌های حصیری که روی تخت‌های فلزی حیاط خانه‌های روستایی قرار دارد نگاه می‌کنم در یک چشم برهم‌زدن از گل‌های قرمز پوشیده می‌شود. عکاس‌ها از همهٔ زوایا عکس می‌گیرند و دختران روستا در‌حالی‌که تند تند چای‌ها را پهن می‌کردند‌، ریز ریز می‌خندند‌.

خورشید به زحمت خودش را از پشت ابر‌های پراکنده‌ٔ آسمان روستا بیرون می‌کشید‌. خشک‌شدن چای‌ها چقدر زمان می‌برد؟ «ام‌علی» لبخندی می‌زند و می‌گوید ‌«اگر ابرها سربه‌سر خورشید نگذراند دو روزه خشک می‌شود.»

وقتی از روستا بیرون می‌زدیم زور ابرها به خورشید رسیده بود و بچه‌ها و زنان روستا تند و تند کاسبرگ‌های چای‌های قرمز را جمع می‌کردند که از باران‌، آنها را حفظ کنند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *