پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | شاه شکار قسمت پنجم

شاه شکار قسمت پنجم





۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰

شاه شکار
قسمت پنجم

میرزا علی اصغرخان اتابک صدراعظم اگرچه از رجال با سیاست درجه اول شمرده نمی شود ولی دارای هوش و جربزه سرشاری است. همان هوش ذاتی او را رهبری کرده، تذکراتی می دهد که از مانند او بعید به نظر می رسد، اول مانع کشته شدن کشنده شاه می شود، بی آنکه معلوم شود همدستان او کیانند. دوم قتل شاه را پنهان می کند و مانع اغتشاش می گردد. و اما میرزا رضا را به دستور صدراعظم از دست عوام خشمگین نجات داده، وی را به کند و زنجیر کشیده زندانیش می کند. با انتشار خبر قتل، درباریان این طور به خاطر اسلام شهید شده، مخصوصاً وقتی که یکی از بستگان شاه به نام معین السلطان، به همین تصور به زندان رفته و شاعری و رقاء نام را که با پسرش زندانی بوده اند، اول پسر و سپس پدر را می کشد.
لیکن استنطاق ها که بیرون درز می کند و البته خود صدر اعظم هم برای برائت ذمه خود از شرکت داشتن در قتل شاه، راه آمد و شد خواص را با میرزا رضا باز می گذارد. مجموعه این استنطاق ها، میرزا رضا را مسلمانی آگاه معرفی می کند که از فساد شاه و دربار به خوبی اطلاع داشته و رنج ها و شکنجه هایی را که آزادی خواهان در زندان های آن پادشاه ظالم تحمل می کردند، خود با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده بود شرح زندگانی میرزا رضا در کتابها به تفصیل آمده و مردم کرمان با این قهرمان راه آزادی آشنایی کامل دارند و من به اشاره کوتاهی از کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» نوشته ناظم الاسلام کرمانی درباره او اکتفا می کنم. در این کتاب آمده:«میرزا رضا مسلمان و متدین به دین اسلام بود در فتوت و مردانگی مسلم و متفق علیه است، چه، در حبس آنچه کردند، (حتی) یک نفر از آشنایان و دوستان خود را گیر (لو) نداد و نام نیک خود را در صفحه روزگار باقی گذارد».
میرزا رضا که از شاگردان سید جمال الدین اسدآبادی بود، در بازپرسی سوگند خورد که «جز خودم و سید، کسی دیگر از منظور و قصد من در کشتن شاه آگاهی نداشته. سید در استانبول است. هر چه از دستتان بر می آید درباره او کوتاهی نکنید». بازجوها بر فشار افزودند. اما وی همچنان مقاومت می کرد. و چون از این نظر ناامید شدند، سبب و انگیزه قتل شاه را از او پرسیدند. میرزا رضا ابتدا از ظلم و ستم شاه و درباریان نسبت به مردم سخن گفت و سپس ادامه داد:«اکنون بنا به عقیده خودم خدمتی به مخلوق، به ملت و همچنین به دولت کرده ام. من این تخم [عدالت و آزادی] را آبیاری کردم و در آغاز روییدن است. همه خواب بودند و حالا بیدار شدند. من درخت بی ثمر و خشک ریشه زدم و این جانوران را آواره کردم… یک درختی که پس از پنجاه سال ثمرش وکیل الدوله، عزیز السلطان ملیجک و امین خاقان بوده و این گونه اولاد و اطفال دنی زاده رذل [را] که آفت جان های جامعه مسلمین اند به بار آورد… بایستی از ریشه کنده شود که دیگر چنین اشماری (میوه هایی) به بار نیاورد. ماهی از سرگنده گردد نی ز دُم. اگر ظلمی شده از بالا بوده است…»
وی در بازپرسی ضمن بیان رنج ها و دردهایی که تحمل کرده می گوید:«وقتی که به استانبول رفتم و قضیه خود را در حضور بندگان و مجامع علما شرح دادم. آن ها از این مظلومیت و بی عدالتی که خود موضوع آن بوده ام قوم مفلوک و مشتی مردم ایران ودیعه الهی نیستند؟! قدمی از خاک ایران بیرون گذارید، خواهید دید که در عراق عرب، قفقاز، عشق آباد و سرحدات روسیه هزاران ایرانی بیچاره از فشار ظلم، وطن عزیز را ترک کرده، برای امرار حیات به پست ترین کارها تن در داده اند. هر چه باربر، جاروکش، خرران و مزدور که در آن نواحی ببینید همه ایرانی هستند. این ستمکاری و فشار بی اندازه، چه و از که بوده و چه کسی می تواند آن را بیفزاید؟:آن هایی که قطعات گوشت بدن ها را برای بلعیدن می برند و از روی شهوترانی به خورد سگان و مرغان شکاری خود می دهند، [یا] از بدبخت گمراهی از این قبیل صد هزار تومان رشوه می گیرند و درم قابل [او را] بر جان، مال، عرض و ناموس و امنیت [مردم] یک شهر مسلط می کنند….!!» و در برابر با بی معرفی نمودن او، در شعری که منسوب به اوست و در آن روزها در سراسر ایران منتشر شده بود، می گوید: محب آل رسولم غلام هشت و چهارم/ فدایی همه ایران، رضا شاه شکارم

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *