پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | «کاسپین» یا «خزر»

«کاسپین» یا «خزر»

هرودوت، تاریخ‌نگار شناخته‌شدهٔ یونانی نیز در 425 پیش از میلاد، در نوشته‌‌های خود، نام دریای شمالی ایران را کاسپین می‌نگارد





۲۰ مرداد ۱۴۰۲، ۲۱:۱۸

خاک ایرانشهر را از شمال، بزرگترین پهنهٔ آبی زمین در خشکی‌ها، «دریاچهٔ فیروزه‌فام کاسپیان» و از جنوب، «خلیج همیشه پارس» در برگرفته است. از نیلگون خلیج همیشه پارس و دریای مَکُران» بسیار گفته و شنیده شده. شوربختانه که دربارهٔ «کاسپیان»، این بنیانِ استوار فروریزش باران و رویش جنگل‌های سرزمین هیرکان، کمتر گفته و نوشته‌ایم.
هر دوی این پهنه‌های آبی درگیر چالش‌های سیاسی، اقتصادی، مرزبندی و همچنین چالش‌های فرهنگی و هویتی هستند و از این نگاه همدرد و هم‌داستان. اگرچه خلیج فارس، همیشهٔ تاریخ در برابر دست‌درازی‌های بیگانگان و آزمندی‌های مرزی و فرهنگی و هویتی بیگانگان از پشتیبانی درخور و شایستهٔ همهٔ مردم این سرزمین برخوردار بوده است، ولی شوربختا که دریای شمالی ایران با چرایی‌های ناشناخته، در برابر زبان‌درازی‌ها و دست‌درازی‌های مرزی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و هویتی رواشده به آن، همچنان بی‌پشتوانه و تنهاست. از فروکاست سهم کشورمان از اندوخته‌های انرژی بستر دریاچه از سوی دیگران تا سزاوار نپنداشتن نام ایرانی کاسپیان از سوی خودمان و پافشاری بی‌بنیان بر کاربرد نام اَنیرانی «خزر» بر این نیلگون پهنهٔ آبی، همگی بیانگر تنهایی این بزرگترین دریاچهٔ زمین است.
کاسپیان، گرچه ایرانی‌ترین نام این پهنهٔ آبی است و این نام ایرانی تنها نام شناخته‌شده و زیور همهٔ نقشه‌های سازمانی و آیین‌مند جهان است، ولی نمی‌دانیم چرا در ایران تلاش می‌شود تا نامی اَنیرانی و غیرایرانی بر آن نهاده شود. آشکارا و بی‌گمان، خزر نامی اَنیرانیست که تازیان صدر اسلام بر این دریا نهادند و پذیرش و کاربرد آن، ناخواسته در راستای خوشامد آنانی است که زدایش و پاکسازی گسترهٔ فرهنگی ایرانشهری و چتر سیاسی و اقتصادی ایران امروز را بر این دریا و پیرامون آن در سر می‌پرورند.

هرودوت، تاریخ‌نگار شناخته‌شدهٔ یونانی نیز در 425 پیش از میلاد، در نوشته‌‌های خود، نام دریای شمالی ایران را کاسپین می‌نگارد

یکی ژرف دریاست بُن ناپدید
کاسپیان که از زبان فردوسی بزرگ، «یکی ژرف دریاست، بُن ناپدید»، تنها پدیده‌ای زیستی و طبیعی نیست. کاسپیان پهنه‌ای‌ست که در آن جغرافیا با زیست‌بوم، فرهنگ، تاریخ، اقتصاد و سیاست درهم می‌آمیزد. از این روی، گران‌گنجینه‌هایی در بستر دارد و گرانمایه یادگارانی از تاریخ این سرزمین در سینه. از پناهندگی شاه گریختهٔ خوارزم به آبسکون در پی یورش مغولان که امروز دیگر نشانی از آن نیست، تا تاخت‌وتازهای پی‌درپی کشتی‌های جنگ‌افروزانِ همیشه تجاوزپیشهٔ روس که آهنگ پاره کردن کرانه‌های شمالی البرزکوه از ایران را در سر داشتند. گرچه با پایمردی مردمان این دیار در گذر دوران، هرگز چنین نشد و سرزمین‌های زرخیز کرانه‌های جنوبی این دریاچه برای همیشه ایرانی ماند. از شکافته‌شدن دل این دریا با کشتی‌های بازرگانی روس که شمشادستان‌های هیرکانی ایران را پاکتراشی کردند و سوار بر موج‌های خروشان کاسپیان به تاراج بردند تا تکه‌پاره شدن 17 شهر قفقاز که روزگاری سرزمین‌های ایرانی کرانه‌های غربی این آبگیر فیروزه‌فام بودند و امروز نه‌تنها دیگر ایرانی نیستند که هماره در پی دست‌درازی و ستاندن گنجینه‌های ارزشمند و سترگ فرهنگی سرزمین مادری خویشند.
بی‌گمان ریشه‌یابی دو واژهٔ خزر و کاسپین می‌تواند در پذیرش کاربرد نام درست و شایستهٔ این دریاچه، به‌ویژه از سوی رسانه‌ها، نویسندگان، سخنرانان و همهٔ تریبون‌داران میدان فرهنگ، یاری‌رسان باشد. از این روی به کاوش کوتاه ریشه‌های این دو نام که برگرفته از نام دو تبار و دودمان زیسته در دورادور این دریاچه است، خواهیم پرداخت.

کهن‌ترین نوشته و بُنچاکی که در آن از کاس‌ها یاد شده، به سنگ‌نبشته‌ای از دوران «یوزور اینشوشیناک»، پادشاه «ایلام» در سدهٔ 24 پیش از میلاد بازمی‌گردد

«خزرها» که بودند؟
خزرها از چادرنشینان بیابان‌های آسیای مرکزی بودند که در سدهٔ هفتم و هشتم میلادی به سرزمین‌های جنوبی رود ولگا کوچیدند و در این سرزمین جای گرفتند و حکومتی بنیان نهادند که جنوب روسیه، شمال قفقاز، شرق اوکراین و کریمه، غرب قزاقستان و شمال ازبکستان امروزی را دربر می‌گرفت. در دوران شاهنشاهی ساسانیان، بارها به ایران تاختند و دردسرهایی را برای سرزمینمان زمینه‌سازی کردند تا جایی که «خسرو انوشیروان» در سال 556 میلادی برای برجای نشاندن این تیره، سپاهی به‌سوی آنها گسیل داشت و شکست سختی بر آنها وارد ساخت. سپس دستور داد تا «دیوار دربند» را برای جلوگیری از بدنهادی‌ها و دست‌درازی‌های آنها بنا نهند. پس از مرگ «خسرو انوشیروان» در سال 579 میلادی و آغاز پادشاهی «هرمزد چهارم»، ترکان خزر و رومیان، راه همبستگی در برابر ایران در پیش گرفتند و در سال 589 میلادی، همزمان و هماهنگ به ایران یورش آوردند. ولی سپاه ایران به سالاری «بهرام چوبین» آنان را در هرات امروزی در هم شکست و خزران و همبستگان آنها را از هم تاراند. پس از گشایش ایران از سوی تازیان، همچنان چالش خزران پابرجای بود و بین سال‌های ۹۹ تا ۱۱۲ هجری قمری، همواره درگیری‌های نظامی بین دو گروه در می‌گرفت تا اینکه در سال 112 هـ‌ ق، خزران دیگر بار با سپاهی بزرگ به مرزهای خلافت اموی در شمال غربی ایران امروز یورش آورده، «بن عبدالله حکمی»، سردار سپاه اموی را کشتند و پس از آن به کشتار و چپاول در شهرهای «اردبیل» و «تبریز» پرداختند. تا «دیاربکر» و «موصل» نیز پیش رفتند. این کشمکش‌ها تا سال 182 هـ‌ ق و در دوران خلافت عباسیان هم ادامه داشت و سرانجام با اسلام آوردن خزرها پایان یافت.
«کاسپی‌ها» که بودند؟
واژهٔ «کاسپ» صورت جمع نام مفرد «کاس» است و کاس‌ها، دودمانی آریایی بودند که در جنوب و جنوب غربی دریای شمالی ایران می‌زیستند. کهن‌ترین نوشته و بُنچاکی که در آن از کاس‌ها یاد شده، به سنگ‌نبشته‌ای از دوران «یوزور اینشوشیناک»، پادشاه «ایلام» در سدهٔ 24 پیش از میلاد بازمی‌گردد. هم «آشوریان» و هم «بابِلیان» که از بنیانگذاران تمدن بوده‌اند، کاس‌ها را می‌شناخته و با این تیره که به گفتهٔ «استرابو»، «سرزمینشان بالای سرزمین ماد بوده» داد و ستد اقتصادی و بازرگانی داشته‌اند. برای نمونه، بخشی از چوب کاربردی برای برپایی تمدن در بابِل، از راه بازرگانی با کاس‌ها فراهم می‌شد. آیین‌ها، هنجارها و باورهای کاس‌ها با آیین ایرانیان، به‌ویژه مادها همانندی و همگونی بسیاری داشت. کاس‌ها هم همانند بسیاری از مردمان دیگری که در پهنهٔ ایران آن روز می‌زیستند، آب و خاک و آتش را ارج و ارزش می‌نهادند و خاک را با خاکسپاری مردگان خود نمی‌آلودند.
چگونگی نامگذاری دریای شمالی ایران در گذر تاریخ
«هکاتاریوس ملیتوس»، در 480 پیش از میلاد، در اثر خود با نام «وصف آسیا» چنین می‌نویسد: «در نزدیکی دریایی که هیرکان می‌نامندش، کوه‌های بلند با جنگل‌های انبوه است که در آن رُز خودرو می‌روید.» هرودوت، تاریخ‌نگار شناخته‌شدهٔ یونانی نیز در 425 پیش از میلاد، در نوشته‌‌های خود، نام دریای شمالی ایران را کاسپین می‌نگارد: «یکی از شاخه‌های رود آراکسِس (اَرس)، به‌ سوی دریای کاسپین می‌رود…» او از یکی از بزرگان کاسپی به نام «آریومرد» که بزرگ کاسپی‌ها بود و در سپاه «خشایارشا» فرمانبرداری می‌کرد، نیز نام می‌برد. «استرابون» تاریخ‌نگار و جغرافی‌دان یونانی، بین 27 تا 14 سال پیش از میلاد مسیح، بخش شرقی و جنوب شرقی دریای شمال ایران را «دریای هیرکانیا» و بخش غربی و جنوب غربی آن را «دریای کاسپی» نامیده است. جستجو در تاریخ، بیانگر آن است که تا پیش از اسلام، در هیچ‌یک از نوشته‌های نویسندگان شرق و غرب جهان آن روز، نامی از خزر برای نامیدن و شناساندن دریای شمالی ایران نگاشته نشده است. آنچه که بوده دو نام هیرکانیا (برگرفته از نام مردمانی که در جنوب و شرق این دریا می‌زیستند) و کاسپی (برگرفته از نام قومی که در جنوب و غرب این دریا می‌زیستند) بوده است که در گذر دوران، نام کاسپی در پیِ شناخت بیشتر تاریخ‌نگاران و جغرافی‌دانان یونانی و رومی، بر نام هیرکانیا برتری جست و دریای شمالی ایران با نام دریای کاسپی/دریای کاسپین نامیده شد. آنچه که برمی‌آید آن است که نام خزر، از سوی تازیان و در پی آشنایی آنها با این دودمان بیابانگرد، در پی جنگ‌های دیرپای عرب–خزر بر این دریا گذاشته شده است.
بر ماست که تا امروز با دانستن این داده‌ها، نام درست و جایگاه فرهنگی این بخش از خاک سرزمینمان را پاس بداریم و از کاربرد نام‌های ناراست و اَنیرانی بر این پهنهٔ آبی خودداری ورزیم. آنچه که آشکار است و شگفت‌انگیز، اگر این بیگانگانند که بر هویت‌زدایی فرهنگی از خلیج فارس می‌کوشند، دربارهٔ هویت‌زدایی از دریاچهٔ کاسپیان، این خود ما هستیم که آب بر آسیای بیگانگان و ناخودی‌ها می‌ریزیم. شاید در نگاهی ساده‌انگارانه، این پرسش پیش کشیده شود که چه فرقی دارد نام این دریا چه باشد، آنگاه که بهرهٔ ۵۰ درصدی ایران از این دریا به 11 درصد فروکاسته شده و ما نتوانستیم از این داد درست و بی‌گمان پشتیبانی کنیم؟ پاسخ این است که پیش‌نیاز پاسداری داشته‌های ایران از اندوخته‌ها و بن‌مایه‌های نهفته در بستر این دریاچه، توانمندی و تلاش برای پاسداشت هویت فرهنگی این پهنهٔ جغرافیایی است. اگر امروز نتوانیم از نام ایرانی سازگار و همراستای جهانیان بر این دریاچه پاسداری کنیم، بی‌گمان نخواهیم توانست از داشته‌های خود بر مرزهای سیاسی و اقتصادی این «سومین مخزن انرژی جهان» که گروهی از کارشناسان از آن با نام «خلیج فارس دوم» نام می‌برند، نیز پاسداری کنیم.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نادر احسانی نیا

چقدر خوبه که راجع به جاینامها دغدغه مند هستید و مطلب کار میکنید کاش همین حساسیت رو راجع به آراز چای که ارس مینامید یا قاراداغ که ارسباران مینامید یا ساوالان که سبلان مینامید و گادار چایی که گدار مینامید و هزاران هزار جاینام دیگر که توسط رژیم منحوس پهلوی تغییر داده شده به دلایل موهوم هم کار کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *