سایت خبری پیام ما آنلاین | دکتر حسین معین آبادی استاد دانشگاه شهید باهنر کرمان در گفتگوی اختصاصی با «پیام ما»: راهبرد سیاست خارجی روحانی بازگشت به راهبرد امام (ره) است

دکتر حسین معین آبادی استاد دانشگاه شهید باهنر کرمان در گفتگوی اختصاصی با «پیام ما»: راهبرد سیاست خارجی روحانی بازگشت به راهبرد امام (ره) است





۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۳:۵۶

دکتر حسین معین آبادی استاد دانشگاه شهید باهنر کرمان در گفتگوی اختصاصی با «پیام ما»:
راهبرد سیاست خارجی روحانی بازگشت به راهبرد امام (ره) است

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) در سال 1357در شرایطی به پیروزی رسید که هر دو بلوک شرق و غرب حامی حکومت پهلوی دوم بود. سیاست خارجی ایران در شرایطی قرار داشت که منبعث از شرایط خارجی بود و دستگاه سیاست خارجی ایران هیچگونه استقلال فکری نداشت و بدون توجه به وضع داخلی بود و تنها حول محور محمدرضا شاه و دستورات ایالات متحده می چرخید. اما با پیروزی انقلاب اسلامی سیاست خارجی ایران به نوعی تغییر کرد و استراتژی جمهوری اسلامی ایران به نه شرقی-نه غربی مبدل گشت. در این گزارش طی مصاحبه دکتر حسین معین آبادی در پی بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هستیم. دکتر حسین معین آبادی دارای مدرک دکترا از دانشگاه تهران در گرایش مسائل ایران است.
ادامه از صفحه اول
• آقای دکتر شما به طور کلی سیاست خارجی ایران بعد از پیروزی انقلاب را چگونه ارزیابی می کنید؟
اگر یک نگاهی به سیاست خارجی پهلوی دوم بیندازیم از شهریور 1320 تا 57 می شود 4 عنوان یا جهت گیری را در سیاست خارجی ایران رصد و نام گذاری کرد.
در شهریور 1320 تا اوایل 1330، یعنی دوره ای که ایران قدرت زیادی ندارد و تحت اشغال است، شاهد سیاست موازنه مثبت هستیم. با آمدن دولت ملی مصدق ما یک پروسه بیش از یک و نیم ساله با سیاست موازنه منفی روبرو هستیم. یعنی ندادن امتیاز و یا اگر امتیاز دادیم پس بگیریم در حالیکه دو دوره موازنه مثبت با دادن امتیاز به قدرتهای خارجی و یا ندادن امتیاز به همه قدرتهای خارجی خودمان را حفظ گردیم. اما در دوره دولت ملی اصل بر ندادن امتیاز بود. همانطور که مصدق می گفت: « اگر دست یا پای کسی قطع بود، عموما دست یا پای دیگرش را هم قطع نمی کنند.» منظور این است که اگر یک امتیازی داده شد، ما یک امتیاز دیگر ندهیم بلکه باید آن امتیاز را پس بگیریم. خروجی این سیاست ملی شدن صنعت نفت و گرفتن تمتیاز نفت از بریتانیا بود. بعد از کودتای 28 مرداد شاهد اتخاذ سیاست ناسیونالیزم مثبت از سوی شاه هستیم. چون شاه در این زمان قدرت بلامنازع دارد، از نظر سنی هم 33،34 سال سن دارد. او به ملی گرایی و ارتباط با دیگر کشور ها می پردازد. پس از گذشت یک دهه از کودتای 28 مرداد یعنی سال 42 سیاست خارجی ایران به سمت سمت سیاست مستقل ملی رفت. در این دوره قدرتهای بزرگ معتقد هستند که ایران قدرتمند است و می‌تواند از منافع خود پاسداری کند.
نکته قابل توجهی که درباره کشورهای جهان سوم وجود دارد این است که ما زمانی می توانیم به سیاست خارجی این کشورها سیاست خارجی بگوییم که به اهداف خود در این عرصه برسد. در غیر این صورت باید نام آن را روابط خارجی گذاشت. چون سیاست خارجی مستلزم داشتن دکترین، نظریه و منابع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است تا بتوانید به اهدافی که دارد برسد و تغییر رفتار را در دیگران به وجود آورد.
انقلاب اسلامی با آموزه های جدیدی شکل گرفت، نظام قبل را از بین برد و یک سری باورهای جدیدی را شکل داد. این باورهای جدید الگوهایی مثل حمایت از مستضعفین، صدور انقلاب، حمایت از کشورهای محروم و یا حتی ارتباط با مردم سایر کشورها و برخی اتهامات که به دولت ایران می زنند، تحت عنوان فروپاشی دولت های متجاوز، دولت های غیرمردمی در منطقه، اینها طبیعت انقلاب است. به غیر از انقلاب آمریکا، انقلاباتی مثل چین را که نگاه می کنیم، حداقل در آسیای جنوب شرقی، حمایت از کمونیست ها در ویتنام، کره شمالی،کامبوج و هند ما شاهد این هستیم که حمایتهایی صورت می گیرد. انقلاب روسیه هم رویکرد صدوردستاوردهای انقلاب دارد. در مورد فرانسه هم جنگ هایی که در دوران موازنه قوا اتفاق افتاد و پس ازآن ما شاهد صدور انقلاب فرانسه هستیم. مثل قانون گرایی، برابری و آزادی و بحث های حقوق بشری. پس طبیعت انقلابها این است که میل به صدور دارند و مختص انقلاب ایران نیست. همه میل به این دارند که خود را جهانی کنند. ایده های بزرگ دارند، بر همین اساس هم معمولا با نظم جهانی مقابله می کنند و این مقابله جدی کردن باعث عکس العمل کشورهای منطقه می شود. حتی جنگ تحمیلی که در ارتباط با مطالبات عراق اتفاق افتاد، فرصتی به کشورهای منطقه داد تا به صورت جدی با توسعه مفاهیم انقلابی مقابله کنندو یکی از دلایل حمایت آنها از عراق هم همین موضوع بوده است. طبیعی است که ما در جنگ انقلابی و آرمانی عمل کردیم، چون در شرایط انقلابی به سر می بردیم و در همه انقلاب ها هم همینطور است. در سال 66 متوجه شدیم که امکان پیروزی در جنگ را نداریم، در وضعیت تحریم کامل به سر می بردیم و حتی بودجه خرید سیم خاردار را هم نداشتیم تا در مقابل دشمن بکشیم. این عوامل باعث می شود که سیاست خارجی جمهوری اسلامی از دوران آرمانگرایی به واقعگرایی تغییر موضع دهدیعنی به سمت حفظ ام القری و ایران رفتیم. این نشان می دهد که مفاهیم واقعگرایی در اندیشه نخبگان ما حاکم شد. واقعیت این است که بعد از سقوط دولت بنی صدر گفتمان اسلامگرا در سیاست خارجی ایران حاکم می شود ولی قبل از آن گفتمان ملی گرایی حاکم بوده است. یعنی از اول انقلاب تا به حال تنها دو گفتمان در ایران وجود داشته است. یکی گفتمان ملی گرا است که نمایندگان آن دولت موقت و بنی صدر به عنوان رئیس جمهور است. این نوع گفتمان از سال 1358 تا 1360 حاکم است و دومی گفتمان اسلامگرا است که پس از برکناری بنی صدر شکل می گیرد. این نوع گفتمان مبتنی بر آرمانگرایی بوده است که در حدود سال 1366 به واقعگرایی مبدل شد. و در دولت های آیت الله هاشمی که دولت مصلحت گرایی و دولت آقای خاتمی که دولت اصلاحات بود ادامه پیدا کرد. اما در دولت احمدی نژاد ما نوعی بازگشت به گفتمان آرمانگرایی می بینیم. با شعارهای انقلابی نظیر عدالت روی کار می آید. در این دوره ما بار دیگر با نظام بین الملل درگیر می شویم.
ما در دوره 16 ساله آقای هاشمی و خاتمی، با نظم جهانی مانند دولت زمان جنگ و احمدی نژاد چالشی برخورد نکردیم. طبیعی بود که در نقد گفتمان آقای هاشمی و آقای خاتمی گفتمان آرمانگرای دولت احمدی نژاد شکل بگیرد. در شکل قبلی آرمانگرایی آن مبارزه با عراق هدف بود و در شکل جدید آن یعنی در دوران جدید، نظام تک قطبی را مورد هدف قرار می دهد. طبیعی است که با نظم مستقر مقابله می کند.
در دولت تدبیر و امید دوباره بازگشت واقعگرایی داریم فشاری که نظام بین الملل به ایران وارد می آورد باعث تغییر برخی از رفتارهای ما می شود. دولت یازدهم کاری را کرد که حضرت امام برای بهبود شرایط داخلی کشور انجام داد. ایران سیاست خارجی خود را سیاسی تعریف می کند، در حالیکه ظرفیت های فوق العاده فرهنگی، تمدنی و اقتصادی دارد. ظرفیت اقتصادی بالقوه است ولی ظرفیت فرهنگی ما بالفعل است. در مورد آقای احمدی نژاد چون سیاست خارجی خود را سیاسی تعریف کرد، هزینه های گزافی به کشور تحمیل شد به اضافه این که بهانه هایی هم به نظام بین الملل دادیم. مثل برنامه های هسته ای که 8 قطعنامه را آژانس بین المللی اتمی و 6 قطعنامه را شورای امنیت سازمان ملل متحد بر ضد ایران تهیه کرد. دولت دهم به این قطعنامه ها کرنش نکرد در حالیکه این قطعنامه ها جدی بودند و مهم نیست که ما آنها را بپذیریم یا نه، مهم این است که آنها کارکرد جدی دارند. ایران به فصل 7 منشور ملل متخد (اقدام علیه صلح و امنیت بین المللی مواد 41 و 42) ورود پیدا کردیم.
نزدیک بود اتفاقی که برای لیبی افتاد درباره ما هم بیفتد. معتقدم که این نوع چالش نسبت به نظم جهانی باعث بازگشت واقعگرایی شد و یک دولت واقعگرا با توجه به انتخاب مردم روی کار آمد وگرنه مردم می توانستند به آقای جلیلی رای بدهند تا روند قبلی را ادامه دهد.
• آیا صدور انقلاب باعث تضعیف جمهوری اسلامی نشده است؟
جمهوری اسلامی از یک ظرفیت که در ایران وجود دارد به خوبی استفاده می کند و آن آرمانگرایی است، ایرانیان بسیار آرمانگرا هستند. از طرف دیگر هم بسیار علاقمند به حمایت از مظلومان هستند. یعنی در ریشه های تاریخی آنها حمایت از مظلومین یافت می شود. مولفه های سیاست خارجی جمهوری اسلامی تقریبا همان مولفه های سیاست خارجی دوران مصدق است. یعنی معتقد به اتحاد به کشورهای فقیر و حمایت از مستضعفین و مقابله با نظام سلطه. من معتقدم که هزینه ای که بابت آرمانی شدن و جهانی شدن انقلاب اسلامی داده شده است، هزینه زیادی است. باعث عکس العمل جدی هم در منطقه و هم در سطح جهانی شده است. ما اگر از انقلاب اسلامی یک الگو می ساختیم، می توانست به یک مدل برای الگو گرفتن کشورهای اسلامی تبدیل شود اما متاسفانه نتوانستیم این کار را انجام دهیم و بیشتر علاقه مان درگیری های خارجی بود. رقبا و دشمنانمان هم این روش ما را با درگیر گردن ما در مسائل خارجی ستودند. درگیر کردن ما در مسائل خارجی باعث بی توجهی ما به مسائل داخلی و عدم تهیه یک الگوی کارآمد در نظام اسلامی می شود. در دولت آقای روحانی یک نوع عقلانیت به کار رفته است که ما داریم در جهت نظام حاکم جهانی حرکت می کنیم. کمتر نظم جهانی را به چالش می کشیم و بیشتر نظم را می پذیریم و بر اساس آن جایگاه خود را در نظام بین الملل تعریف می کنیم که اتفاق خوبی است. حداقل آن عکس العملی که دولت عدالتگرای احمدی نژاد نسبت به 16 سال پیش خود انجام داد نشان داد که بسیار پرهزینه است برای ما و منطقه ما اقتضاء آرمانگرایی یا اقدامات افراطی را از طرف هیچکس ندارد و باید اقدامات واقعگرایانه انجام دهیم.
• به نظر شما آیا استراتژی سیاست خارجی جمهوری اسلامی از نه شرقی- نه غربی تغییر کرده است؟
وقتی دو قطب نداریم باید گفتمان خود را عوض کنیم. استراتژی نه شرقی-نه غربی در زمان حاضر کارآمد نیست، اما اگر موضوع استقلال باشد، شما هنوز افول واقعی به معنای سیاسی اتحاد جماهیر شوروی را ندارید. درست است که امپراطوری از بین رفته است ولی هنوز بازیگری می کند و می توانیم زیر بلیت آنها برویم و کار کنیم. تنها انقلابی که مستقل باقی ماند، انقلاب ایران است. امروز ما در کنار روسیه با افراطی گری می جنگیم. ممکن است کسی دولت اسد را نپذیرند ولی همه مبارزه با افراطی گری را قبول دارند. به نظر من این سیاست خارجی قابل ملاحظه و موفق بوده است و شکست خورده نیست چون اعتماد جهانیان را نسبت به ما بیشتر می کند. اگرچه قدرتمند نبودیم و پیرو قدرتهای بزرگ بودیم ولی قابل اطمینان بودیم. چرا که هیچ وابستگی به هیچ یک از قدرتها نداشتیم. همین الان هم اگر نگاه کنید بین آمریکا و اروپا بستر این که ایران در کدام محوریعنی اروپا یا آمریکا قرار بگیرد، به نحوی رقابت وجود داشته است. البته گفتگوهای انتقادی مثل دادگاه میکونوس و داماتو و برخی کارشکنی هایی که از داخل صورت می گرفته مثل فرستادن سلاح به اروپا و اینکه ایران به دنبال بر هم زدن صلح و امنیت اروپاست و در حال به هم زدن نظم اروپاست. ولی استقلال به طور کلی امتیازاتی برای ما به همراه داشته است. موردی که می توانیم استفاده کنیم. استراتژی نه شرقی-نه غربی در مقطع اوایل انقلاب موفقیت آمیز بوده است ولی الان سیاست خارجی همکاری که همان واقعگرایی است جواب می دهد. چنانکه همکاری ما با نظام بین الملل در افغانستان و عراق مفید بود.
• با توجه به اینکه در آستانه انتخابات ریاست جمهوری هستیم، به نظر شما آیا سیاست خارجی واقعگرایانه ادامه پیدا خواهد کرد؟
سیاست خارجی ما ادامه خواهد داشت و به یک مکتب تبدیل شده است. اقدامات افراطی احمدی نژاد باعث عقلانی شدن سیاست خارجی ما شده است و ادامه پیدا خواهد کرد.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *